پایگاه تخصصی منبرها

جشن و سوگواری در اسلام

تاریخ انتشار:
بحث ما در رابطه با جشن و سوگواری در اسلام است عاشورا، نیمه شعبان، این جشن ‌ها و عزاداری‌ها ریشه‌اش کجاست؟ وهابی‌ها می‌گویند: اینها بدعت است. اینها پدرشان هم که می‌میرد جنازه او را روی تخت می‌برند خاک می‌کنند.........
جشن و سوگواری در اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین ...

اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن ...

کعبه زیباست به شرطی که تو در کعبه در آیی                              به حرم تکیه دهی روی به عالم بنمایی

دیده بر گل ننهم تا گل روی تو ببینم                                           دل به جنت ندهم تا تو زمن دل بربایی

حاجی آن است که محرم شود و دور تو گردد                               زائر آن است که یک دم تو بر او رخ بنمایی

خواستم تا که دعایی کنم از بهر ظهورت                                     چه دعایی کنم ای یوسف زهرا تو دعایی

به خدا کعبه بدون تو غریب است به کعبه                                   تو مگر از دل او زنگ غریبی بزدائی

به همین بیت قسم صاحب این بیت تویی تو                                ای دلت عرش الهی تو همان بیت خدایی

تشرف: شیخ مرتضی بهبهانی فرمود: سالی وبا در کربلا شیوع پیدا کرد و حکومت قرنطینه قرار داد و تا سه ماه از برگشتن به نجف اشرف ممنوع بودیم ولی من فرصت را غنیمت شمردم و حیوانی کرایه کردم و ساعت چهار عصر بود که از کربلا به سوی طویرج خارج شدم تا حیوان را در آن محل تسلیم نموده و از آنجا بقیه راه را طی کنم کمی که رفتم هوا ابری شد و باران شروع به باریدن کرد، عبا را بر سر کشیدم، باران هم شدیدتر شد و مثل سیل می بارید طوری که حیوان از راه رفتن باز ماند. نا گاه عربی پیدا شد و زمام حیوان را گرفت و فرمود پیاده شو، اینجا طویرج است. عبا را از سر برداشتم دیدم به طویرج رسیده ام. حال آنکه ربع ساعت بیشتر راه را طی نکرده بودم و از کربلا تا طویرج چهار فرسخ است و خیلی بیشتر از اینها طول میکشید. یقین کردم آن حضرت کسی نبوده جز امام زمان علیه سلام که از کربلا مرا سریعا به طویرج رساند است. عبقری الحسان، ص 316

 بحث ما در رابطه با جشن و سوگواری در اسلام است عاشورا، نیمه شعبان، این جشن ‌ها و عزاداری‌ها ریشه‌اش کجاست؟ وهابی‌ها می‌گویند: اینها بدعت است. اینها پدرشان هم که می‌میرد جنازه او را روی تخت می‌برند خاک می‌کنند. یعنی مثل یک یک حیوان که دفن میکنند برمی‌دارند میبرند، آهی، اشکی، ناله‌ای، اشک در وجود اینها نیست برای افراد.

 این جشن و سوگواری ما ریشه‌اش کجاست؟ یک بحث قرآنی و علمی است، هم اعتقادات خودمان را به آن عشق بورزیم، که چقدر حرف‌های ما ریشه دارد. مبنای عقلی و فطری و قرآنی دارد و هم چقدر وهابی‌ها پوک هستند.

1- یاد عزیزان، امری فطری است

 مسأله‌ی یاد عزیز یک چیز فطری است.  رهبر کمونیست‌ها فلکه دارد، مجسمه دارد. خب کمونیست که معتقد به قیامت نیست. یعنی وقتی مرد، هیچی!  اگر واقعاً مارکس مُرد و پوک شد، یعنی اسم فلکه پوک، این مجسمه یعنی مجسمه‌ی پوک. الآن در هر کشور کمونیستی در قبرستان بروی، لگد به قبر رهبرش بزنی تو را می‌گیرند. می‌گوییم بابا مگر نمی‌گویید آدم که مرد پوک می‌شود؟ من به پوک لگد زدم. می‌گوید: نه تو به خودش لگد زدی.  این که چیزی را به نام کسی می‌کنند، حالا فلکه، کوچه، بیمارستان، دبیرستان، دانشگاه، مجسمه درست می‌کنند، از اینها پیداست که انسان از درون ولو طرف می‌میرد، ولی او را نیست نمی‌داند. اگر انسان واقعاً با مردن نیست شود، برای نیست نمی‌گوییم: فلکه‌ی آقای نیست، قبر جناب آقای نیست، اگر هم می‌گوییم قیامت نیست ولی در دلمان می‌گوییم هست.

