عاشورای امام حسین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم
رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَبِيّا وَ بِالْإِسْلامِ دِيناً وَ بِالْقُرْآنِ كِتَاباً وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِيٍّ وَلِيّاً وَ إِمَاما وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَئِمَّةً اللَّهُمَّ إِنِّي رَضِيتُ بِهِمْ أَئِمَّةً فَارْضَنِي لَهُمْ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ؛
«اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَيهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا»؛ سلامتیش صلوات «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»؛
کليم اگر دعا کند بیتو دعا نمیشود
مسیح اگر دوا دهد بیتو دوا نمیشود
اگر جدایی افتد میان چشم و جان من
قسم به جان تو دلم از تو جدا نمیشود
گریه کنم اگر همین بهر تو گریه میکنم
ورنه عبث زدیدهام اشکها نمیشود
گرد حرم دویدهام
صفا و مروه دیدهام
هیچ کجا برای من
کرب و بلا نمیشود
کسی که گشت گرد تو... آقای من:
کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمیرود
پیرو خط کربلا اهل خطا نمیشود
این یه بیتش مال اوناییکه آرزو دارن برن کربلا و هنوز نرفتن و امشب میخوان بگیرن که اربعین کربلا باشن با هم انشاءالله وعدة ما اربعین کربلا.
عمر گذشت و وا نشد راه زیارتت به من
حاجت این شکسته دل چرا روا نمیشود
ای بدن تو غرق خون وی سر و روت لالهگون
آقا ایستاده بذار استراحت کنه أبوالفتوح با تیر زد تو پیشانی حضرت تیر در جمجمة آقا فرو رفت آقا گرفت کشید بیرون داشت خون پاک میکرد دومی با سنگ زد تو پیشانی حضرت امامسجاد ـ علیه السلام ـ انگشترش از دستش در آورد فرمود: به اندازة نگین این انگشتر جای سالم به بدن بابام نگذاشته بود.
ای بدن تو غرق خون وی سر و روت لالهگون
با چه خضاب کردهای خون که حنا نمیشود
آقای مظلومم: أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ؛ سلام بر اون گونهای که پر خون با خاکها یکی شد أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ؛ سلام بر محاسن غرق خونش، بگم بازم أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ؛ آمادهای بگم بازم شب عاشورای امامحسینه آمادهای بگم أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ؛ سلام بر آن دندانِ چوب خورده، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، سلام برآن سَرِ بالاى نیزه رفته، السلام علی ....
جزء سر غرق خون تو چه شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی راهنما نمیشود
کرب و بلا و کوفه شد سخت به عترت ولی
هیچ کجا به سختی شام بلا نمیشود
اونجا چی شد مگه؟ یکیاشو میگم ببینم دهن میگیری زمزمه میکنی یا نه؟
چوب به دست قافله است سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در طشت طلا نمیشود
حسین من حسین من حسین من ماشاءالله شب عاشوراست نمیدونم سال دیگه زندهام یا نه، هدیه به ساحت مقدس آقا امامزمان تسلی قلبش آقا با این همه سنگینی مصیبت که دیده و میبیند تو کربلاست خدای منان کمکش کنه قلبش آرام باشه سلامتی وجود مقدسش و فَرَجَش هدیه به ساحت قدس سیدالشهداء و اصحابش حَرَمَش کربلاش کربلایاش بلند صلوات، «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»؛
خصوصیات امام حسین علیه السلام
در بین أنبیاء و در بین حتی چهارده معصوم ـ علیهم السلام ـ آقا سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ خصوصیات و خصائص مخصوص به خودش را دارد این مطالبی را که من عرض میکنم در کتب تفسیری و روایی صحاح شیعی وجود دارد و پیروان مکتب غیرتشیع البته اهلسنت که تو این موضوعات حتی با ما همراهم هستند جلساتم دارند برا امامحسین ـ علیه السلام ـ هم عزاداری میکنند در شهرهایی که هم شیعه است و هم سنی هر دو حضور دارند من بودم اینجوری هستند امروز مشکل ما اهلسنت نیستند مشکل ما امروز وهابیت است و وهابیت مادامی که در مکتب سقیفهاند و ما آنقدر از سقیفه جنگ سراغ داریم در کتابهای خودشون برا گفتن که نظیر و نمونه ندارد بزرگشون یک فحش تندی تو مسجد پیغمبر به فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ داد یک فحش تندتری به امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ این در کتابهای خودشون هست و اگر خیلی بیش از پُروگری کنند ما هم اون گندهایی که در کتابهای خودشون راجع ایشون وجود دارد بیشتر از این میریزیم مادامی که شیعه دهنش بسته است و بخاطر حفظ اتحاد مسلمین حرف نمیزند و ما کوچکترها متابعت از بزرگترهامون ساکتیم اینها هم خفه بشوند وهابیت مادامی که در مکتب یهود داره ارتضاع میکنه حق اینکه معارف ما را به سُخیه بگیره نداره وإلا گند از سر و بالشون بالا میره بنابراین جوانها مطالبی که من عرض میکنم از کتب معتبر و صحاح مکتب حق تشیع است بارها گفتم و بازم میگم اگر هر کتابی را شما مطالعه