پایگاه تخصصی منبرها

داستان معراج رسول خدا (ص)

تاریخ انتشار:
معروف آن است که رسول خدا«صلی الله علیه و اله »در آنشب در خانه ام هانی دختر ابیطالب بود و از آنجا بمعراج رفت،و مجموع مدتی که آنحضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصی و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید بطوری که صبح آنشب را در همان خانه بود...
داستان معراج رسول خدا (ص)

حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

در داستان معراج رسول خداصلی الله علیه و آله نیز همانند داستان شق القمر موضوعات مختلفی مورد بحث قرار گرفته که ما نیز به خواست خدای تعالی باید در چند بخش آنرا مورد بحث قراردهیم:

1- اسراء و معراج

نخستین مطلبی که باید مورد توجه در این داستان قرار گیرد آن است که داستان معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله دو است ،

قسمت نخست آن که از مسجد الحرام در شهر مکه تا مسجد الاقصی در سرزمین فلسطین و بالعکس انجام شده ، و رسول خداصلی الله علیه و اله این مسیر را در یکی از شبها در سالهای  توقف خود در مکه از طریق اعجاز طی کرده،که این قسمت را اصطلاحا در کتابها و تواریخ «اسراء»می نامند

و قسمت دوم که  از مسجد الاقصی به آسمانها انجام شده و طبق روایات با انبیاءالهی دیدار و گفتگو کرده و بهشت و جهنم و آیات بزرگ دیگری از آیات الهی را مشاهده نموده است که این قسمت را اصطلاحا«معراج »می نامند.
که البته دلیل هر یک از این دو قسمت در قرآن و حدیث ازیکدیگر جدا است و اختلافی هم که در گفتار اهل حدیث وتاریخ دیده میشود و همچنین اعتراضها و رد و ایرادهائی که درداستان معراج شده و پاسخهائی که داده یا میدهند هر کدام مربوط به یکی از این دو قسمت است که متاسفانه در پاره ای ازکتابها و کلمات برخی از بزرگان بخاطر مخلوط شدن این دوقسمت،بحثها نیز به یکدیگر مخلوط شده و موجب ابهام و اشکال گردیده است.

2- معراج در چه سالی اتفاق افتاد

در اینکه اسراء و معراج رسول خداصلی الله علیه و اله درچه سالی ازسالهای بعثت اتفاق افتاده اختلاف است،و اجمالا وقوع آن درمکه و قبل از هجرت ظاهرا قطعی است.بدلیل اینکه آیه ای هم که در سوره اسراء در این باره آمده و آیات سوره نجم نیز همگی در مکه نازل شده،و اما در اینکه در چه سالی از سالهای قبل ازهجرت بوده اختلاف است.
الف- از ابن عباس نقل شده که گفته است در سال دوم  بعثت بوده،چنانچه برخی گفته اند: شانزده ماه بعد از بعثت آنحضرت انجام شده .(1)
ب- از کتاب خرائج راوندی از امیر المومنین علیه السلام روایت شده که در سال سوم اتفاق افتاده .(2)
ج- اقوال دیگری هم وجود دارد ، مانند قول به وقوع آن درسال پنجم یا ششم یا دهم یا دوازدهم و یا اینکه گفته اند:یک سال و پنج ماه قبل از هجرت یا یک سال و ششماه و یا ششماه قبل از آن..(3)
ولی بنظر می رسد که از روی هم رفته روایات در این باره استفاده می شود که معراج آنحضرت-برخلاف آنچه برخی پنداشته اند-قبل از وفات ابو طالب و خدیجه بوده و بنابر این ظاهرآن است که معراج قبل از سال دهم انجام شده است.و الله اعلم.
چنانچه در ماه و شب آن نیز اختلاف زیادی است زیرابرخی گفته اند:در شب هفدهم ماه مبارک رمضان بوده و قول دیگر آنکه در شب هفدهم ربیع الاول و یا شب دوم آن ماه و یا درشب بیست و هفتم رجب انجام شده و یا شب جمعه اول ماه رجب بوده (4)...
و به هر صورت به گفته مرحوم علامه طباطبائی این بحث برای ما چندان مهم نیست که در تاریخ سال و روز و ماه وقوع معراج غور کرده و وقت خود را بگیریم،و مهم برای ما بحث های آینده است،و البته تذکر این مطلب لازم است که از روی هم رفته روایات استفاده میشود که معراج و اسراء رسول خداصلی الله علیه و اله دو بار و یا بیشتر اتفاق افتاده چنانچه در فصلهای آینده روی آن مشروحا بحث خواهیم کرد-ان شاء الله تعالی-.

3- اسراء از کجا انجام شد؟

همانگونه که در تاریخ ماه و سال و شب اسراء اختلاف دیده می شود در جا و مکانی هم که آنحضرت از آن جا به اسراء رفت اختلاف است که برخی گفته اند از شعب ابی طالب اسراء انجام شده و در برخی از روایات آمده که از خانه ام هانی دختر ابوطالب آنحضرت به اسراء رفت و آیه شریفه «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام...»را به همه شهر مکه تاویل کرده و گفته اند:مراد از«مسجد الحرام »همه حرام مکه است.و برخی هم گفته اند:تاویل و حمل لفظ بر مجاز خلاف ظاهر است واسراء از خود مسجد الحرام انجام شده.
ولی با تذکری که در بخش قبلی دادیم که اسراء بیش ازیکبار انجام شده میتوان میان این روایات را اینگونه جمع کرد که یکبار از مسجد الحرام بوده و دفعات دیگر از خانه ام هانی و یاشعب ابی طالب.
اگر چه قول آخر یعنی انجام آن از شعب ابی طالب بعید بنظر میرسد زیرا بر طبق برخی از روایات هنگامی که ابو طالب درآن شب از غیبت آنحضرت اطلاع یافت  بنی هاشم را درمسجد الحرام گرد آورد و شمشیرش را برهنه کرده قریش را تهدید به جنگ کرد ، و چون صبح شد و رسول خداصلی الله علیه و اله بازگشت ، به مسجد الحرام آمده و آنچه را دیده بود برای قریش نقل کرد و ازکاروانی که در راه دیده بود خبر داد ، وخبرهای دیگر،که بابودن آنحضرت در شعب و سالهای محاصره قریش مناسب  نیست. و احتمال دیگر نیز آنست که از خانه ام هانی و یا شعب ابی طالب خارج شده و به مسجد الحرام آمده و از آنجا به اسراء رفته باشد.