 دلائلی از قرآن کریم 

1- قرآن می‌فرماید:

«فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ» (اعراف/157)،

«فَالَّذینَ» کسانی که «آمَنُوا» ایمان دارند، بعد می‌گوید: «وَ عَزَّرُوهُ» کسانی که تجلیل می‌کنند، تعزیر یعنی نصرت و تعظیم. با زبان و شمشیر، احترام کردن، احترام و دفاع، پشتیبانی، این تعزیر است «عَزَّرُوهُ».

2- حضرت عیسی عرض کرد:

خدایا، «أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً» (مائده/114) 

«أَنْزِلْ» نازل کن، «عَلَیْنا» بر ما، حضرت عیسی گفت، «مائِدَةً» یک غذایی برای ما نازل کن، «تَکُونُ لَنا» باشد برای ما «عیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا». جمعی از طرفدارهای حضرت عیسی گفتند: ما می‌خواهیم یک طبق غذا از آسمان بیاید با چشممان ببینیم. این برای اول و آخر ما عید باشد. یعنی آمدن یک غذا از آسمان را قرآن می‌گوید: «عیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا». 

خب وهابی‌ها که می‌گویند قرآن را قبول داریم. اگر یک غذایی بیاید، این برای اول ما و آخر ما یعنی برای طول تاریخ عید است. آیا وجود پیغمبر اسلام، تولد امام حسین، تولد امیرالمؤمنین، بعثت پیغمبر، آیا اینها به اندازه‌ی یک طبق غذا نیست؟ قرآن می‌گوید: اگر یک طبق غذای آسمانی بود این عید می‌شود، آنوقت مردان آسمانی برای ما، حضور غذای آسمانی عید است، حضور مردان آسمانی عید نیست؟

3- گرامی داشت یاد بزرگان در قرآن

قرآن می‌فرماید که: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیم‏» (مریم/41)

تجلیل کن. «وَ اذْکُرْ» اسم این کوچه را به نام شهید، یاد شهید «وَ اذْکُرْ» یاد کن، «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ» در قرآن یاد کن. چه؟ «إِبْراهیم» نگذار ابراهیم فراموش شود. آیه‌ی دیگر داریم می‌گوید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَم‏» (مریم/16) یعنی زن و مرد ندارد. یک زن هم اگر یک شیرین‌کاری کرد، باید یک مؤسسه‌ای به اسمش باشد، یک خیابانی، یک کتابخانه‌ای، زایشگاهی، دبیرستانی. به پیغمبر می‌گوید: «وَ اذْکُرْ». یعنی تو که پیغمبر هستی مسؤول هستی نگذاری خوبان تاریخ فراموش شوند.

خود خدا ببین چه کرده است. تمام پولدارها را می‌گوید: باید مکه بروید. «مَنِ اسْتَطاع‏» (آل‌عمران/97) هرکس پول دارد واجب است مکه برود. هرکس مکه برود، واجب است سعی صفا و مروه کند. صفا و مروه یک خیابان سر پوشیده است تقریباً چهارصد متر است. هفت بار چه حج و چه عمره، بین این دو خیابان که چهارصد متر است، هفت بار باید اینجا بیایند و برویم. از صفا شروع می‌کنیم، یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت. در این چهارصد متر، چهل مترش خط ویژه است. به این چهل متر که رسید چه رفتن و چه برگشتن باید بدوید. این رفتن پررنگ می‌شود. بعد هم قرآن گفته: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه‏» (بقره/158) صفا و مروه جزء شعار الله است. هرکس حج می‌رود، یا عمره می‌رود باید اینجا سعی کند.

در این سعی، این چهل متر را باید هیجان باشد. یعنی یک خرده تندتر برو. اگر آرام می‌روی، به این چهل متر که رسیدی هیجان داشته باش. می‌گوییم: چرا همه‌ی پولدارها بروند این چهل متر را بالا بپرند و پایین بپرند؟ می‌گوید: چون یک زن، بالا پرید و پایین پرید. یک زن چند هزار سال پیش برای پیدا کردن یک جرعه آب، سعی صفا و مروه کرده، خدا به ابراهیم دستور داد زن و بچه‌ات را در این کوه‌ها بگذار و برو. نه کشاورزی بود، نه پرنده، نه چرنده. نه خزنده، نه آب، نه گیاه. دستور خداست، هاجر را با بچه‌ی کوچولو گذاشت.

