علل ریزش بلا بر پیغمبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
ألحَمدُلِلَّهِ الَّذي جَعَلَ کَمالَ ديِنِهِ وَ تَمامَ نِعمَتِهِ بِوِلايَةِ مولانا أميرِالمُؤمِنينَ وَالأئِمَّةِ المَعصُومينَ ـ عليهم السلام ـ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ؛ ثم الصَّلاة وَالسَّلام عَلی اَشرَفِ الاَنبياءِ وَالمُرسَلين وَ اَفضَلِ السُّفَراءِ المُقَرَّبين و الاَنبياءِ وَ الْمُرْسَلِين، حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِينَ أَبِي الْقَاسِمِ المُصْطَفی مُحَمَّدٍ؛ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَالأئِمَّةِ المَعصُومينَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّينَ سِيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي الْأَرَضِين الإمام المنتظر و الحجة الثانی عشر عجل الله تعالی فرجه الشريف وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی أَعْدائِهِمْ و مُخَالِفِيهِمْ وَ مُعانديهم وَ ظالمی شيعَتِهِم من الآن الی قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ؛
رضيت بالله رباً و بمحمد صل الله عليه و آله و سلم ـ نبياً و بالإسلام دينا و بالکعبة قبلة و بالقرآن کتابا و بعلياً عليا اماما و بالحسن و الحسين و علی بن الحسين و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمدبنعلی و علیبنمحمد و الحسن بن علی و الحجة بن الحسن القائم المهدی ـ عليهم السلام ـ والأئمه و السادة و قادتاً أتولی و من أعدائهم أتبره اللهم إنی رضيت بهم أئمه إنک علی کل شی قدير؛ همه با هم
«اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَيهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا».
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
شب گذشته در این انجمن نورانی عرض کردم که یکی از سنتهای قطعیهای الهیه سنت بَلا و إبتلاست در لغت گوش کنیدآ در لغت عربی گوش کنیدآ خواهش میکنم اگر کسی موبایل دستش خاموش کنه بذار جیبش و خوب گوش کنید چون برا ثوابش نیست برای اینکه تیکهای از معارف مذهب را خدمت شما عرض کنم شب شب شهادت امامحسن مجتبی ـ صلوات الله و سلام الله علیه ـ غریب مدینه و غریب وطن یک شعری است خیلی زیبا من یه چند خطشُ میخونم برات سریع میگوید:
پرسیدم از فلک که بگو ای ستم شعار
مظلومتر از حسین به جهان دیدی آشکار
آهی کشید و گفت که ای خاک بر سرم
مظلومتر برادر او مجتبی زار
هفت دفعه زهر دادنش از کینه اهل کین
اما ز زهر جعده شده آن شاه کامکار
تا خورد آب زهر صدایش بلند شد
تا خورد زهر کینه صدایش بلند شد
زینب بیا بیا جگرم گشته پار پار
علت ریزش بلا بر پیغمبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام
غرض اینکه در یک کتابی دیدم که مظلومیت امامحسن مجتبی ـ سلام الله علیها ـ واقعاً عجیب است حلم حضرت عجیب بوده حالا عرض خواهم کرد عرض شود بر اینکه عرض کردم که علل 10 ـ 18 تا علت عرض کردم یکی از سنتهای قطعیهای الهیه این است که آدم و اولاد آدم در این منزل چهارم عالم ذر، صلب پدر، رحم مادر، آرام و راحت اومدی، منزل چهارم دار البلاء محفوفه؛ داری است که البلاء لولاء؛ هر چه فاز ایمان برود بالا بلا بیشتر میشود علل اینکه بر پیغمبراکرم و اهلبیتش اینقدر بلا ریزش کرد علل متعدد است یکی از عللش این است که مقامات و درجاتی دارند مثل امامحسین(ع) و پیغمبراکرم(ص) ان لک عندالله درجة لا تنا لها إلا بالشهادة أکرمة بشهاده فوضاً عظیما الی آخر عرض شود بر اینکه یکیش این هست که یکیش این هست که گوش کنید اُسوهای بشوند برای ما در دنیا که وقتی مبتلا بشویم بگیم اسوة ما اینهاست خب آنها که اولیای خدایند امامان معصومند اینجور مبتلا و گرفتاری بودند پیغمبر و اماممجتبی و امامجواد مبتلا به یک زن کافر، رسولاکرم، اماممجتبی، امامجواد، مبتلا به زن کافر آنهاییکه زنهاشون خوب بودند شهادت و ایثار و اذیت و آزار الی آخر داغ جوان همهاشون داشتند پیغمبر داشت، امیرالمؤمنین داشت، امامحسن داشت، امامحسین داشت و الی آخر و و و یکی از علل ابتلای اهلبیت ـ علیهم السلام ـ گوش کنیدآ، خواهش میکنم با عنایت خاص گوش کنید حدیثی است در کتاب شریف اصول کافی عربی جلد اول باب المورد الإمام موسیبنجعفر ـ سلام الله علیه ـ این حدیث آنجاست امام موسیبنجعفر فرمودند: ان الله سبحانه و تعالی غضب علی الشیعه؛ خدای منان در زمان حیات امام موسیبنجعفر بر شیعه غضب کرد، چرا خدا بر شیعه غضب میکند؟ یک کتابی است به نام مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، 26 جلد هست علامه مجلسی نوشته شرح بر کافی است وقتی میرسه به این حدیث شریف علت غضب شیعه در زمان امام موسیبنجعفر یکی از چند چیز بود یکی اینکه مطالبی معارفی در مقام تقیه بودند آقایون بیان میکردند که شیعه نباید اینارو میرفت افشاء میکرد میگفت میرفت میگفت هم باعث آزار امام میشد هم باعث آزار خود شیعه این یکیش.