4- اسراء چگونه انجام شد؟

شاید بیشترین اختلاف نظرها و رد و ایرادها در ماجرای اسراءو معراج رسول خداصدر این بخش از داستان مزبور باشد که هر کس برای خود نظری ارائه کرده تا آنجا که عایشه-با اینکه در هنگام اسراء رسول خداصلی الله علیه و اله پیوندی با آنحضرت نداشته و سالها بعد از آن بعنوان همسر بخانه آنحضرت آمده و اساسا چندسال اندک از عمر او بیش نگذشته بود-و یا اصلا بدنیا نیامده بوده (5) در اینجا اظهار نظر کرده و گفته است:

«ما فقد (6) جسد رسول الله صلی الله علیه و اله و لکن الله اسری بروحه (7)

جسم رسول خدا صلی الله علیه و اله مفقود نشد یا آنرا ناپدید نیافتم ولی خدا روح آنحضرت را به اسراء برد. و یا معاویه ای که در آنروزگار بچه ای بیش نبوده و درکوچه های مکه بدنبال پدرش ابو سفیان سرگرم توطئه و آزار رسول خداصلی الله علیه و اله شب و روزش را سپری می کرده و تا پایان عمر هم دردشمنی خود با بنی هاشم و خاندان آنحضرت و از بین بردن فضائل و محو نام و آوازه آنها لحظه ای دریغ نکرده و از این گونه معارف بوئی نبرده در اینجا به اظهار عقیده پرداخته و درباره اسراء گفته است: انها رویه صادقه(8) . رویای صادق و خواب درستی بوده؟
و قبل از آنکه نظرات و عقاید دیگران را بیان داریم برای روشن شدن ذهن خوانندگان محترم باید بگوئیم اینگونه نظرها مخالف اجماع دانشمندان و صریح آیات قرآنی است،که اسراءرسول خداصلی الله علیه و اله با روح و جسم هر دو بوده،زیرا آیه شریفه سوره اسراء اینگونه است:

سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی(9)

منزه است آن خدائی که سیر شبانه داد بنده خود را از مسجد الحرام به مسجداقصی.
و با توجه به اینکه آیه شریفه در مقام امتنان و منت گذاری بررسول خدا است و این داستان را بعنوان یک معجزه وامر خارق العاده ای که از قدرت و عظمت بی انتهای خدای عز و جل سرچشمه گرفته است بیان می دارد،و آنرا نشانه ای از عظمت خود میداند...
و علت آنرا نیز نشان دادن آیات و نشانه های عظمت خودبه پیامبر بزرگوارش ذکر کرده و بدنبال آن می فرماید: لنریه من آیاتنا(10). یعنی-تا به او نشان دهیم آیات و نشانه های خود را.

بدیهی است که این تعبیرات با خواب دیدن و سیر شبانه درخواب هیچگونه تناسبی ندارد،و این خواب را همه کس میتواند به بیند چه صالح و چه غیر صالح،و بگفته مرحوم علامه طباطبائی چه بسا افراد غیر صالح و گناهکار خوابهائی بهتر و جالب تر ازمردمان مومن و با تقوی ببینند،و خواب در نزد عموم مردم جز نوعی از تخیل و خیال پردازی نیست که نمی تواند نشانه قدرت وعظمت خدای تعالی باشد...
و نیز با توجه به اینکه «عبد»که در آیه آمده به جسم و روح هر دو اطلاق میشود،چنانچه در جاهای دیگر قرآن هست.

و بهر صورت اصل این مطلب که اسراء رسول خداصلی الله علیه و اله باجسم و روح بوده با توجه به مدلول آیه شریفه و تواتر روایات وارده  و اجماع و اتفاق کلمات دانشمندان اسلامی قابل انکار نیست (11) ، تنها در مورد معراج رسول خداصلی الله علیه و اله از بیت المقدس به آسمانها وبازگشت آنحضرت و مشاهدات او در آسمانها و دیدار و گفتگو با پیمبران الهی ، بحث و مناقشه بسیار شده که اجمالی از آن ذیلا از نظر شما می گذرد:

مرحوم طبرسی در کتاب مجمع البیان

پس از ذکر اصل داستان اسراء میگوید:

تمامی روایاتی که در داستان اسراء ومعراج رسیده به چهار دسته تقسیم میشود:
1- آندسته از روایاتی که صحت آنها مقطوع است بخاطر تواتر اخبار در این باره و گواهی علم و دانش به صحت آن.
2- آنچه در روایات آمده و عقول مردم صدور آنرا تجویز نموده و اصول اسلامی نیز از قبول آنها ابائی ندارد و می پذیرد،که ماهم آنها را می پذیریم و میدانیم که آنها در بیداری بوده نه در خواب.
3- روایاتی که ظاهر آنها مخالف با بعضی از اصول اسلامی است ولی تاویل آنها بنحوی که با اصول عقلی موافق باشدممکن است که ما اینگونه روایات را بهمین نحو تاویل می کنیم.
4- روایاتی که نه ظاهر آنها صحیح است و نه قابل تاویل است مگر با سختی و دشواری شدید که در اینگونه روایات بهترآنست که آنها را نپذیرفته و کنار بزنیم.

مرحوم طبرسی پس از این تقسیم بندی می فرماید:

اما دسته اول

که مقطوع است همان اصل اسراء و معراج آنحضرت است بطور اجمال.

و اما دسته دوم

مانند روایاتی است که آنحضرت در آسمانهاگردش کرده و پیمبران را دیده و عرش و سدره المنتهی و بهشت ودوزخ را مشاهده نموده و امثال اینها.

و اما دسته سوم

مانند آنچه روایت شده که آنحضرت مردمی را در بهشت مشاهده نمود که به نعمتهای الهی متنعم بودند وجمعی را در دوزخ دید که در آن معذب بودند که اینگونه روایات حمل میشود بر اینکه اوصاف و نامهای ایشان را دیده نه خودشان را.

و اما دسته چهارم

که قابل پذیرش نیست مانند آن روایاتی که رسول خداصلی الله علیه و اله با خدای تعالی رو در رو سخن گفت و او رادیده و با او بر تخت نشست و امثال اینگونه روایاتی که ظاهرآنها موجب تشبیه خدا و جسمانیت او است که خدای تعالی ازآنها منزه است و هم چنین روایاتی که میگوید:در آن شب شکم آنحضرت را شکافته و شستشو دادند (12) که اینها را نمی توان پذیرفت زیرا آن بزرگوار از عیب و زشتی مبرا است و چگونه ممکن است دل و معتقدات آنرا با آب شستشو داد(13)

و مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله در تفسیر المیزان پس از ذکر کلام طبرسی میگوید:

تقسیم مزبور به جا است،جز اینکه بیشتر مثالهائی که آورده مورد اشکال است،مثلا گردش در آسمانها و دیدن انبیاء و امثال آن و همچنین شکافتن سینه رسول خداصلی الله علیه و آله وشستشوی آن را از دسته چهارم شمرده و حال آنکه از نظر عقل هیچ اشکالی ندارد.زیرا می توان گفت همه آنها از باب تمثلات برزخی و یا روحی بوده است،و روایات معراج پر است از این نوع تمثلات،مانند مجسم شدن دنیا در هیات زنی که همه رقم زیور دنیائی به خود بسته و تمثل دعوت یهودیت و نصرانیت ودیدن انواع نعمت ها و عذابها برای بهشتیان و دوزخیان و امثال اینها.
و از جمله مویداتی که گفتار ما را تایید می کند اختلاف لحن اخبار این باب است در بیان یک مطلب،مثلا در بعضی از آنها درباره صعود رسول خدا به آسمان می گوید که به وسیله براق صورت گرفته و در بعضی دیگر بال جبرئیل آمده و در بعضی نردبانی که یکسرش روی صخره بیت المقدس و سر دیگرش به بام فلک و آسمانها رفته است،و از این قبیل اختلاف تعبیر دربیان یک حقیقت بسیار است که اگر کسی بخواهد دقت کند درخلال این روایات این باب بسیار خواهد دید.
بنابر این از همین جا می توان حدس زد که منظور از این بیانات مجسم ساختن امری غیر جسمی و غیر مادی است به صورت امری مادی به نحو تمثیل و یا تمثل روحی و وقوع اینگونه تمثیلات در ظواهر کتاب و سنت امری است واضح که به هیچ وجه نمی شود انکارش کرد(14)

و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب گوید:

مردم در معراج اختلاف کرده اند،خوارج آن را انکار کرده وفرقه جهمیه گفته اند معراج، روحانی و به صورت رویا بوده است،ولی فرقه امامیه و زیدیه و معتزله گفته اند تا بیت المقدس روحانی و جسمانی بوده ، چون آیه شریفه دارد:«تا مسجداقصی ». عده ای دیگر گفته اند: از اول تا به آخر حتی آسمانها را هم با جسد و روح خود معراج کرده است ، و این معنی ازابن عباس و ابن مسعود ، و جابر و حذیفه و انس و عایشه و ام هانی روایت شده است.
و ما در صورتی که ادله مذکور دلالت کند آن را انکارنمی کنیم،و چگونه انکار کنیم با اینکه سابقه آن در دست هست،و آن معراج موسی بن عمران علیه السلام است که خدای تعالی او را با جسد و روحش تا طور سینا برد،و در قرآن درخصوص آن فرمود:
«و ما کنت  بجانب الطور»

«تو در جانب طور نبودی »،و نیز ابراهیم را تا آسمان دنیا برده در قرآن فرموده:«و کذلک نری ابراهیم...»«اینچنین به ابراهیم نشان دادیم...»،وعیسی را تا آسمان چهارم برده در قرآن فرموده:«و رفعناه مکاناعلیا»«او را تا جایی بلند عروج دادیم »و در باره رسول خداصلی الله علیه و آله فرموده:«فکان قاب قوسین » «پس تا اندازه دو تیر کمان رسید»و معلوم است که این بخاطر علو همت آن حضرت بود،واین بود گفتار صاحب مناقب(15)
و مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان پس از نقل کلام ابن شهر آشوب گوید:
ولی آنچه سزاوار است در این خصوص گفته شود این است که اصل «اسراء» و «معراج » از مسائلی است که هیچ راهی به انکار آن نیست چون قرآن درباره آن به تفصیل بیان کرده،واخبار متواتره از رسول خداصلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت بر طبق آن رسیده است.
و اما درباره چگونگی جزئیات آن،ظاهر آیه و روایات محفوف به قرائنی است که آیه را دارای ظهور نسبت به آن جزئیات می کنند.ظهوری که به هیچ وجه قابل دفع نیست،و با در نظر داشتن آن قرائن از آیه و روایات چنین استفاده می شود که آنجناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصی رفته،واما عروجش به آسمانها،از ظاهر آیات سوره نجم و صریح روایات بسیار زیادی که بر می آید که این عروج واقع شده و به هیچ وجه نمی توان آن را انکار نمود،چیزی که هست ممکن است بگوئیم که این عروج با روح مقدسش بوده است.
ولیکن نه آنطور که قائلین به معراج روحانی معتقدند که به صورت رویای صادقه بوده است، چه اگر صرف رویا می بود دیگر جا نداشت آیات قرآنی اینقدر درباره آن اهمیت داده وسخن بگوید،و در مقام اثبات کرامت درباره آنجناب بر آید.
و همچنین دیگر جا نداشت قریش وقتی که آنجناب قصه را برایشان نقل کرد آنطور به شدت انکار نمایند و نیز مشاهداتی که آنجناب در بین راه دیده و نقل فرموده با رویا بودن معراج نمی سازد،و معنای معقولی برایش تصور نمی شود.
بلکه مقصود از روحانی بودن آن این است که روح مقدس آنجناب به ماورای این عالم مادی یعنی آنجائی که ملائکه  مکرمین منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهی شده ومقدرات از آنجا صادر می شود عروج نموده و آن آیات کبرای پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیاء و نتایج اعمال برایش مجسم شده،ارواح انبیای عظام را ملاقات و با آنان گفتگو کرده است،ملائکه کرام را دیده و با آنان صحبت نموده است و آیاتی از آیات الهی را دیده که جز با عباراتی امثال «عرش »«حجب »«سرادقات »تعبیر از آنها ممکن نبوده است.
این است معنای معراج روحانی ولی آقایان چون قائل به اصالت وجود مادی بوده و در عالم به غیر از خدا هیچ موجود مجردی را قائل نیستند و از سوی دیگر که کتاب و سنت دروصف امور غیر محسوسه اوصافی را بر می شمارد که محسوس ومادی است مانند ملائکه کرام و عرش و کرسی و لوح و قلم وحجب و سرادقات ناگزیر شده این امور را حمل کنند بر اجسام  مادیه ای که محسوس آدمی واقع نمی شوند و احکام ماده راندارند، و نیز تمثیلاتی که در روایات در خصوص مقامات  صالحین و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصی از نتایج اعمال  و امثال آن وارد شده بر نوعی از تشبیه و استعاره حمل نموده، درنتیجه خود را به ورطه سفسطه بیندازند حس را خطاکار دانسته قائل به روابطی جزافی و نامنظم در میان اعمال و نتایج آن شوند و محذورهای دیگری از این قبیل را ملتزم گردند.
و نیز به همین جهت  بوده که وقتی یک عده از انسان ها معراج جسمانی رسول خدا را انکار کرده اند ناگزیر شده اند که بگویند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رویا به نظر ایشان یک خاصیت مادی است  برای روح مادی، و آنگاه ناچار شده اند آیات و روایاتی را که با این گفتارشان سازگاری نداشته تاویل کنند گو اینکه از آیات و روایات یکی هم با گفتار ایشان سازگارنیست (16)

آیات سوره مبارکه نجم و داستان معراج

نگارنده گوید :پیش از اینکه به جمع بندی و نتیجه گیری ونقل اقوال بقیه علمای اسلام و دانشمندان بپردازیم لازم است آیات شریفه سوره نجم را نیز که بگفته عموم مفسرین مربوط به داستان معراج رسول خداصلی الله علیه و اله یعنی قسمت دوم از ماجرای اسراء و معراج است مورد بحث و تحقیق قرار داده و سپس به جمع بندی اقوال و نتیجه گیری آنها بپردازیم ، و در آغاز، متن این آیات را با ترجمه ساده آن برای شما میآوریم و سپس به تفسیر ومعنای آن میپردازیم خدای تعالی در این سوره چنین میفرماید:

و النّجم اذا هوی ، ما ضل صاحبکم و ما غوی و ما ینطق عن الهوی ان  هو الا وحی یوحی علّمه شدید القُوی ذو مره فاستوی و هو بالافق الاعلی ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی ما کذب الفواد ما رای ا فتمارونه علی مایری و لقد راه نزله اخری عند سدره المنتهی عندها جنه الماوی اذ یغشی السدره ما یغشی ما زاغ البصر و ما طغی لقد رای من آیات ربه الکبری .