عرض کرد: خدایا، «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. کلمه‌هایش را شما می‌فهمید. ذریه را که می‌دانید یعنی چه؟ «اَسکَنتُ» مسکن دادم، خدایا من مسکن دادم به ذریه‌ام، نسل‌ام را اینجا آوردم. «‏بِوادٍ» در این وادی، «غَیْرِ ذی زَرْعٍ» قابل زرع نیست. خوب در این بیابان چه کنم؟ برای حج نیست، برای حج نیامدم.«لیحجوا» نه، «لیعتمروا» نه، «رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ» (ابراهیم/37)

این نماز چقدر مهم است. که می‌گوید: زن و بچه‌ام را مکه آوردم، نه برای حج عمره، برای نماز آوردم. آنوقت اینجا گذاشت و رفت. بچه تشنه شد. یک زن تنها در یک بیابان، یک نوزاد شیر خواره. دوید رفت کوه صفا، دید آب نیست. دوید مروه رفت، آرام نمی‌گیرد. این هی سر کوه‌ها می‌رفت ببیند درختی، گنجشکی، آثاری از حیات و آب هست، منتها در این چهل متر، این چهل متر جایی بود که بچه‌اش بود. در این چهل متر که بچه‌اش بود هیجانی می‌شد. به تمام حاجی‌ها، می‌گوید: واجب است آنجا سعی صفا و مروه کنی و مستحب است این چهل متر را بالا بپرید. که آن خاطره‌ی خانم فراموش نشود.

4- نقل قول خداوند از لقمان حکیم

لقمان مخلوق خداست. یک بنده‌ی صالحی است، یک پیغمبر است. خدا برای اینکه لقمان فراموش نشود می‌گوید:

«قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُه‏‏» (لقمان/13)

لقمان به بچه‌اش گفت در حالی که موعظه می‌کرد. خدایا خودت موعظه کن. می‌گوید: نه. خدا نقل می‌کند از لقمان حرف را. نقل می‌کند که لقمان در تاریخ فراموش نشود. وگرنه خدایا می‌خواهی موعظه کنی، خودت موعظه کن.

شما اگر خواستی بگویی که نظافت را مراعات کنید.   هر عقلی می‌فهمد، هم فطرت می‌فهمد، هم خود انسان می‌فهمد. مگر نصیحت کردن پدر به بچه‌اش چیز تازه‌ای است؟ ولی خدا اسم می‌برد می‌گوید: «قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ» لقمان به بچه‌اش گفت در حالی که موعظه می‌کرد. یعنی برنامه این است که یاد لقمان فراموش نشود.

یکی از درس‌های استعماری همین است که ما مفاخر خودمان را فراموش کنیم. الآن بچه‌های دبیرستانی، بچه‌های دانشجوی ما، دختر و پسر ما، اصلاً می‌دانند فیض کاشانی چه کسی بوده است؟ می‌دانند علامه امینی چه کسی بوده است؟ می‌دانند صاحب جواهر چه کسی بوده است؟

مرجع و عالم و آیت الله زیاد داریم. اما آن کسی که یک دور فقه نوشته باشد، نمی‌دانم به عدد انگشتان دست هست یا نیست. صاحب جواهر یک دور فقه نوشته است. حالا می‌گوییم در تاریخ چند تایی نوشته‌اند. صاحب جواهر 43 جلد کتاب نوشته، هر کتابی هم حدود 500، 600 صفحه یک دور فقه نوشته است. از امام بگویم. امام فرمود: کتاب جواهر کار صد تا مجتهد است، نه کار یک نفر.

 شخصی نقل میکرد توفیقی داشتیم نجف رفتیم، سر قبر صاحب جواهر، نوه‌اش مجتهد جوانی است آنجا پیش نماز بود در همان مسجدی که مقبره‌اش بود. پشت حرم حضرت امیر. به نوه‌اش گفتیم حالا که توفیقی بوده سر قبر صاحب جواهر هستیم یک خاطره بگو. البته صاحب جواهر برای صد سال پیش است و خیلی هم دور نیست.  آقازاده‌ای که دانشمند و مُلا بود می‌گفت: جدّم دارد حرم می‌رود، یک صدایی می‌شنود. یا جواهر یا فرزند! فرزند جوانی داشت مجتهد بود، گفتند:پسرت را می‌خواهیم بگیریم. حالا یا فقه را از تو می‌گیریم، یا پسرت را. انتخاب کن. گفت: مثلاً حالا اگر بنا باشد دل بکنم، از چه کسی دل بکنم؟ گفت: پسرم را بگیر من این فقه را بنویسم. آمد خانه و پسرش از دنیا رفت و برای اینکه مردم جمع شوند، گفتند: جنازه باشد فردا صبح که اطلاع بدهیم. مردم جمع شوند. جنازه را در خانه گذاشتند. پدر کنار جنازه‌ی پسرش، همان مقداری که هر شب مثلاً اگر سه ساعت کار می‌‌کرده، همان شب کنار جنازه‌ی پسرش هم سه ساعت نوشت. خیلی مهم است، یک چیزی آدم می‌شنود.