محضر حجت الله
یکی اینکه محضر حجت الله بودند باید محضر حجت الله و حضور ادب و تقوا را مراعات کنند نمیکردند یکی اینکه اسراری را میشنیدند نباید فاش میکردند میکردند نباید میکردند علل دیگری هم دارد که حالا در تاریخ امام موسیبنجعفر با توجه به اینکه من میخواهم راجع اماممجتبی صحبت کنم یه مقدار نمیخوام خیلی پرت بشم تو این مرحله خدا غضب کرد خطاب کرد به من خیرینی أوهم الله اکبر امام موسیبنجعفر حدیث اصول کافی عربی جلد اول امام فرمودند: خدای منان به من فرمود: موسیبنجعفر من غضب کردم میخواهم به این شیعه بلا نازل کنم به خودت نازل کن یا به شیعه فختلتم علی نفسه؛ گفتم خدایا بلا را به خودم نازل کن من میرم گوشة زندان سندی بن شاهک یک کتابی است به نام اینجا کاظمین است سه جلد است در جلد اولش ببینید همین جدید من به دست رسید مطالعه کردم در سه جلد اسم کتاب اینجا کاظمین است فارسی هم هست بخرید بخوانید در جلد اول میگوید که این سه سالی که امام موسیبنجعفر ـ سلام الله علیه ـ در زندان سندی بن شاهک یهودی دشمن دین آقا خبیث و ملعون هر روز از پلهها میرفت پایین صد ضربه شلاق به آقا میزد میاومد بالا آقارو پُرِ خون میکرد و میاومد ببینید اینجا کاظیمن است یه همچنین خبیثی، فرمودند: فخترتُ هم علی نفسی؛ گفتم خدایا بلا را به خودم بده شیعه تو خونه آرام بخوابه راحت باشه اذیت نشن من میخرم بلارو به جونم الله اکبر بابا وقتی ببینه داره یک مشکلی برا بچهاش پیش میاد میافته جلو الإمام الأبو الرئوف؛ مثل بابا میماند، خب امامصادق فرمود: ولیة الناس علینا عظیم؛ أکثرهم عربی بلیة الناس علینا عظیم عند أوناهم لا یجیبونا و إن ترکناه لن یهدوا بغیرنا؛ فرمود: ما خیلی سنگین مبتلا شدهایم بَلای این خلق الله و این ناس بشر به دوش ما سنگینی میکنه میگیم بیا ببرمت هدایت، توحید، نبوت، علم، ایمان، تقوا، بهشت نمیاد ولش کنیم بره جای دیگه گیرش نمیاد ما چیکار کنیم با اینآ سیدالشهدا ـ سلام الله علیها ـ 57 سال تو این مدینه بوده اگر پیدا کردی در کتابهای سنی و شیعه که 57 سال آقا در مدینه بوده تا شهید شده در کربلا یکی از این مسلمانهای مدینه اومده باشه بپرسه آقاجون من تو نمازم شک کردم چیکار کنم؟ اگه پیدا کردی من غلامت میشم، نیست، اون مردک احمق کتاب نوشت که امامحسین(ع) حرکت کرد بیاد حکومت تشکیل بده حکومت تشکیل بده حاکم بشه بر کی؟ بر کسی که میگوید بابا به من میخواهی آب ندی نده به این بچهام بده یترضی عطشا؛ با تیر بهش میزنن به این آدم حکومت کنه، حکومت به آدمی که بگوید آقا انک لا تسغل الماء حتی ترد النار جحیم؛ آبت نمیدیم بری جهنم آب بخوری به این آقا حکومت کنه، اصلاً میشناسید تاریخ را میفهمید تاریخ را اصلاً خوندید تاریخ اهلبیت را منظور بلا
امتحان بشر