-قسم به آن ستاره هنگامیکه فرود آید،که این رفیقتان نه گمراه شده  و نه از راه بدر رفته ، و نه از روی هوی سخن گوید ، این نیست جز وحیی که به او میشود، و فرشته پرقدرت به او تعلیم دهد،آن صاحب نیروئی که نمایان شد ، و او در افق بالا بود ، آنگاه که نزدیک شد و بدو آویخت ،که بفاصله دو کمان و یا نزدیکتر بود،و به بنده اش وحی کرد آنچه را وحی کرد ، ودلش تکذیب نکرد آنچه را دیده بود، آیا با او در آنچه دیده بود مجادله میکنید، یکبار دیگر نیز فرشته را دید، نزد درخت سدر آخرین ،که بهشت  اقامتگاه نزدیک آنست ، آندم که درخت سدر آنچه را فرا گرفته بود فرا گرفته بود، دیده اش خیره نشد و طغیان نکرد، و شمه ای از نشانه های بزرگ پروردگارش را بدید.
البته همانطور که مشاهده میکنید این آیات شریفه مانند آیه کریمه سوره «اسراء»آن صراحت را ندارد ، و بخاطر افعال و ضمائر بسیار و واضح نبودن مرجع این ضمائر و فاعل افعال مذکوره قدری اجمال و ابهام دارد و همین اجمال و ابهام به تفسیر و معانی آنهاسرایت کرده و اختلافی در گفتار مفسران در تفسیر این آیات بچشم می خورد،که ما برای نمونه توجه شما را بموارد زیر جلب میکنیم،از آن جمله است این آیه:علّمَهُ شَدیدُ القُوی

که ضمیر«علمه »را برخی به رسول خدا برگردانده و برخی به قرآن. و مراد از «شدید القوی » نیز برخی گفته اند جبرئیل است و برخی گفته اند: خدای تعالی است.
و در آیه بعدی نیز در معنای «ذو مره فاستوی » برخی گفته اند: منظور از«ذو مره »جبرئیل است و برخی گفته اند: رسول خدا است.
چنانچه در فاعل «فاستوی »نیز همین دو قول وجود دارد.
و در مرجع ضمیر«هو»در آیه «و هو بالافق الاعلی » و فاعل «دنا»و«کان »نیز همین دو قول دیده میشود.
و در فاعل آیه «فاوحی الی عبده...» نیز اختلاف است که آیا جبرئیل است یا خدای تعالی.
و اختلافات دیگری که با مراجعه به تفسیرهای مختلف وگفتار مفسرین شیعه و اهل نت بوضوح دیده میشود.
و شاید بخاطر همین اجمال در این آیات بوده که مرحوم شیخ طوسی در داستان اسراء و معراج رسول خداصدر تبیان فرموده: و الذی یشهد به القرآن الاسراء من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی،و الثانی یعلم بالخبر(17)
-یعنی آنچه قرآن بدان گواهی دهد همان اسراء از مسجد الحرام تا مسجداقصی است و قسمت بعدی آن یعنی ماجرای معراج رسول خداصاز روی اخبار معلوم شود.
و یا در کلام ابن شهر آشوب آمده بود که: قالت الامامیه و الزیدیه و المعتزله بل عرج بروحه و بجسمه الی بیت المقدس لقوله تعالی «الی المسجد الاقصی (18).
اگر چه در انتساب این کلام به ابن شهر آشوب برخی تردیدکرده و آنرا از تصرفات و تحریفات کسانی دانسته اند که کتاب مناقب ابن شهر آشوب را مختصر کرده و اصل آنرا از بین برده اند (19).
ولی با تمام این احوال شواهد و قرائنی در همین آیات شریفه هست که بخوبی شان نزول آنرا همانگونه که بسیاری از مفسران گفته اند و روایاتی هم در این باره رسیده درباره معراج رسول خداصلی الله علیه و اله تایید میکند ، مانند آیاتی که داستان رویت رسول خداصلی الله علیه و اله به لفظ ماضی یا مضارع آمده یعنی آیه 10 تا 18 که بخوبی روشن است که فاعل آنها رسول خدا است و این رویت هم بصورت معجزه و خرق عادت و در آسمانها و عوالم دیگری غیر از این دنیا صورت گرفته چنانچه برای اهل فن روشن است.
و سخن برخی نیز که سعی کرده اند این رویت را به رویت قلبی حمل کنند و نظیر حدیث «ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله و بعده و معه » بدانند خلاف ظاهر است،و اگر در موردی هم بخاطرمحال بودن متعلق رویت  بناچار حمل بر معنائی شود دلیل برحمل جاهای دیگر نمی شود،که بر اهل فن پوشیده نیست،وبحث و توضیح بیشتر هم در این باره از بحث ما که یک بحث تاریخی است  خارج بوده و شما را بجاهائی که در این باره بحث علمی و تفسیری بیشتری کرده اند حواله میدهیم ، و تنها در اینجاگفتار مرحوم مجلسی را نقل کرده و بدنبال نقل تاریخی خود بازمیگردیم:
ایشان پس از نقل گفتار فخر رازی از مفسران اهل سنت دراثبات معراج جسمانی و گفتار شیخ طبرسی ره از مفسران بزرگوارشیعه در این باره گوید:
بدانکه عروج رسول خداصلی الله علیه و اله به بیت المقدس و از آنجا به آسمان در یک شب با بدن شریف خود از مطالبی است که آیات و اخبار متواتر از طریق شیعه و اهل سنت بدان دلالت دارد و انکار امثال آنها یا تاویل آنها به معراج روحانی یا به اینکه این ماجرا در خواب بوده منشای جزقلت تتبع در آثار ائمه طاهرین،یا قلت تدین و ضعف یقین ، و یا تحت تاثیر قرار گرفتن تسویلات و سخنان فیلسوف مآبانه فیلسوف نمایان ندارد.و روایاتی که دراین باب رسیده گمان ندارم همانند آن در چیزی از اصول مذهب بدان اندازه رسیده باشد و بدین ترتیب من نمی دانم چه باعث شده که آن اصول را پذیرفته و ادعای علم و آگاهی آنرا کرده اند ولی در این مقصد عالی توقف نموده اند؟و براستی سزاوار است که بدانها گفته شود:
افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض .
آیا به بعضی از کتاب ایمان آورده و به بعضی دیگر کفرمی ورزید.
و اینکه برای عدم پذیرفتن آن مسئله محال بودن خرق و التیام در افلاک را بهانه کرده اند بر اهل خرد پوشیده نیست که آنچه را در این باره بدان تمسک جسته اند جز از روی شبهات اوهام نیست،با اینکه دلیل آنها در این باره برفرض صحت مربوط است به آن فلک اعلی و فلک الافلاک که به همه اجسام محیط میباشد نه به افلاک زیرین و انجام معراج رسول خداص مستلزم خرق و التیام در آن نخواهدبود (20) ،و اگر امثال این شکوک و شبهات بتواند مانع از قبول روایاتی گردد که تواتر آنها به اثبات رسیده در اینصورت میتوان در همه آنچه از ضروریات دین است توقف نمود! ومن براستی تعجب دارم از برخی از متاخرین اصحابمان که چگونه برای آنان در امثال این گونه امور سستی پیدا شده در صورتیکه مخالفین با اینکه در مقایسه با ایشان اخبارشان کمتر و آثارشان نادرتر و پای بندیشان کمتر است  رد آنها را تجویز نکرده و اجازه تاویل آنها را نمی دهند،که اینان با اینکه از پیروان ائمه اطهار علیهم السلام هستند و چند برابر آنها احادیث صحیحه در دست دارند باز هم درجستجوی پیدا کردن آثار اندکی هستند که از سفهای آنان رسیده و گفتارشان را همراه گفتار شیعیان ذکرمیکنند(21)
و البته با توجه بدانچه گفته شد که طبق روایات بسیار معراج رسول خداصلی الله علیه و اله چند بار اتفاق افتاده،چه از نظر تاریخ و چه ازنظر کیفیت و خصوصیات میتوان نوعی توافق میان اقوال مختلف برقرار نمود،و به اصطلاح با این ترتیب میان آنها را جمع کرد،به این نوع که برخی در سالهای اول بعثت و برخی در سالهای آخرو برخی در بیداری و با جسم و بدن و برخی در عالم رویاء و یا بصورت تمثیلات برزخی و غیر اینها بوده ، و هر یک از این اقوال ناظر به یکی از آنها بوده است و الله العالم.
و در پایان این بحث   برخی از روایاتی را نیز که درباره اصل داستان اسراء و معراج رسول خداصلی الله علیه واله رسیده ذکر می گردد .