نمیکنید شب آخر این انجمن است دیگه من فردا صبح مسافرم و میرم انشاءالله زنده باشیم جاهای دیگه عرض ادب کنیم اینکه به شما توصیه میکنم چند کتاب را یکی در رابطه با امامزمان ـ علیه السلام ـ کمال الدین و تمام النعمه شیخصدوق ـ قدس الله سره ـ یکی هم امام مهدی از ولادت تا ظهور ترجمة فارسی مرحوم آیتالله آسیدکاظم قزوینی در رابطه با امامزمان ـ علیه السلام ـ این دو کتاب را جوانها بخرید و بخوانید در رابطه با اعتقادات تاریخ انبیاء و رسولاکرم و امامان نور حیاة القلوب مرحوم مجلسی پنج جلد است استدلالی و صحیح و معتبر بخرید بخوانید در فاز اعتقادات دو کتاب معرفی میکنم یکی حقالیقین مال علامة مجلسی است روایات معتبر در مکتب حق تشیع اعتقادات یکی هم آیتالله شیخجعفر سبحانی که از علمای فعلی قم هستش کتابی دارد به نام الهیات فارسیه یک جلد است عربیش چهار جلد است ولی ایشون خلاصه کردن و ترجمه کردن به فارسی الهیات آیتالله سبحانی فارسی یک جلد است جوانها عمر میگذرد این دنیا هم تموم میشه در کنار کارهاتون این کتابهای را که محضر مبارکتون عرض کردم بخری و بخوانی یا نخری و نخوانی چیزی گیر من نمیاد از منم چیزی کم نمیشه ولی من اینجا که میشینم وظیفمه که اونیکه خدای منان از من میخواهد و خاتم الأنبیاء و امروز امامزمان محضر شما عرض کنم در بین معصومین ـ علیهم السلام ـ سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ از خصوصیات و اختصاصاتی برخوردار است بخاطر این مصیبتی که در زیارت عاشورا میگه: (جلت و عظمت مصیبتک علی جمیع اهل السموات)؛ مصیبت حضرت در جمیع اهل آسمانها که 120 میلیارد کهکشان و این عوالم پر است از ملائکه بر اونا سخت و سنگین بود
ولادت امام حسین علیه السلام
یک شبی عرض کردم تکرار نمیکنم حدیثی است در کمال الدین شیخصدوق که فرمودند: امامحسین ـ علیه السلام ـ که متولد شد از ذات مقدس حق پنج وحی صادر شد هیچکدام مثل امامحسین ـ علیه السلام ـ در فاز زیارات ما روایت و زیارت نداریم از اول ماه رجب و نیمة ماه رجب آخر ماه رجب اول ماه شعبان نیمة ماه شعبان اول ماه رمضان لیالی قدر و نیمة ماه رمضان آخر ماه رمضان شب عید فطر ذیالحجه و عرفه و عیدقربان و عاشورا و اللهاکبر و هر شب جمعه و ماشاءالله تنها معصومی تنها ولی اللهی که قبل از تولدش خدای منان عزوجل برای او زیارت سروده است امامحسین ـ علیه السلام ـ است اعتقاد ما این است چون حدیث را شیخصدوق شیخطوسی ـ قدس الله سره ـ و هم ابنقولویه قمی ـ قدس الله سره ـ در کاملالزیارات ایشون هم در مصباح با سندی که از اول تاکنون معتبر اعلائیست تنها آقایی که خدای منان برای او زیارت سروده است زیارت عاشورا حدیث قدسی است انشاءالله امشب و فردا که عاشورا میخوانید دعای بعدش که دعای علقمه است میخوانید ببین امامصادق ـ علیه السلام ـ میفرماید: هر کسی امامحسین ـ علیه السلام ـ را به این زیارت از دور یا نزدیک زیارت کند عاشورا را میگم من ضامنم که از جاش پا نشده زیارتش مقبول و سعیش مشکور و سلامش به آقا برسه و ثواب چقد حج و عمره و غیره بعد فرمود: این زیارت را با این ضمان از پدرم امامباقر ـ علیه السلام ـ گرفتم پدرم از پدرش امامسجاد ـ علیه السلام ـ او از امامحسن و امامحسین و امیرالمؤمنین از رسولاکرم از جبرئیل از خدای منان زیارت عاشورا با زیارت جامعهای که انشاء امامهادی ـ علیه السلام ـ است زیارت امینالله که انشاء امامباقر ـ علیه السلام ـ است زیارت اربعین که انشاء امامصادق ـ علیه السلام ـ است امتیازش این است که اصلاً سیاقشم با زیارات ببینید فرق میکند
زیارت عاشورا
زیارت عاشورا حدیث قدسی است قبل از اینکه سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ متولد شود خدای منان این زیارت را سروده است السلام علیک یا أباعبدالله؛ مقید باشید به خواندن زیارت عاشورا ولو با یک لعن و یک سلام و دو رکعت نماز مقید باشید به خواندش امامزمان ـ علیه السلام ـ آشیخعباس قمی در مفاتیح آورده از استادش حاجحسین نوری در نجمالثاقب که امامزمان ـ علیه السلام ـ بعد از آنکه آسیداحمد رشتی را تو بیابانهای ترکیه تو برف سوار کرد که برساند فرمود: آسیداحمد چرا عاشورا نمیخوانی؟ عاشورا عاشورا عاشورا جوانها اگر میخواهید موفق بشوید محضر وجود مقدس امامزمان ـ علیه السلام ـ یاری او نصیبتون بشود عاشورا عاشورا عاشورا جامعه جامعه جامعه نافله نافله نافله اگر میدانید جوانی همینجورم هست ما هم جوان بودیم و از این مسیر عبور کردهایم وقتی که به سن ما برسی هر کاری بکنی بخوابی دیگه خوابت نمیبره اما امروز خب جوانی و خوابت میبره قبل از آنکه بخوابی این یازده رکعت نافله را بخوان و بخواب ساعت 10 ـ 11 ـ 12 چه وقت میخوابی؟ نافله عاشورا جامعه تنها امامی که خوردن تربتش شفاست امامحسین ـ علیه السلام ـ است حدیث داریم در کاملالزیارات ابنقولویه قمی است امامصادق ـ علیه السلام ـ فرمود: به مجردی که کسی بر امامحسین ـ علیه السلام ـ گریه کند ملائکه با شیشههای بهشتی میآیند این اشک را میگیرند نهری است در بهشت به نام نهرالحیوان نهرالحیاة ماء الحیاة یک ماء الحیاتی است نهری است در بهشت حدیث از امامصادق ـ علیه السلام ـ است در کاملالزیارات ابنقولویه قمی است در تهران بزرگانی مثل آشیخحسین انصاری دام ظله آسیدحسین هاشمینژاد دام ظله و بزرگان دیگهای که من معرفت محضر ایشون را ندارم هستند درب قمم نزدیک هستید از علماتون سؤال کنید من دارم میگم ضبط میشه پخش میشه اینهایی که میگم با ضمانت شرعی که صحیح است اسنادش دارم من عرض میکنم تنها آقایی که اشکش اینجوریه سیدالشهداءست امامصادق ـ علیه السلام ـ فرمود: به مجردی که کسی بر امامحسین ـ علیه السلام ـ گریه کند ملائکه میآیند با شیشههای بهشتی این اشک را میگیرند میبرند با اون نهر حیات بهشتی با اون آب قاطی میکنند بین اهل بهشت تقسیم میکنند بهشتیها میگویند این آب را ما دیروز خوردیم اینقدر گوارا نبود چی شده که فرمود: عشر مره؛ هزار برابر گواراتر میشود میگویند یک قطره از اشک گریهکنندگان بر امامحسین ـ علیه السلام ـ قاطی این آب کردیم اشک گریه کننده بر گریهکنندگان بر سیدالشهداء خوراک اهل بهشت است حدیث در کاملالزیارات ابنقولویه قمی است تنها آقایی که هر کجا بهش سلام بدهند ملائکه مأمورند سلام را نزد حضرت ببرند امامحسین ـ علیه السلام ـ است تنها آقایی که فرمود: وقتی زوار میروند به سمت کربلا چهار هزار ملک میآیند به استقبالش بعد از آنکه خارج میشود چهار هزار نفر بدرقهاش میکنند هر وقت این آقا هر کجا بمیرد به امر ابیعبدالله چون زائر امامحسین بوده آن چهار هزار ملک میآیند شیعهاش این از خصائص امامحسین هست تنها آقایی که زیر قبهاش دست بیاد بالا خالی برنمیگردد امامحسین هست تنها آقایی که نُه امام در قلبش هستند امامحسین هست تنها آقایی که سجده بر تربت مطهر مبارک و نورانیاش هفتاد حجاب را پاره میکند میدهد بالا و تا هفت طبقه زیر زمین نورانی میکند امامحسین هست تنها آقایی که امامصادق حدیث صحیح هست
تربت الحسین
امامصادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: بچهاتون وقتی به دنیا میآید با آب فرات و تربت الحسین کامِش را بگیرید وقتی هم از دنیا میرود غسلش که دادید و پاک شد بدنش یک مقدار تربت همراه اون رو پیشانیاش زیر زبانش تو دستش بگذارید تربت امامحسین است تنها آقایی که وقتی به دنیا میآید با تربت الحسین بروید به استقبالش وقتی هم از دنیا میرود با تربت الحسین بدرقهاش کنید این وسط از تربتالحسین وقتی میخواهی در برابر خدا وایستی بگویی اللهاکبر و نماز بخوانی به تربتالحسین سجده کن خوردن خاک قبر سیدالأنبیاء خاتم الأنبیاء اشرف موجودات عالم رسولاکرم خوردن خاک قبرش حرام قطعی است مسلم است اما خوردن قبر مطهر تربت مطهر امامحسین ـ علیه السلام ـ نه فقط حرام نیست بلکه شفاست یا الله یا الله تنها آقایی که فرمودند: کسانی که به زیارتش میروند ایام زائرش جزء عمرش حساب نمیشود یعنی آقا قرار است انشاءالله نود سال صد سال عمر کند در طول این صد سال عمر بیست سفر رفته کربلا هر سفری ده روز مانده است بیست ده روز دویست روز آخر نود سال که میشود ملائکه میآیند برای قبض روحش چطور میشود این آقا دویست روز از عمرش کربلا بوده این را حساب نکنید دویست روز را رد کنید بعد جونشو بگیرید روز قیامت هم که میشود وا میدارند برای حساب و یوم الحساب میگوید آقا دویست روزش را توی کربلا بوده مهمان امامحسین بوده از این دویست روز حساب نکشید ایام زائرش جزء عمرش حساب نمیشود اللهاکبر اللهاکبر بسم الله الرحمن الرحیم از قرآن کریم تنها امامی که در قرآن کریم خدای منان اینجوری وارد میدان حضرت شده امامحسین است به چه بیان بسم الله الرحمن الرحیم «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَي إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»؛ سورة مبارکة قصص خدای منان در سورة بقره سورة آل عمران سورة اعراف سورة طه سورة قصص سورة نمل سورة شعراء و سور متعدد قرآن کریم داستان این پیغمبر بزرگواری که مبتلا بود به این قوم لجوج و عنود و خبیث و کثیف و متعصب و خونخوار و لجن یهود را متعدد در سور قرآنی نقل میکند یکیاش در سورة طه هست میفرماید: موسی وقتی اومد «فَلَمَّا أَتَاهَا»؛ وقتی موسی آمد به کوه طور وقتی وارد شد من خطاب کردم بهش «فَاخْلَعْ نَعْلَيْک»؛ کفشهایت را در بیاور سورة مبارکة طه است «إِنِّي أَنَا رَبُّک فَاخْلَعْ نَعْلَيْک إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًي»؛ موسی تو وارد وادی مقدس شدی کفشهایت را در بیاور همین آیات و همین مطلب را با بیانی دیگر خدای منان در سورة مبارکة قصص بیان فرموده است آیة 37 انشاءالله میروید منزل آیه را بخوانید آیهای بود که الان آیة 30 آیة 30 سورة قصص اگر رو موبایلت هست بیاور ببینم سورة قصص آیة 30 اونی که تو حافظهام هست سورة قصص آیة 30 این آیهای که خواندم سورة قصص آیة 30 هست أعوذ بالله من الشیطان