یکی از علل بلا و إبتلا و مشکلات و مصیباتی که بر اهلبیت وارد شد امتحان بشر است حدیث صحیح اصول کافی، عربی، جلد اول، قربون اجدادم برم که چیزی کم نذاشتن و قربون اربابت برم ارباباتون که چیزی کم نذاشتن، امام موسیبنجعفر ـ سلام الله علیه ـ نقل میکند از آقا امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ که روزهای آخر عمر خاتم الأنبیا جبرئیل و میکائل و ملائکه مقربین اومدن گفتند یا رسولالله خدا مارو فرستاده برو محضر خاتم الأنبیا از امیرالمؤمنین میثاق أکید پیمان أکید بگیر بر اینکه هر بلایی سرش میاد باید صبر کنه چرا؟ تا این ملت امتحان بشن پس بر یکسری از بلا یکی از علتهایی که بلا بر اهلبیت پیامبر نازل شد برای اینکه خلق الله تو این وادی امتحان بشن و شدن، و شدن و إرتد الناس بعد رسول الله؛ حالا من دست بالاشُ میگم إلی خمسه، سلمان، اباذر، مقدار، عمار، خذیفه والسلام علیکم و رحمة الله یک حدیث دیگم کنارش بخونم برات قال الصادق ـ علیه السلام ـ إرتد الناس بعد واقعة الحسین عاشورا و کربلا إلی ثلاثه؛ بعضیها گفتند بابا آنهاییکه اگر حسین حجتالله خدا نمیذاشت اینجور بشه، اصلاً چرا امامحسین(ع) کوفه رفت؟ اعتراض به امام..... مُرْتَد یه حدیث گوش کن میخوام برسونم به امامحسن مجتبی انشاءالله من اول منبرم شعر نخوندم که ده دقیقة منبرم شعر نخونم برای اینکه آخر کار میخوام بیشتر وقت بذارم برا حرف زدن گوش کنید
علم رجال
یکی از علومی که ما در حوزهها درسشُ میخوانیم واجب است بخوانیم علم رجال هست بزرگان مکتب حق تشیع روحی له الفداء و بزرگان اهلسنت در این فاز علم رجال کتاب دارند شیخطوسی فهرست نجاشی تشییع، ابن قذائری، شیخمفید، علامه حلی و تا مرحوم آیتالله العظمی خوئی ـ قدس الله سره ـ در این کتاب معجم الرجال حدیثشون و تا علامه ما مقانی آیتالله شیخ عبدالله ما مقانی ـ قدس الله سره ـ 60 جلد 60 جلد علم رجال علم رجال یعنی چی؟ یعنی کلینی، شیخمفید، شیخصدوق، شیخطوسی، و و و و ابن نعمانی از امامصادق نقل کردند که خودشون زمان امام درک نکردند که میگن استادم از استادش از استادش از استادش از امامصادق ـ صلوات الله علیهم أجمعین ـ نقل کرده خب حالا در این علم رجال علم رجال چیست؟ مجتهد وقتی میخواهد فتوا بدهد که حکم خدا این هست میگه به چه دلیل میگه روایت در تهذیب هست کافی است استبصار است من لا یحضر است کاملالزیارات است و و و امامصادق ـ علیه السلام ـ فرمود: میگم این حدیث صحیح است میگه بله بابا شیخصدوق استاد است پدرش از فقهاء از بزرگان است ابنقولویه از اصحاب بزرگوار است علیبنابراهیم از بزرگان است پدر از بزرگان است، ابنعیسی از بزرگان است حسنبنمحبوب از بزرگان است زراره از بزرگان است شیعه فقیه عادل مطمئن حکم خداست یکی از این کتابها اسمش هست کتاب رجالکشی شیخمحمدکشی یک جلد هست کاش حواسم بود اُورده بودم چه کتاب نفیسی است این مرد بزرگوار رجالکشی از کتب مادری علم رجال است که ما طلبهها تو حوزه میخوانیم در این کتاب شریف أشهدلله پشت بلندگو دارم میگم دارم ضبط میشه، منتشر کنید بدید ماهوارهها فضائیات در کرة زمین پخش کنند نوارشم بردار برو خونه هر مرجعی بری دنبالت میام اشهدلله
آتش زدن خانه مولا
حدیث دیدهام سندش صحیح است از امامصادق ـ علیه السلام ـ هست امامصادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: روزی که خانة مولا را آتیش زدند و شروع کردند زدن و کوبیدن مولا را کشیدن به فرمودة علامة بیرجندی در کبیرت أحمر یک وقتی آقا نشست رو یابن صحاک الحبشی نشست روش ریختن دور آقا پیراهن عربی گرفتن کشیدن بالا سَرِ آقا تو یقة پیراهن گیر کرد طناب که با پشم حیوانات میبافتن مشکی و کلفت بود که باهاش حیوانات