داستان معراج بر طبق روایات

معروف آن است که رسول خدا«صلی الله علیه و اله »در آنشب در خانه  ام هانی دختر ابیطالب بود و از آنجا بمعراج رفت،و مجموع مدتی که آنحضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصی و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید بطوری که صبح آنشب را در همان خانه بود،و در تفسیر عیاشی است که امام صادق علیه السلام فرمود:رسول خدا«صلی الله علیه و اله » نماز عشاء و نماز صبح را درمکه خواند،یعنی اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد،و درروایات به اختلاف عبارت از رسول خدا«صلی الله علیه و اله »و ائمه معصومین روایت شده که فرمودند:
جبرئیل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مرکبی را که نامش «براق(22) بود برای او آورد و رسول خدا«صلی الله علیه و اله »بر آن سوارشده و بسوی بیت المقدس حرکت کرد،و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گذارد،یکی در مدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسول خدا«صلی الله علیه و اله » بدانجا هجرت فرمود ، و یکی هم مسجدکوفه ، و دیگر در طور سیناء ، و بیت اللحم-زادگاه حضرت عیسی علیه السلام و سپس وارد مسجد اقصی شد و در آنجا نماز گذارده  و از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق روایاتی که صدوقرهو دیگران نقل کرده اند ازجمله جاهائی را که آن آنحضرت در هنگام سیر بر بالای زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که بصورت بقعه ای میدرخشید وچون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد : اینجا سرزمین قم است که بندگان مومن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد میآیندو انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
و نیز در روایات آمده که در آنشب دنیا بصورت زنی زیبا وآرایش کرده خود را بر آنحضرت عرضه کرد ولی رسول خدا«صلی الله علیه و اله » بدو توجهی نکرده از وی در گذشت.

آسمان دنیا

سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابو البشر را دید ، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روی خندان برآنحضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند،و بر طبق روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده  رسولخدا«صلی الله علیه و اله  »فرمود: فرشته ای را در آنجا دیدم که بزرگتر از اوندیده بودم وبر خلاف دیگران چهره ای در هم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت ولی خنده بر لب نداشت وچون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت: این مالک ،خازن دوزخ  است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا وگنهکاران افزوده میشود، بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را بمن نشان دهد و چون سر پوش را برداشت لهیبی از آن برخاست که فضا رافرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت،پس از وی خواستم آنرا به حال خود برگرداند(23)
و بر طبق همین روایت در آنجا ملک الموت را نیز مشاهده کرد که لوحی از نور در دست او بود و پس از گفتگوئی که با آنحضرت داشت عرض کرد: همگی دنیا در دست من همچون درهم و سکه ای است که در دست مردی باشد و آنرا پشت و روکند ، و هیچ خانه ای نیست جز آنکه من در هر روز پنج  بار بدان سرکشی میکنم و چون بر مرده ای گریه می کنند بدانهامی گویم :گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس از آن نیز بارها میآیم تا آنکه یکی از شما باقی نماند،در اینجا بودکه رسولخدا«صلی الله علیه و اله »فرمود: براستی که مرگ بالاترین مصیبت وسخت ترین حادثه است، و جبرئیل در پاسخ گفت: حوادث پس از مرگ سخت تر از آن است.
و سپس فرمود: و از آنجا بگروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرفهائی ازگوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را می خوردند و پاک رامیگذاردند ، از جبرئیل پرسیدم : اینها کیانند؟گفت:افرادی از امت تو هستند که مال حرام میخورند و مال حلال را وامیگذارند و مردمی را دیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشتهای پهلوشان راچیده و در دهانشان میگذاردند،پرسیدم:اینها کیانند؟گفت: اینها کسانی هستند که از مردمان عیبجوئی می کنند. و مردمان دیگری را دیدم که سرشان را با سنگ میکوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخداد:اینان کسانی هستند که نماز شامگاه و عشاءرا نمیخوانده و میخفتند، و مردمی را دیدم که آتش در دهانشان میریختند و از نشیمنگاهشان بیرون می آمد و چون وضع آنها راپرسیدم،گفت:اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ستم  میخورند،و گروهی را دیدم که شکمهای بزرگی داشتند ونمی توانستند از جا برخیزند گفتم:ای جبرئیل اینها کیانند؟ گفت:کسانی هستند که ربا میخورند،و زنانی را دیدم که برپستان آویزانند،پرسیدم:اینها چه زنانی هستند؟گفت: زنان زناکاری هستند که فرزندان دیگران را بشوهران خود منسوب میدارند،و سپس بفرشتگانی برخوردم که تمام اجزاء بدنشان تسبیح خدا میکرد (24)

و از آنجا به آسمان دوم رفتیم

و در آنجا دو مرد را شبیه بیکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیانند؟گفت:هر دوپسر خاله یکدیگر یحیی و عیسی علیهما السلام هستند،بر آنها سلام کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند،و فرشتگان زیادی را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده کردم.