ما کفشمان تا به تا می‌شود، دیگر مسجد نمی‌رویم. ما یک چیز جزئی پیش بیاید از خیلی از چیزها دست می‌کشیم. مردم می‌دانند صاحب جواهر چه کسی است؟ شیخ انصاری چه کسی است؟ خواجه نصیر الدین طوسی چه کسی است؟ در کتاب‌های ما یک سری اطلاعات است که به درد نمی‌خورد.

 امام فرمود: فیض کاشانی به قدری کتاب نوشته که از ورق زدن آن مچ ما درد می‌گیرد. ولی بچه‌های کاشان نمی‌دانند فیض کاشانی چه کسی است. ولی کوه هیمالیا را همه می‌دانند. حالا از کوه هیمالیا چه کسی از تو بالا رفته، بابایت بالا رفته، آخر چه نقشی در زندگی ما دارد؟ اینقدر اطلاعات بی‌خود در کتاب‌ها هست، که بچه‌های ما می‌خوانند و نمره می‌گیرند و یک ریال ارزش ندارد. و اینقدر مفاخر و...

شما می‌دانید بوعلی سینا کتابی نوشت که وقتی در اروپا چاپخانه اختراع شد، دومین کتابی که چاپ کردند، کتاب بوعلی سینا بود.

5- گرامی داشت روزهای مذهبی و الهی

قرآن می‌فرماید که: «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه‏» (ابراهیم/5)

این هم یک آیه‌ی قرآن است. «ذَکِّرْهُمْ» یاد آور اینها را. «بِأَیَّامِ اللَّه»‏ ایام الله را یاد مردم بیاور. 22 بهمن، ایام الله چیست؟ آیه‌ی قرآن است. کلمه‌ی «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه‏» ایام الله را نگذار فراموش شود.

ما یک چیزی می‌گوییم، حالا بازاری‌ها هم گوش بدهند خیلی خوب است. روزهایی هم که تعطیل رسمی نیست، یک پرچم سیاه بازاری‌ها در خیابان بزنند. یعنی مردم بگویند: همه‌ی مغازه‌ها پرچم سیاه زدند، امروز مثلاً شهادت فلان امام است. ولو تعطیل رسمی نیست، ولی پیدا باشد امروز با باقی روزها فرق می‌کند.

روزهای تولد ائمه ولو مثلاً بعضی تولدها تعطیل است، بعضی تولدها تعطیل نیست، آنها هم که تعطیل نیست یک پرچم شادی بزنید، به رنگ ایران، جمهوری اسلامی، یک پرچم بزنید. کارتان را هم بکنید ولی یک پرچم بزنید

در پاریس یک جایی است میگن: اینجا فلان دانشمند یک شب را خوابیده است. یعنی اگر در یک خانه، یک دانشمند فرانسوی یک شب بخوابد، فوری با سنگ مرمر می‌نویسند، اینجا فلانی یک شب، خوابیده است. اینکه می‌گویم فطری است. آنکه دیگر نه شیعه است نه سنی، نه وهابی و نه غیر وهابی. به شما الآن اگر یک انگشتر بدهند، بگویند: این انگشتر برای امام است. این انگشتر هم برای انگشتر فروشی است. شما انگشتر امام را به قیمت بیشتری می‌خری. چون می‌گویی این به دست امام خورده است.

6- قداست اولیای الهی و اشیاء متعلق به آن‌ها

ببین پیراهن که پنبه است، اما این پنبه‌ای که به بدن یوسف بخورد، چشم یعقوب را شفا داد. شما دو هزار تا لحاف هم بر سر کسی بیاندازی، شفا پیدا نمی‌کند. اما یک پیراهن

«فَارْتَدَّ بَصیرا» (یوسف/96)

حساب فرق می‌کند.

الآن اگر ابولهب وارد شود، خود ما سر او می‌ریزیم و تکه تکه‌اش می‌کنیم. ابولهب، عموی پیغمبر است ولی پیغمبر را اذیت کرد. اما اسم ابولهب در قرآن می‌گویند: دست بی‌وضو نباید به آن بخورد. اِ... خودش را بکش، اما به اسمش دست بی‌وضو نزن. چرا؟ برای اینکه فعلاً ابولهب اسمش جزء قرآن است. تا مادامی که اسمش در قرآن است

«تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1)

تا مادامی که اسمش در قرآن است، دست بی‌وضو به آن نکش. اما اگر خودش را دیدی، تکه تکه‌اش کن. حساب و کتاب دارد.

یک سنگ را می‌بُرند، نصفش را محراب مسجد می‌کنند، نصفش را در مستراح کار می‌کنند. مسجد اگر دیگران هم نجس کردند، شما باید شیلنگ بگیری، آنجا خودت می‌روی که نجس کنی. اینجا نجس کردن دیگران را هم باید پاک کنی، آنجا خودمان هم برویم نجس می‌کنیم. هردو هم سنگ است. بریدند، آن در مسجد رفت و آن در مستراح.

چرم، از پوست گاو است. یک تکه چرم را جلد قرآن می‌کنند می‌بوسیم، یک تکه چرم را کفش می‌کنند، هیچ‌کس کفش‌اش را نمی‌بوسد. چرم، چرم است. کفش شود یا جلد قرآن. چرمی که کنار قرآن است باید تجلیل شود.

این خاک کربلا است. سه چیز باعث می‌شود نماز قبول شود. یکی حضور قلب، یکی اگر حضور قلب نداری، نافله. اگر حضور قلب نداری، حال نافله هم نداری، مهر کربلا. این خاک کنار امام حسین است. با همه خاک‌ها فرق می‌کند. بچه به دنیا می‌آید لبش را به خاک کربلا بمالید، در قبر هم می‌گذارند در آخر عمرش، تربت امام حسین بگذارید.

7- جشن و سوگواری، نشانه مودّت اهل بیت(علیهم‌السلام)

اگر به ما گفتند: «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17)  یتیم را اکرام کنید. افطارش با خودمان است. احترام یتیم چیست؟ به ما گفتند:

«إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» (شوری/23)

«قُربی» یعنی اهل بیت پیغمبر را، تجلیل کن  پیغمبر گفته به اهل بیت من عشق بورزید. یکی از راه‌های عشق همین چراغانی‌ها است. یکی از راه‌های عشق همین عزاداری‌ها است. یعنی عزاداری‌های ما و چراغانی‌های ما این نمونه‌ی «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» است.

چون قرآن، مثل اینکه می‌گویند: «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ»  شما باید یتیم را اکرام کنید. حالا چطور اکرام کنیم، انگشترش بدهیم، خودنویس بدهیم، لباسش بدهیم، سفرش ببریم، شنا یادش بدهیم، اینها همه اکرام است. ما آزاد هستیم در مودت فی القربی.

یکی از ریشه‌های قرآنی این است. می‌گوید:

«وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/4)

نام تو را بلند می‌کنیم. جشن‌ها، سوگواری‌ها، «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» است.

 «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83)

آیه‌ای که تقریباً همه‌ی ایرانی‌ها حفظ هستند. احسان کنید، دیگر اختیار احسان با من است. با ماشین ببرم. پارک ببرم، حمام ببرم، نماز جمعه ببرم، دستش را ببوسم. لباس‌هایش را بشویم، پولش بدهم، دیگر اختیار احسان با پسر است. پسر و دختر باید ببینند الآن این مادر چه نیازی دارد، چطور احسان کنند. به ما گفتند: «الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» تکریم یتیم، احسان والدین، «الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» ما دستمان باز است. بله اگر چیزی ممنوع بود از نظر قرآن جایز نیست، ولی اگر ممنوع نیست هرچه که آزاد هستید، هر رقم که می‌توانی احسان کنی. خوب با هدیه، با نامگذاری، خود این نام‌ها احترام است.