الرجیم «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَي إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»؛ وقتی موسیبنعمران پیغمبر اولیالعزم علی نبینا و آله علیه السلام وارد وادی وارد شد اومد به وادی «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَي إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»؛ ندایی شنید «نُودِي»؛ مجهول هست حالا چرا مجهول دیگر نمیگوید نادیت «نُودِي»؛ یک ندایی شنید رمزی دار سری دارد حالا الان وقتش نیست «نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ»؛ از کنار وادی سمت راست وادی و صحرا درسته قصص: 30 «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ»؛ از کنار وادی کنار سمت راست صحرا «مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ»؛ «فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکةِ»؛ در بقعة مبارک «مِنَ الشَّجَرَةِ»؛ یک شجرهای آنجا بود موسی وقتی در صحرا گم شد بفرمودة خدای منان که میفرماید: «لَّعَلِّي آتِيکم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکمْ تَصْطَلُونَ»؛ تو صحرا با زن و بچهاش گم شد یعنی خدا گمش کرد خدا گمش کرد خانمش درد زایمان گرفته بود صحرا و سرما و بیابان و سفر و راه «لَّعَلِّي آتِيکم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکمْ تَصْطَلُونَ»؛ از کلمة «بِخَبَرٍ»؛ استفاده میشود که گم شد تو صحرا دید یه شجرهای از این شجره نور میاد بیرون به خانمش گفت بنشین برم از اینجایی خیال کرد نار است «نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا»؛ این آتیشی که میبینی اینجا هست معلوم میشود آدم هست من برم هم آتیش بیارم «لَعَلَّکمْ تَصْطَلُونَ»؛ گرم بشی سرما صحرا میخواهی بزائی هم از این آقایی که اینجا آتیش روشن کرده سؤال کنم ببینم راه کدام طرف است من تو صحرا گم شدم میخواهم بروم به مصر راه از این آقا سؤال کنم برگردم وقتی رسید دید نار نیست آتیش نیست نور است «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ»؛ از شجره ندایی رسید «أَن يَا مُوسَي إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»؛ و در سورة طه «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکرِي»؛ «»؛ این وحی را که گرفت آمد و رفت و وارد قصة نبوت شد و وارد شد حدیث صحیح از من بشنوید و از من بگیرید و از من بخرید و به من اعتماد کنید و از بزرگانتونم بپرسید فقط به من اعتماد نکنید حدیث صحیحه است من فنمه 50 سال شغلمه کارمه فنمه به من اعتماد کنید عبدالله حدیث صحیحة اعلایی در کتاب شریف کاملالزیارات ابنقولویه قمی یک، شیخطوسی ـ قدس الله سره ـ در تهذیب نقل کرده دو، علامة بحرانی در تفسیر برهان در ذیل این آیه نقل کرده است سه، مرحوم مفسر تفسیر نورالثقلین در ذیل آیه نقل کرده است چهار، مرحوم علامة آشیخجعفر شوشتری ـ قدس الله سره ـ در خصائص که ترجمهاش اشکروان بر امیر کاروان است نقل کرده است علامه در بحار بزرگان مکتب تشیع از غیبت صغری تاکنون این روایات را صحاح اعلایی نقل کردهاند به امامصادق ـ علیه السلام ـ عرض کرد آقاجون «شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ»؛ اون کنار «الْوَادِي الْأَيْمَنِ»؛ که موسی آمد کجا بود؟ فرمود: اومد کربلا خدا آوردش کربلا گفت آقاجونم اینجا اومد کربلا بقعة مبارکی که موسی وارد شد وحی گرفت اون بقعة مبارک کجاست فرمود: همینجایست که امامحسین و شهدای کربلا دفناند عرض کرد آقاجون شجرهای که موسی ازش وحی گرفت و واسطه بود بین خدا و موسی در وحی او که بود فرمود: جدم رسولالله بود چون عالم وجود و خدای من خاتم الأنبیاست موسی در کربلا وحی اینارو وهابیها نمیفهمندآ چون تو مکتب سقیفه این حرفها نیست تو مکتب سقیفه هست که مرد چهل ساله از سینة زن شوهردار که داره بچه میده بره شیر بخوره مَحرَمِش میشه تو مکتب آنها این چرت و پرتها هست تو مکتب آنها اینه وهابیها هم این کار را میکند الان من آدرس دارم مرتیکه الدنگ پا میشه یک مرد 40 ـ 30 ـ 50 ساله جوان غرق در شهوت را میبرد خونهاش میگوید از سینة زن من که شوهر داره بچه شیر میده شیر بخور مَحرم زن من بشی کسی که این گند تو زندگیشه حق ندارد به مکتب تشیع حرف بزنه کسی آتش خون در بِلاد اسلامی به پا کرده است به نفع یهود حق ندارد بر ما حرف بزنه حق ندارد این وهابیها برا ما حرف بزنه اینآ در مکتب تشیع هست اینآ در مکتب غدیر است کسی اگر میخواهد حظ کند و بفهمد یعنی چی اول بیاید بعد از خاتم الأنبیاء تو مکتب غدیر بگوید اول امام من امیرالمؤمنین حیدر است بعد اینآ براش حله بعد اینآ براش حله بعد اینآ براش حله تنها آقایی که این سبکی است و این صورتی است و اینجوریست سیدالشهداءست مرحوم ملاعباس چاووش ـ قدس الله سره ـ از مازندران هم نوحه میخواند مثل این نوحهخوانها و مداحهایی که امروز شما دارید و خدا انشاءالله کمکشون کنه هم بدنشونُ هم سینهاشونُ هم یاریشون کنه هم خدا زیاد کنه که کم داریم و خیلی نیاز داریم من دست همهاشونُ میبوسم من پای مداحهای امامحسین را بدون استثناء همهاشونُ میبوسم خاک نعل مداحهای امامحسین سرمة چشم منه افتخار میکنم، خدا زیادشون کنه خدا سلامتیشون بده نوشجونتون چیزهای خوبی در تهران است ماشاءالله اسم نمیبرم یهو یکیش از قلم بیفته خیال میکنند من عمدی بوده همهاشون میشناسم به همهاشونم ارادت دارم استثناء نداره حواست به من است چی بهت میگم حواست به من است چی بهت میگم حواست به من است چی بهت میگم، ملاعباس چاووش افرادی را جمع میکرد برا ایام عاشورا و عرفة اربعین و غیره و کربلا و همم نوحهخوان بود مداح بود میخوند براشون کاروان از مازندران برداشت و رفت کربلا دو منزل مانده بود تا شب جمعه هم هم وقت تنگ است و هم فاصله زیاد اومدن گفتن ملاعباس دو منزل یکی برو بریم که ما شب جمعه زیارت مخصوص برسیم به کربلا رسیدن تو کربلا خسته و کوبیده با اون امکانات 50 ـ 60 ـ 100 سال قبل نمیدونم چند سال قبل رسیدن تو کربلا گفتن آقا ما تمام سعیمون این بوده که شب جمعه رسیدیم بریم حرم پاشو بریم حرم رفتم تو حرم زیارت خوندن گفت بریم خب خستهای استراحت کنید تو مرکز استراحتتون برید استراحت کنید گفتن نه آقاجون ما تا اینجا اومدیم شب جمعه آمدیم تو تو یک روضهام برا ما بخون تا ما بعد بریم اونم گفت دفتر نوحهام را باز میکنم هر جا که اومد همونو میخونم بعدم میریم باز کرد این اشعار آمد:
پس بیامد شاه إقلیم ألست بر سر نعش علیاکبر نشست
سر نهادش بر سر زانوی ناز گفت که ای بالیده سرو سرفراز
خیز و بابا تا از این صحرا رویم رو به سوی خیمه لیلا رویم
اینجا بیابان جای خواب ناز نیست ایمن از صیاد پیلانداز نیست
اشعار خوند و یک روضة علیاکبر مفصلی و اینآم منقلب گریه و فریادشون بلند شد اومدن خونه و تا استراحت کردن یکی در میزنه رفت در باز کرد یک غلامی بود من غلام امامحسینم به بچهها بگید مهیا بشوید آقا امامحسین و اباالفضل دارن میآیند به دیدن شما تو عالم خواب بچهها را جمع کرد آماده کرد آقا وارد شد فرمودن: ملاعباس برا سه جهت اومدم اول اومدم بگم آقا به کربلای من به زیارت من خوش آمدید دوم اومدم بگم آقاجون من وقتی برمیگردی مازندران یه آقایی است دم در کفش این عزادارها را جفت میکنه دم در وامیایسته سلام منو بهش برسون سوم اومدم بهت بگم اگه بار دیگه شب جمعه اومدی کربلا روضه علیاکبر نخون مادرم کربلا بود از حال رفت نتوانست تحمل کنه عزیز من عزیز من سیدالشهداء مرد باوفایی است همانجور که سر علی همانجور که میآید در امور سیاسی در دنیای سیاسی امروز سیاسیون دنیا هر مقامی هر کجا بره مقام مشابه و هم سنگ هم وزن خودش میآید رئیسجمهور بره رئیسجمهور میآید نخستوزیر بره نخستوزیر میآید وزیرخارجه بره وزیرخارجه میآید شهردار بره شهردار میآید وزیر دفاع بره وزیر دفاع میآید اما تنها آقایی که بالا سر جوان و تمام افرادش خودش رفت امامحسین بود همانجور که بالا سر جوان عزیزش علیاکبر اشبه الناس خلقا خلقا و منطقاً به رسول الله بود رفت همانجور اومد سر جون یه غلام سیاه حبشی به دامن گرفت سر حبیب را سر زهیر را سر بریر را سر جون را همه را اومد همه را هم بوسید.
بوسید غلام را چو فرزند این حق مروت حسین استپ
شب عاشورا
شب عاشورا سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ تنها آقایی که تنها امامی که موقع عملیات تمام سربازاشُ ترخیص کرد و مرخصی داد و فرمود: بیعت برداشتم هر کس میخواهد بره بره امامحسین بود در عالم مثل ندارد در عالم مثل ندارد که در موقع حساس عملیات و جنگ و کشت و کشتار و زن و بچه و اسیری فرماندة کل به نیروهاش بگه بروید نمیخوامتون نداریم نیست نگردید نیست نیست یعنی در هر کشوری در هر نظامی در دنیا روز اول تاکنون یک لحظه یک لحظه احتمال خطر بدهند تمام نیروها آماده باش مرخصیها همه لغو إلا کربلا و ابیعبدالله چرا روز عاشورا ریختن خیمهها را سوزاندن خیمههای ابیعبدالله یک تیکه پارچة معمولی نبود از مدینه تا مکه 500 کیلومتر راه ده منزل است دوازده منزل است هی پیاده میشدند سوار میشدند خیمه برپا کن طنابش بگیر میخ بکوب ببند دوباره سوارشو سرما داره گرما داره بارون داره طوفان داره یک پارچة معمولی نبوده از مکه تا کربلا 25 روز ابیعبدالله پیاده شو سوار شو با این زن و بچه که نمیشه سریع بروی زنها خسته میشدند سوار بر شتر بودن بین این زن و بچه بچه شیرخوار بود زن تازه زایمان کرده بود رباب تازه زایمان کرده بود رباب تازه زایمان کرده بود وقتی آقا حرکت کرد علیاصغر 17 روزش بود از مدینه که اومد بیرون زن هست بچه هست رقیه سه چهار سالشه علیاصغر شیرخواره است اون یکی یازده سالشه زن و بچه خسته میشن کوبیده میشن تشنه میشن نیازهای دیگه دارند غذا میخواهند بخورند نمیشه که همینطور با شتر و اسب بکوبی و بری آقا هی پیاده میشد چادر برمیافروختند استراحت میکردن شتر میکشتن میپختن میداد میخورد حرکت میکردن 25 روز اینآ یک پارچة معمولی نبود اینایی که از یک مُتَکا زیر سر امامسجاد نمیگذشتن اینآ که از یک گوشواره نمیگذشتن اینآ که از یک زیرانداز نمیگذشتن امامحسین داشت تو گودال قتلگاه دست و پا میزد کفشهای آقا را داشتن در میآوردن و میبُردن تکه یعنی دستمال از تو جیب حضرت دستمالش میبُردن اینقدر پست و رذل بودن اینایی که اینجور غارتگر و وحشی بودن این خیمههای به این نفیسیرو چرا سوزاندن؟ میدونی چرا؟ رمزش این است که دوازده هزار نامهنویس تو لشکر عمرسعد تو کربلا بودن محمدبناشعث یکیشه آقا امامحسین قبل از وداع آخر قبل از اینکه برود میدان و شهید بشه تمام این نامههایی که اینآ بهش نوشته بودن را سوزاند که به دست عبیدالله و عمرسعد نیفتد فرمود: بعد از من پشیمان میشوند میآیند میگویند چرا نامه نوشتی؟ دونه دونه نامهنویسها را گردن میزنند برای اینکه معلوم نشود کی نامه نوشته به ابیعبدالله آقا تمام نامهها را سوزاند اونا خیال میکردن نامهها موجود خیمهها را سوزاندن که نامهها از بین برود و حال اینکه آقا سوزانده بود در عالم سراغ داری؟ بخدا من اگه بودم میگفتم بذار نامهها باشه به دست عمرسعد بیفته این نامهنویسانی که اینجوری با من نامردی کردن پدر در بیاره ولی مکتب ابیعبدالله اینجور نیست مکتب امامحسین اینجور نیست شب عاشورا سیدالشهداء فرمود: اگر کسی به کسی بدهکار برود حقالناس به گردن کربلا وانسته بره بعضیها همینجور رفتن یه نفر اومد گفت آقاجون من به آقا بدهکار هستم ولی پول دادم به بچهام گفتم آقاجون این صدهزار تومان مثلاً به این آقا بدهکارم این پول برو بهش بده آقا فرمود: مطمئنی میره پول بهش میده عرض کرد: آقا بچهام بچة خوبیه مطمئن به من قول داده میره میده فرمود: اگر مطمئنی میره میده تو وایستا جفایی که حُر مقامش خیلی بالاست ـ سلام الله علیه ـ قربونش برم ماشاءالله السلام علیک یا حر بن یزید ریاحی مریدشم غلام مولای منه شهید کربلای مولای منه آقام پذیرفتتش من سگ کی باشم حرفی براش بزنم اما با اون جفایی که بهش کرد آقا وقتی از جنوب وارد شد اول میخواست برود تو کوفه صد کیلومتر مانده به کوفه آقارو هول به عقب هول داد به بالا از کوفه تا کربلا هم 100 کیلومتر راه است هر کسی رفته میداند خب 200 کلیومتر آقارو هول داد به سمت غرب و هول داد به سمت شمال آورد تو کربلا پیاده کرد ولی وقتی فردا صبح آمد گفتم آقاجون اشتباه کردم آقا نفرمود: برو دنبال کارت چی چی اشتباه کردم منو اینجا پیاده کردی خودم اسیری کردی زن و بچهامُ ترسوندی دو ساعت دیگه من کشته میشوم اصحاب و شهیدانم تیکهپاره چی چی اشتباه کردم برو دنبال کارت مگه قابل جبران است نه نه تنها نکرد با اینکه اونجا فرمود: سکلتک امک؛ اینجا با مادر دلشم به دست آورد فرمود: إرفع رأسک یا شیخ؛ ای مرد بزرگ سرتُ بیار بالا انت حر کما سمک امک حر؛ سراغ داری بابا اگر سراغ داری در تاریخ معرفی کنید برم غلامش بشم خب گشتم 50 سال نبوده که اینجا آمدم
گشتم در جهان و آخر دلبری برگزیدهام که مپرس
سوغات کربلا
درود خدا به حافظ شیعة بزرگوار اعتقادمه میشناسمش سراغ داری؟ روز عاشورا ابیعبدالله داشت میجنگید و میریخت زمین و میرفت یهو چشمش به یک نفر افتاد انداخت ردش اون دید آقا داره میاد فرار کرد آقا عقبش اونم فرار کرد اون کم آورد و نشست زمین آقا رسید بهش برگشت گفت: یا حسین سی هزار لشکر جلوت دارن میزننت رد من یکی انداختهای اینآرو رها کردهای دنبال من اومدهای آقا فرمود: نمیخواهم که بهت بزنم یادت میاد از کوفه آمدی بیرون یک دختر کوچولو داشتی اومد جلو بهت گفت: بابا کجا میری؟ گفتی میرم سفر گفت مال من سوغات چی میاری؟ گفتی دخترم بابا چی چی سوغات برات بیارم؟ گفت: یه جفت گوشواره برام بیار یادته؟ گفت: یا حسین تو از کجا اینارو میدونی؟ آقا فرمود: من میدونم یادت میاد؟ گفت: آره درسته، فرمود: بیا این جفت گوشوارهرو از دست من بگیر برا بچهات ببر دست به گوش بچههای من نزن در عالم سراغ داری؟ سراغ داری؟ سراغ داری کسی اینجوری؟ سراغ داری؟ امامی سراغ داری اینجوری باشه؟ یا تو 5 ـ 6 سال پیش از این گفتهای بالا چشم من ابروست دیگه حالا باید پدرت در بیارم سراغ داری سراغ داری امام اینجوری سراغ داری آقای اینجوری سراغ داری آقای اینجوری؟ وداع آخر وداع آخر برا مختار نقل کرد گفت: آخر کار سیدالشهداء میدونی چرا سیدالشهداء اینجور شد؟ آخر کار داشت مردم موعظه میکرد هل من ناصر ینصرنی؛ یهو دید علیاصغر صدای فریاد گریة زن و بچه از تو خیمهها بلند شد اومد فرمود: خواهرم زینب مگر نگفتم تا من زندهام فریاد به گریه بلند نکنید منو اذیت میکنه زینب اومد جلو عرض کرد داداش وقتی فرمودی: هل من ناصر ینصرنی؛ این آقازادة ششماهه خودش از گهواره انداخت پایین یعنی بابا هنوز یک سرباز دیگهای که مظلومیتت را به عالم اعلام کند زنده است در علیاصغر 18 خصوصیت هست یکیش اینکه تنها سربازی که توانست مظلومیت ابیعبدالله را ثابت کند در دنیا علیاصغر ـ علیه السلام ـ است آقا رفت داخل خیمه گوش کن زره را در آورد قبا و عبا لباس و عمامه پوشید و با لباس خاتم الأنبیاء آمد در میدان با زره دیگه نبود شمشیرم نداشت آمد بچه را بگوید آبش بدهند و برگرده وقتی بچهرو زدن و برگشت پشت خیمهها دفنش کرد دیگه ابیعبدالله که برگشت تو خیمه دیگه این بار زره نپوشید بدن بدون زره بود که اینجور لح شد بدون زره بود حضرت لحظة آخر اما شروع کرد جنگیدن و دشمن را دفع کردن دیگه عباس نیست علیاکبر نیست برادرآ نیستن خودش با نفس نفیسش و شخص شخیصش لشکر از اینور حمله میکرد به خیمهها دفعشون میکرد از اونور میریختند دفعشون میکرد از اونور میریختن یکه و تنها هوا گرمه زمین گرمه داغدیده است تشنه است عطش بر چشم و زبان و لب و جگرش اثر کرده دفع میکرد و میکوبید و میریخت زمین میریخت و میریخت و میریخت و میاومد رو تل زینبیه میایستاد فریاد میزد: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم؛ یعنی زن و بچهام هنوز زنده استآ ناراحت نباشید آرام باشید نترسید من هنوز زندهام و دارم از خودم و از شما دفاع میکنم اما لحظاتی گذشت زن و بچه دیدن دیگه صدای حسین نمیاد ماشاءالله باریکالله پاشید بریم کربلا و این لامپها را کمش کن تا بگم چی شد ابیعبدالله خسته شد اینجایی که قبر مطهرش هست اینجا آمد و ایستاد (عبارت عربی)؛ اومد ایستاد یک مقدار استراحت کند اومد ایستاد اینجا یک مقدار استراحت کند مقتل شیخعبدالزهراء کعبی امروز عصر دستم بود میخوندم ابوالفتوح آمد یک تیری شلیک کرد در پیشانی حضرت خورد حضرت تیر را گرفت کشید شروع کرد خون ریختن داشت با دستمال و دست پاک میکرد نامردی آمد و یک سنگی زد به سر ابیعبدالله تمام کربلا را بگردی خاک است سنگ ندارد اسلحههایی که در زمان قدیم باهاش میجنگیدن یکی تیرهای یک شعبه بود یکی تیرهای سهشعبه بود یکی نیزه بود یکی شمشیر بود امثال ذلک یکی از چیزهایی که باهاش میجنگیدن سنگهایی بود به اندازة میکروفن 15 ـ 18 ـ 20 سانت به این اندازه برمیداشتند اینارو میتراشیدن از بالا به پایین باریک و نازکش میکردن این سرش مثل کلة میکروفن درشت که بتوانن تو دست نگه دارند این طرف پایینش مثل سوزن به این نازکی اینا وقتی سرباز دیگه خسته میشد میخواستن از پا درش بیاورند نشانه کسانی که در تیراندازی و در زدن نشانهگیر قوی و ماهر بودن و تمرین میکردن میاومدن با این سنگها میزدن این سنگ یک سنگ معمولی نبود یک سنگ سنگینی حدود 10 ـ 18 ـ 20 سانت تقریباً با کم و زیادش سرش کلفت آمد و ایستاد رو به روی ابیعبدالله باید أقلاً دو سه متری وایستی تا بشود هم بزنی هم محکم بزنی کوبید تو پیشانی ابیعبدالله سر چنان کاسة سر شکست تیزی این سنگ به سر فرو رفت خون چنان سرازیر شد اینجاست که عرض میکنم آقا زره نداشت همین لباس معمولی پیراهن عربی را آورد بالا چون دید دیگه دست و دستمال جواب این ریزش خون را نمیدهد همینقدر که پیراهن آمد بالا سینة مبارک حضرت نمایان شد (رماه حرمله بسهم....مسموم فوقف علی قلبه شریف فجرد دمک المیزان)؛ اینایی که میخوانم عبارت مقتل است همهاتون هم ماشاءالله میفهمید این تیر سهشعبه قلب آقا را پاره کرد خون شروع کرد سرازیر شدن (فلما الحسین)؛ ابیعبدالله جوری ضعف و خستگی بهش عارض شد خم شد و به گردن اسب افتاد اسب عربی سیدالشهداء که اسبی است که 60 سال بیشتر عمرش بود و اسبی بود که رسولالله ـ صلی الله علیه وآله ـ سوار میشد جواد أبی از اسبان رسولاکرم بود هر اسبی را خاتم الأنبیاء برش سوار شد عمر طولانی داشت این اسبم اسب رسولالله بود تا آقا امامحسین بهش سوار بود اسب فهمید آقا دیگه طاقت سواری ندارد دستهارو کشید جلو پاهارو کشید عقب آمد کنار تپهای که کنارش یک گودال عمیقی بود کنار تپه ایستاد از اطراف هم فرمان عمرسعد چهار هزار نفر تیر میزنن (صار الحسین کالقنفذ)؛ مثل خارپشت بدن حضرت پر تیر شده بود آقا ابیعبدالله دیگه طاقت سواری ندارد
نه ذوالنجاح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدار طاقت داشت
بلندمرتبه شاهی زصدر زین افتاد
این آقا چرخید و غلطید و با صورت (عبارت عربی)؛ ابیعبدالله با صورت راست خورد به زمین دیگه نمیتواند تحمل کند غلطید و غلطید چون در کنارة بلندی و گودالی بود حضرت هم دیگه خون از بدن مطهرش رفته بود غلطید و رفت ته گودال قرار گرفت همینقدر که افتاد دید هر طرف میره بیفته این تیرها در بدن مطهر فرو میرود تحمل ندارد دستها هم دیگه قدرتی که تیر از بدن بیرون بیاورد ندارد فقط یک تیر را از کمر کشید بیرون همان تیر سهشعبهای که حرمله زد آقا از کمر کشید بیرون چون برید و رفت جلو از جلو درآوردن دیگه امکان نداشت آقا از کمر کشید بیرون خورد به زمین اسب آمد و شروع کرد با صورتش به پای حضرت بکشد آقا پاشو سوار شو ببرمت به خیمه از این وادی نجاتت بدم اما آقا دیگه طاقت بر سواری ندارد آقا خاک گرم کربلا را جمع کرد مثل یه متکای بلندی سکویی چون هر طرف میافتاد تیرها فرو میرفت دل حضرت از حال میرفت نمیتواست تحمل کنه صورت گذاشت رو خاک یکوقت دید عبدالله داره میدوه و میآید آقا فریاد زد: أخی احبسی؛ خواهرم این بچه را بگیر نگذار بیاد زینب دوید عبدالله را بگیرد اما زینب پیرزن 55 ساله نتوانست و حریف نشد بیابان جلوش باز بود عبدالله میدوید اینور میدوید اینور زن و بچه هم از خیمهها ریختن بیرون دارند میآیند به سمت قتلگاه آقا هم میان گودال افتاده شبثبنرضعی آمد کنار گودال خدا رحمت کند میرزا خلیل کمرهای را در این کتاب عنصر شجاعت میگه: شبثابنرضعی آمد کنار گودال قتلگاه صدا زد حسین آقا جواب نداد دوباره صدا زد حسین آقا جواب نداد رفت پایین و با لگد زد به ابیعبدالله آقا سرشُ آورد بالا فرمود: (ما ترید منی)؛ چی میخواهی از جونم؟ با سیلی زد به صورت حضرت حضرت دوباره خورد به زمین عبدالله دوید و آمد و افتاد گردن ابیعبدالله بحربنکعبامه شمشیر را بلند کرد به سر ابیعبدالله بزنه عبدالله دستشُ گرفت جلو شمشیر گفت: (ترید إن تخت العمی یابن الفاعله یابن الخبیثه)؛ عموی منو میخواهی بزنی؟ دستش گرفت شمشیر آمد پایین دست به یه پوست بند شد استخوان شکست دست به یه پوست بند شد از هول مصیبت و درد و استخوان بچة 11 سالة کوچولوی لاغر دست انداخت گردن ابیعبدالله حرمله با تیر سهشعبه زد به گلوی عبدالله گردن و گلو را به شانة ابیعبدالله دوخت بهم این بچه دیدهاید وقتی گوسفند را قربانی میکنند سرشُ که میبرن چه جور دست و پا میزنه بچه بنا کرد دست و پا بزنه دستش گردن عمو آقا نتوانست تحمل کنه آقا به قفا خوابید عبدالله رو آقا افتاد زینبکبری رسید آقارو بغل کرد نشوندش سرش گذاشت تو دامنش عبدالله افتاد کنار حضرت شروع کرد داداش بابا عزیز برادر چرا این حاله من چیکار کنم یک زن و این مصیبتُ این همه گریه و گریه آقا برگشت فرمود: (أخی بالله علیه سکتی و سکتهن)؛ تورو به خدا قسم میدم هم آروم شو هم پاشو این زن و بچه را بردار ببر به خیمه همینجور که زینب داشت با ابیعبدالله حرف میزد دید شونههاش داره میسوزه برگشت دید شمر داره با تازیانه تو کمر و صورت و سر زینب میزنه زینب گفت یا منو میکشی یا من حسین را رها نمیکنم از اینجا به بعد چون زینب ناموس علی زینب ناموس حیدر است زینب ناموس فاطمه است زینب عمة امامزمانه دیگه بقیهاش اینجوری باز نمیکنم فقط چه جوری شمر زینب گرفت و از قتلگاه انداخت بیرون نمیدونم عبدالله را هم گرفت سرش جدا کرد بدن از قتلگاه انداخت بیرون آقارو خوابوند نشست رو سینة حضرت یا أباعبدالله مردم بخدا من غیر از شب عاشورا اینجوری مقتل نمیخونم نشست رو سینة حضرت انشاءالله فردا زیارت ناحیة مقدسه را بخوانید (عبارت عربی)؛ سر آقارو آورد بالا خنجر گذاشته به گردن آقا یک جملهای گفت شمر عصبانی شد از جا بلند شد خنجر و غلاف کرد شمشیر کشید آقارو گرفت برگردوند صورت آقارو تو خاک فرو کرد دیدهاید چه جور قصابها استخوان میشکونن وقتی سر ابیعبدالله را تو طشت برابر عبیدالله گذاشتن عبیدالله یه نگاه کرد گفت کدام نانجیبی این سَرُ جدا کرده؟ کی این سَرُ جدا کرده؟ شمر گفت من گفت نانجیب چه جور جدا کردهای استخوانهای گردن همه خورد شده، زینبم... ابیعبدالله این زن و بچه را برده است تو خیمه گذاشت تو خیمه فرمود: امکلثوم خواهر مواظب باش این زن و بچه نریزن به صحرا برم ببینم چه خبر از داداش میگیرم اینآ بدجور داشتن داداش میزدن تل زینبیه رفتهای یا نه؟ کربلا رفتهای یا نه؟ زینب رسید رو تل زینبیه دید لشکر دارن میگن اللهاکبر نگاه کرد دید سری به نیزه بلند و عیان است در برابر زینب یه خوردهام میخواهم برا زینب بیشتر بگم و گریه کنیم زینب رسید میان میدان زینب نرفت سراغ لشکر لشکر از شادی حرکت کرده هلهله میکنه ولوله میکنه سر و صدا میکنه از جا حرکت کرده است زینبم میان صحرا زینب نگاه کرد دید میان مردآی نامحرم برا اولین بار زینب میان مردان نامحرم گیر کرده اینآ هم دور زینب میدویدن و هی...
یه جمله یادم اومد شب عاشوراست بذار بگم برات من اشاره میکنم بازش نمیکنمآ اشاره میکنم نگم میگه نگو باشه نمیگم نمیتونه تحمل کنه من همهاشو نمیگم من اشاره میکنم من یه تیکهای میگم خودت بفهم وقتی سر عبیدالله را گذاشتن جلو مختار سَرُ که گذاشن مختار بنا کرد با پاش تو صورت عبیدالله بماله یه نفر گفت چرا اینجور میکنی؟ یا حسین...
السلام علیک یا أباعبدالله
اذیت شدید ببخشید اینجور مقتل خواندن بخدا سخته خیلیهاشُ درز گرفتم خیلیهاشُ قیچی کردم نگفتم شمر با لگد تو سینة حسین زد نگفتم شمر با چکمهاش رو سینة آقا گذاشت خیلیهاشُ درز گرفتم نگفتم میترسم بگم؟ بگم؟ بگم؟ میگه نگو اون میگه نگو این میگه بگو، اگه نگم این میگه بگو اگه بگم اون میگه نگو چیکار کنم؟ وقتی یه نفر لحظات آخرشه اسلام میگه دکمه پیراهنش را از سینهاش باز کن شمر با چکمه رو سینة آقا نشست وقتی آقارو برگردوند با پاش تو کمر حضرت گذاشته بود.
اللهم عجل لولیک الفرج
استفاده از این مطلب با ذکر منبع مجاز است.
بخش تهیه محتوای سایت تخصصی منبرها
- بازدید: 78
- نسخه مناسب چاپ