و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم

و در آنجا مرد زیبائی راکه زیبائی او نسبت به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت بستارگان دیگر بود مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت:این برادرت یوسف است،بر او سلام کردم و پاسخ داد وتهنیت و تبریک گفت،و فرشتگان بسیاری را نیز در آنجا دیدم.

از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم

و مردی را دیدم و چون ازجبرئیل پرسیدم گفت:او ادریس است که خدا ویرا به اینجاآورده،بر او سلام کرده پاسخ داد و برای من آمرزش خواست، وفرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای پیشین مشاهده کردم وهمگی برای من و امت من مژده خیر دادند.

سپس به آسمان پنجم رفتیم

و در آنجا مردی را بسن کهولت دیدم که دورش را گروهی از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم کیست؟جبرئیل گفت: هارون بن عمران است،بر او سلام کردم و پاسخ داد،و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای دیگرمشاهده کردم.

آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم

و در آنجا مردی گندمگون وبلند قامت را دیدم که می گفت: بنی اسرائیل پندارند من گرامی ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد از من نزد خدا گرامی تر است،و چون از جبرئیل پرسیدم:کیست؟ گفت:برادرت موسی بن عمران است،بر او سلام کردم جواب داد و همانند آسمانهای دیگر فرشتگان بسیاری را در حال خشوع دیدم.

سپس بآسمان هفتم رفتیم

و در آنجا بفرشته ای برخورد نکردم جز آنکه گفت:ای محمد حجامت کن و به امت خود نیزسفارش حجامت را بکن،و در آنجا مردی را که موی سر وصورتش سیاه و سفید بود و روی تختی نشسته بود دیدم و جبرئیل گفت:او پدرت ابراهیم است،بر او سلام کرده جواب داد وتهنیت و تبریک گفت،و مانند فرشتگانی را که در آسمانهای پیشین دیده بودم در آنجا دیدم،و سپس دریاهائی از نور که ازدرخشندگی چشم را خیره میکرد،و دریاهائی از ظلمت وتاریکی،و دریاهائی از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت:این قسمتی از مخلوقات خدا است.

و در حدیثی است که فرمود:چون به حجابهای نور رسیدم جبرئیل از حرکت ایستاد و بمن گفت:برو!
و در حدیث دیگری فرمود:از آنجا به سدره المنتهی رسیدم ودر آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده گفت: برو! گفتم: ای جبرئیل در چنین جائی مرا تنها می گذاری و از من مفارقت  میکنی؟گفت ای محمد اینجا آخرین نقطه ای است که صعود به آنراخدای عز و جل برای من مقرر فرموده و اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم میسوزد (25) ،آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آنگاه که در دریای نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت  به  نور وارد می کرد تا جائیکه خدای تعالی میخواست مرا متوقف کند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانی گفت.
و در اینکه آن سخنانی که خدا بآنحضرت وحی کرده چه بوده است در روایات بطور مختلف نقل شده و قرآن کریم بطور اجمال و سربسته میگوید«فاوحی الی عبده ما اوحی »- پس وحی کرد به بنده اش آنچه را وحی کرد-و از اینرو برخی گفته اند: مصلحت نیست در این باره بحث شود زیرا اگر مصلحت بود خدای تعالی خود میفرمود،و بعضی هم گفته اند:اگر روایت و دلیل معتبری از معصوم وارد شد و آنرا نقل کرد،مانعی در اظهار و نقل آن نیست.
و در تفسیر علی بن ابراهیم آمده که آن وحی مربوط بمسئله جانشینی و خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام و ذکر برخی از فضائل آنحضرت بوده ، و در حدیث دیگر است که آن وحی سه چیز بود:1- وجوب نماز2- خواتیم سوره بقره 3- آمرزش گناهان ازجانب خدای تعالی غیر از شرک، و در حدیث کتاب بصائر است که خداوند نامهای بهشتیان و دوزخیان را باو داد.
و بهر صورت رسولخدا«صلی الله علیه و اله » فرمود:پس از اتمام مناجات باخدای تعالی باز گشتم و از همان دریاهای نور و ظلمت گذشته در سدره المنتهی بجبرئیل رسیدم و به همراه او باز گشتم.

روایت دیگری در این باره

درباره چیزهائیکه رسول خدا«صلی الله علیه و اله » آنشب در آسمانها و بهشت و دوزخ و بلکه روی زمین مشاهده کرد روایات زیاد دیگری نیز بطور پراکنده وارد شده که ما ذیلا قسمتی از آنها را انتخاب کرده و برای شما نقل می کنیم:
در احادیث زیادی که از طریق شیعه و اهل سنت از ابن عباس و دیگران نقل شده آمده است که رسولخدا«صلی الله علیه و اله »صورت علی بن ابیطالب را در آسمانها مشاهده کرد و یا فرشته ای رابصورت آنحضرت دید و چون از جبرئیل پرسید در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتیاق دیدار علی علیه السلام را داشتند خدای تعالی این فرشته را بصورت آنحضرت خلق فرمود و هر زمان که ما فرشتگان مشتاق دیدار علی بن ابیطالب میشویم به دیدن این فرشته میآئیم.
و در حدیث نیز آمده که صورت ائمه معصومین پس ازعلی علیه السلام را تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درسمت راست عرش مشاهده کرد و چون پرسید گفتند: اینها حجتهای الهی پس از تو در روی زمین هستند.
و در حدیث دیگری است که رسول خدا«صلی الله علیه و اله »گوید:ابراهیم خلیل در آنشب فرمودند:-ای محمد امت خود را از جانب من سلام برسان و بآنها بگو: بهشت آبش گوارا و خاکش پاک وپاکیزه و دشتهای بسیاری خالی از درخت دارد و با ذکر جمله «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوه الا بالله » درختی در آن دشتها غرس میگردد، امت خود را دستور داده تادرخت در آن زمینها زیاد غرس کنند(26).
شیخ طوسی ره در امالی از امام صادق علیه السلام از رسولخدا«صلی الله علیه و اله »روایت کرده که فرمود: در شب معراج چون داخل بهشت شدم قصری از یاقوت سرخ دیدم که از شدت  درخشندگی و نوری که داشت درون آن از بیرون دیده میشد و دو قبه از در و زبر جد داشت از جبرئیل پرسیدم: این قصر ازکیست؟گفت:از آن کسی که سخن پاک و پاکیزه گوید، و روزه را ادامه دهدو پیوسته گیردو اطعام طعام کند،و در شب هنگامی که مردم در خوابند تهجد-و نماز شب-انجام دهد، علی علیه السلام گوید:من به آنحضرت عرضکردم:آیا در میان امت شما کسی هست که طاقت اینکار را داشته باشد؟فرمود:هیچ میدانی سخن پاک گفتن چیست؟عرض کردم:خدا و پیغمبرداناترند فرمود:کسی که بگوید:«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»هیچ میدانی ادامه روزه چگونه است؟گفتم:خدا ورسولش داناترند،فرمود: ماه صبر-یعنی ماه رمضان-را روزه گیردو هیچ روز آنرا افطار نکند،و هیچ دانی اطعام طعام چیست؟ گفتم:خدا و رسولش داناترند، فرمود:کسی که برای عیال ونانخواران-خوداز راه مشروع خوراکی تهیه کند که آبروی  ایشان را از مردم حفظ کند،و هیچ میدانی تهجد در شب که مردم خوابند چیست؟ عرضکردم:خدا و رسولش داناترند،فرمود: کسی که نخوابد تا نماز عشاء خود را بخواند-در آنوقتی که یهود و نصاری و مشرکین میخوابند.
این حدیث را نیز که متضمن فضیلتی از خدیجه-بانوی بزرگوار اسلام-میباشد بشنوید:
عیاشی در تفسیر خود از ابو سعید خدری روایت کرده که رسولخدا«صلی الله علیه و اله » فرمود:در آن شبی که جبرئیل مرا بمعراج برد چون بازگشتیم بدو گفتم :ای جبرئیل آیا حاجتی داری؟گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خدای تعالی و ازطرف من سلام برسانی و رسولخدا«صلی الله علیه و اله »چون خدیجه را دیدارکرد سلام خداوند و جبرئیل را بخدیجه رسانید و او در جواب گفت: ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرئیل السلام .