اگر در هر خانه‌ای یک فاطمه باشد، در هر خانه‌ای یک زهرا و علی باشد، این خودش یک احترام است. تجلیل است. از همه گذشته، خود وهابی‌ها جشن ندارند؟ چرا پادشاه سعودی، در یک سال به 16 تا رئیس جمهور تبریک می‌گوید روز انقلاب‌شان را. خوب اگر تبریک و جشن و اینها چیه، خوب چرا پادشاه سعودی این کار را می‌کند؟

مگر زیارت عاشورا نمی‌خوانیم، می‌گوییم: «و هذا یومٌ فرحت به بنو امیه» خوب بنی امیه هم که فرح و شادی داشتند. «بقتلهم الحسین» امام حسین را که کشتند، طبل کوبیدند، پایکوبی کردند. خوب آنها شادی ندارند، چطور ما که برای امام هادی می‌خواهیم عزاداری کنیم، یا برای شهدای ما، یا برای امام حسین، امیرالمؤمنین که می‌خواهیم، چطور جشن و عزای ما شرک است، جشن و عزای شما شرک نیست؟

8- ساخت بنای یادبود، برای مردان الهی

قرآن یک سوره دارد به نام سوره‌ی کهف، یعنی سوره‌ی غار. چند تا جوانمرد دیدند در منطقه، همه‌ی منطقه فاسد است. در منطقه‌ی فاسد هضم نشدند. گفتند: ما از خیر این منطقه می‌گذریم. از رفاه و امکانات شهری می‌گذریم و در غار می‌رویم تا دینمان را حفظ کنیم. در غار رفتند و ماجرایی دارد. بعداً گفتند:

«فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیانا» (کهف/21)

یک ساختمان بسازیم، یادبود این شهدا. یک ستونی، چیزی. یک نفر گفت: چرا ستون؟ «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» (کهف/21) اگر بنا است ستون بسازیم، این ستون را تبدیل به یک مسجد کنیم.

«لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»! این «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» یعنی چه؟ یعنی بر مزار جوانمردانی که از رفاه شهری گذشتند، در غار زندگی کردند، برای حفظ دین خودشان، می‌گوید: این را نباید فراموش کرد. تجلیل کنید. یک مسجد بالای سرشان بسازید.

اصلاً این همه قرآن گفته:

«سیرُوا فِی الْأَرْض‏» (انعام/11)

برو در زمین بگرد، آثار را ببین. اینکه به ما می‌گوید، شش بار گفته «سیرُوا» برو در زمین گردش کن، جهانگردی و آثار را ببین و عبرت بگیر. پس پیداست باید آثار را حفظ کرد تا ظرفیتی باشد که تاریخ بیایند بگردند. همین کاخ شاه را باید حفظ کرد. با پول بیت‌المال هم، کاخ صدام را باید حفظ کرد. که صد سال دیگر، 500 سال دیگر، بگوییم: شاهان ایران کجا زندگی می‌کردند. اینکه قرآن گفته: بروید...

خدا در قرآن می‌گوید: بدن فرعون را

«فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِک‏» (یونس/92)

من بدن تو را زنده نگه داشتم که تاریخ بیاید ببیند. آنکه گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏» (نازعات/24) انکه ادعای خدایی می‌کرد، چطور الآن مانده است. یعنی خدا بدن فرعون را نگه می‌دارد. آثار تاریخی باید حفظ شود، که تاریخ‌ها آینده، پس تجلیل، نگهداری، حفاظت، مراسم، جشن، اینها هم ریشه‌ی عقلی دارد، هم ریشه‌ی وحی‌ای دارد، شرک نیست. منتهی قرآن را نمی‌فهمند. حافظ قرآن هستند اما قرآن را نمی‌فهمند.

 قرآن می‌گوید: یک عالم که آمد بلند شو. آخر این عالم است.

«انْشُزُوا» (مجادله/11)

آیه‌ی قرآن است. بر پا! کیه؟

«یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» (مجادله/11)

«آمنوا» وارد شد. «أُوتُوا الْعِلْمَ» وارد شد. اگر مؤمنی و دانشمند آمد برپا.

ما خیلی وقت‌ها در جلسات می‌بینیم مثلاً استاد می‌آید، انگار مثلاً یک بچه آمد. هیچ محل نمی‌دهند. تجلیل عقلی است، شرعی است، قرآنی است. وهابی‌ها هم نمی‌فهمند

السلام علیک یا اباعبدالله

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز اول تولد امام حسین علیه السلام برای او مجلس عزاداری گرفتند و هم خودشان گریه کردند و هم اصحاب را گریاندند گویا میخواهند بفهمانند که هم گریه کردن برای حسین باید باشد هم گریاندن

من بکی او ابکی او تباکی لقتل الحسین وجب له الجنه  .

برچسب‌ها