خبر دادن رسول خدا«صلی الله علیه و آله  » از کاروان قریش ابن هشام در سیره در ذیل حدیث معراج از ام هانی روایت کرده که گوید:رسول خدا«صلی الله علیه و اله » آنشب را در خانه من بود و نمازعشاء را خواند و بخفت، ما هم با او بخواب رفتیم، نزدیکیهای صبح بود که ما را بیدار کرد و نماز صبح را خوانده ما هم با او نماز گزاردیم آنگاه رو به من کرده فرمود: ای ام هانی من امشب چنانچه دیدید نماز عشاء را با شما در این سرزمین خواندم سپس به بیت المقدس رفته و چند نماز هم در آنجا خواندم و چنانچه مشاهده میکنید نماز صبح را دوباره در اینجا خواندم.
این سخن را فرموده برخاست که برود من دست انداخته دامنش را گرفتم بطوری که جامه اش پس رفت و بدو گفتم: ای رسول خدا این سخن را که برای ما گفتی برای دیگران مگو که تو را تکذیب کرده و می آزارند ، فرمود: بخدا ! برای آنها نیز خواهم گفت!
ام هانی گوید: من به کنیزک خود که از اهل حبشه بود گفتم: بدنبال رسول خدا«صلی الله علیه و اله »برو ببین کارش با مردم بکجا میانجامد وگفتگوی آنها را برای من باز گوی.
کنیزک رفت و باز گشته گفت:چون رسول خدا«صلی الله علیه و اله »داستان خود را برای مردم تعریف کرد با تعجب پرسیدند: نشانه صدق گفتار تو چیست و ما از کجا بدانیم تو راست میگوئی؟فرمود: نشانه اش فلان کاروان است که من هنگام رفتن بشام در فلانجا دیدم و شترانشان از صدای حرکت  براق رم کرده یکی از آنها فرارکرد و من جای آنرا به ایشان نشان دادم و هنگام بازگشت نیز درمنزل ضجنان25 میلی مکهبفلان کاروان برخوردم که همگی خواب بودند و ظرف آبی بالای سر خود گذارده بودند و روی آنرا باسرپوش پوشانده بودند و کاروان مزبور هم اکنون از دره تنعیم وارد مکه خواهند شد،و نشانه اش آن است که پیشاپیش آنهاشتری خاکستری رنگ است و دو لنگه بار روی آن شتر است که یک لنگه آن سیاه می باشد.
و چون مردم این سخنان را شنیدند بسوی دره تنعیم رفته وکاروان را با همان نشانیها که فرموده بود مشاهده کردند که ازدره تنعیم وارد شد و چون آن کاروان دیگر بمکه آمد و داستان رم کردن شتران و گم شدن آن شتر را از آنها جویا شدند همه راتصدیق کردند.
محدثین شیعه رضوان الله علیهم نیز بهمین مضمون- با مختصراختلافی-روایاتی نقل کرده اند و در پایان برخی از آنها چنین است که چون صدق گفتار آنحضرت معلوم شد و راهی برای تکذیب و استهزاء باقی نماند آخرین حرفشان این بود که گفتند:
-این هم سحری دیگر از محمد!

پی نوشت :

1- بحار الانوار ج 18 ص 381 و الصحیح من السیره ج 1 ص 269-270.
2- بحار الانوار ج 18 ص 379.
3- المیزان ج 13 ص 30-بحار الانوار ج 18 ص 302،319.
4- بحار الانوار ج 18 ص 319 و سیره النبویه ج 2 ص 93-94.
5- ابن حجر عسقلانی از دانشمندان اهل سنت در کتاب الاصابه ج 4 ص 348 ذکرکرده که عایشه چهار سال یا پنج سال بعد از بعثت رسول خدا(ص)بدنیا آمد وهنگامیکه رسول خدا(ص)او را بعقد خویش در آورد شش ساله بود و پس از دو یاسه سالگی در نه سالگی وی در سال اول و یا سال دوم هجرت با او زفاف نمود و روی قول اینکه اسراء و معراج رسول خدا(ص) در سال سوم یا دوم بعثت اتفاق افتاده باشدعایشه در آن زمان هنوز بدنیا نیامده بود مگر آنکه بگوئیم ایشان در این باره اجتهادکرده اند و همان مطالبی که در حدیث وحی مذکور شد.
6- و در برخی از روایات «ما فقدت »بجای «ما فقد»است.
7- سیره ابن هشام ج 1 ص 399.
8- سیره النبویه ج 2 ص 105-سیره ابن هشام ج 1 ص 400.
9- سوره اسراء-آیه 1.
10- سوره اسراء-آیه 1.
11- از دانشمندان معاصر شیعه مرحوم علامه طباطبائی در این باره فرموده:«اصل اسراء چیزی نیست که بتوان آنرا انکار کرد زیرا قرآن کریم بدان تصریح کرده وروایات از رسول خدا و ائمه اهل بیت علیهم السلام در این باره متواتر است »(المیزان ج 13 ص 31)و از دانشمندان معاصر اهل سنت نویسنده فقه السیره «دکتر سعیدبوطی »در ضمن بحثی درباره معجزات رسول خدا(ص)و نقل تعدادی از آنهامی گوید:«و من ذلک حدیث الاسراء و المعراج الذی نسوق هذا البحث بمناسبته و هو حدیث متفق علیه لا تنکر قطعیه ثبوته،و هو باجماع جماهیر المسلمین من ابرزمعجزاته »(فقه السیره ص 150)
12- اشاره است به پاره ای از روایات که در شب معراج فرشتگان الهی طشت و آفتابه ای آوردند و شکم آن حضرت را پاره کرده و شستشو دادند،نظیر آن چه درداستان «شق صدر»پیش از این گذشت.
13- مجمع البیان ج 6 ص 395.
14- المیزان ج 13 ص 33-34.
15- مناقب ج 1 ص 177.
16- المیزان ج 13 ص 31-32.
17- تفسیر تبیان ج 2 ص 194.
18- مناقب آل ابی طالب ج 1 ص 135.
19- پاورقی بحار الانوار ج 18 ص 380.
20- این مساله لزوم خرق و التیام در افلاک روی فرضیه بطلمیوس بوده که افلاک را اجسامی بلورین تصور می کرده اند و پس از کشفیات جدید و هیئت امروز که معلوم شد افلاک به مدارکرات و کواکب گفته می شود و اصلا جسمی در کار نیست و تا آنجا که چشم مسلح و غیر مسلح کار می کند جز جو و هوا(و به تعبیر قرآن «دخان »و دودی)بیش نیست اصلا جائی برای این حرف و شبهه باقی نمی ماند.
21- بحار الانوار ج 18 ص 289-290.
22- در توصیف براق در چند حدیث آمده که فرمود:از الاغ بزرگتر و از قاطر کوچکتر بود، دارای دو بال بود و هر گام که بر میداشت تا جائی را که چشم میدید می پیمود،ابن هشام درسیره گفته براق همان مرکبی بود که پیغمبران پیش از آنحضرت نیز بر آن سوار شده بودند.و در حدیثی است که فرمود:صورتی چون صورت آدمی و بالی مانند بال اسب داشت، وپاهایش مانند پای شتر بود.و برخی از نویسندگان روز هم در صدد توجیه و تاویل بر آمده و«براق »را از ماده برق گرفته و گرفته اند:سرعت این مرکب همانند سرعت برق و نور بوده.
23- و در حدیثی که صدوق(ره)از امام باقر نقل کرده رسول خدا«ص »را از آن پس تا روزی که از دنیا رفت کسی خندان ندید.
24- صدوق(ره)در کتاب عیون بسند خود از امیر المومنین علیه السلام روایت کرده که فرمود: من و فاطمه نزد پیغمبر«ص »رفتیم و او را دیدم که بسختی میگریست و چون سبب پرسیدم فرمود شبی که بآسمانها رفتم زنانی از امت خود را در عذاب سختی دیدم و گریه ام برای سختی عذاب آنها است.زنی را بموی سرش آویزان دیدم که مغز سرش جوش آمده بود،و زنی رابزبان آویزان دیدم که از حمیم(آب جوشان)جهنم در حلق او میریختند،و زنی را به پستانهایش آویزان دیدم،و زنی را دیدم که گوشت تنش را میخورد و آتش از زیر او فروزان بود،و زنی را دیدم که پاهایش را بدستهایش بسته بودند و مارها و عقربها بر سرش ریخته بودند،و زنی را کور و کر و گنگ در تابوتی از آتش مشاهده کردم که مخ سرش از بینی اوخارج میشد و بدنش را خورده و پیسی فرا گرفته بود،و زنی را به پاهایش آویزان در تنوری ازآتش دیدم،و زنی را دیدم که گوشت تنش را از پائین تا بالا بمقراض آتشین می بریدند،و زنی را دیدم که صورت و دستهایش سوخته بود و امعاء خود را میخورد،و زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ و به هزار هزار نوع عذاب گرفتار بود،و زنی را بصورت سگ دیدم که آتش از پائین در شکمش میریختند و از دهانش بیرون میآمد و فرشتگان باگرزهای آهنین بسر و بدنشان میکوفتند.
فاطمه که این سخن را از پدر شنید پرسید:پدرجان آنها چه عمل و رفتاری داشتند که خداوند چنین عذابی برایشان مقرر داشته بود؟فرمود!اما آن زنی که بموی سر آویزان شده بود زنی بود که موی سر خود را از مردان نامحرم نمی پوشانید،و اما آنکه بزبان آویزان بودزنی بود که با زبان شوهر خود را میآزرد،و آنکه به پستان آویزان بود زنی بود که از شوهرخود در بستر اطاعت نمی کرد،و زنی که به پاها آویزان بود زنی بود که بی اجازه شوهر ازخانه بیرون میرفت و اما آنکه گوشت بدنش را میخورد آن زنی بود که بدن خود را برای مردم آرایش میکرد،و اما زنی که دستهایش را به پاها بسته بودند و مار و عقربها بر او مسلط گشته زنی بود که به طهارت بدن و لباس خود اهمیت نداده و برای جنابت و حیض غسل نمی کرد و نظافت نداشت و نسبت به نماز خود بی اهمیت بود،و اما آنکه کور و کر و گنگ بود آن زنی بود که از زنا فرزند دار شده و آنرا بگردن شوهرش میانداخت،و آنکه گوشت تنش رابمقراض می بریدند آن زنی بود که خود را در معرض مردان قرار میداد،و آنکه صورت و بدنش سوخته و از امعاء خود میخورد زنی بود که وسائل زنا برای دیگران فراهم میکرد،وآنکه سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود زن سخن چین دروغگو بود،و آنکه صورتش صورت سگ بود و آتش در دلش میریختند زنان خواننده و نوازنده بودند .و سپس بدنبال آن فرمود: و ای بحال زنی که شوهر خود را بخشم آورد و خوشا بحال زنی که شوهر از او راضی باشد.
25- سعدی در این باره گوید: چنان گرم در تیه قربت براند که در سدره جبریل از او باز ماند بدو گفت:سالار بیت الحرام که ای حامل وحی برتر خرام چو در دوستی مخلصم یافتی عنانم ز صحبت چرا تافتی بگفتا فراتر مجالم نماند بماندم که نیروی بالم نماند اگر یک سر موی برتر پرم فروغ تجلی بسوزد پرم
26- و در حدیث دیگری که علی بن ابراهیم در تفسیر خود نقل کرده رسولخدا«ص »فرمودچون بمعراج رفتم وارد بهشت شده و در آنجا دشتهای سفیدی را دیدم و فرشتگانی را مشاهده کردم که خشتهائی از طلا و نقره روی هم گذارده و ساختمان می سازند و گاهی هم دست از کار کشیده بحالت انتظار می ایستند،از ایشان پرسیدم:چرا گاهی مشغول شده و گاهی دست می کشید؟گفتند:گاهی که دست می کشیم منتظر رسیدن مصالح هستیم، پرسیدم مصالح آن چیست؟پاسخ دادند گفتار مومن که در دنیا می گوید:«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»که هر گاه این جمله را میگوید ما شروع بساختن می کنیم،و هرگاه خودداری می کند ما هم خودداری میکنیم.

برچسب‌ها