چموش شتران چموش اسبان چموش باهاش مهار میکردند کلفت مشکی پشمیها انداختن مشکی هم بوده طناب سیاه بوده انداختن گردن امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ شروع کردن با پیراهن و طناب آقا را کشیدن فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ بلند شد گفتش که فضه آقا کو گفت: آقا دارند میکشن میبرند با اینکه پشت دست هضما ام علی هضمها؛ با اینکه امیرالمؤمنین فرمود: اصول کافی فرمود: فاطمة زهرا بین در و دیوار لهش کردند، هضم لهش کردند، ولی دوید توکوچه با اینکه عمر ـ لعنت الله علیه ـ آقا امامصادق ـ علیه السلام ـ از مادرش فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ نقل میکند: کتاب الهجوم علی بیت الفاطمه شیخ عبدالزهرا بخر بخون البته عربی کسانی که عربی میتونن بخونن میتونن بخونن خیلی کتاب قوی عجیبی است میگد فاطمة زهرا فرمود: یا علی إن العمر و ضربها علی فسارت... اینجوری بیبی دوید تو کوچه گرفت کمربند امیرالمؤمنین امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ را از دست این منافقین گرفت عمر اومد گفت چی شده گفتند بزنید اینها همه مولا را رها کردند شروع کردن بیبی را زدن چون دیدن تا بیبی هست حریف امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نمیشن اینها را باید خوردش کنیم تنها حامی قدم امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ فاطمة زهراست زدن حالا دیگه خودت برو فکر کن ببین چهل نفر مرد اونم مردهای عربی تنومند قدیم یک زن 18 ساله حامله را بزنند چه بلایی سرش میاد دیگه خودت بفهم زدند بیبی را خب خانه خالی شد اینها از خونه ریختن بیرون سلمان، اباذر، مقدار، عمار، خذیفه، أبوساسان، عباس، فضلبنعباس، زبیر، امیرالمؤمنین تو خونه بودند ده الی 14 نفر تو خونه بودند ریختن بیرون اینها اومدن بیرون عمر پرید شمشیر زبیر را گرفت زد به پسر عمة امیرالمؤمنین بود پسر دایی حضرت فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ چون باباش اقوام حضرت خدیجه ـ سلام الله علیها ـ است خب بچة دایی فاطمة زهراست مادرشم صفیه است عمة امیرالمؤمنینه از بابا پسردایی فاطمة زهراست از مادر پسر عمة امیرالمؤمنین تو خونة مولا بود قال امیرالمؤمنین ان الزبیر کان معنا اهلالبیت ما لم ینهون ولد ... عبدالله بابارو منحرف کرد و از بین برد چون شیرش اسماء دختر ابوبکر شیرش خرابه، شیرش خرابه، داییش ابوبکر الولد یشبه خال حالا اینو میخوام بگم امامصادق فرمود: این چهل نفر دارند بیبی را تو خاک و خون کوچه فرقة فرقة لگد، سیلی، تازیانه، غلاف شمشیر، تو سر، تو چشم، تو صورت، سیلی، دارند میزنند سلمان گوش سلمان تو دلش به زبون نیوردآ به زبون نیورد تو دلش به امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ امامش اعتراض کرد تو دلش به کسی نگفتآ به خودش به خودش گفت یا علی تو خودت مردی هر بلایی سرت بیاد خب مردی مشکل نداره زنت دختر پیغمبر حامله کشتند چرا اقدامی نمیکنی؟ یعنی چی وایستادی نگاه میکنی دارند میکشند تا این اعتراض به قلب سلمان خطور کرد اینهاییکه فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ میزدند رها کردند الکی بدون مقدمه ریختن رو این پیرمرد 500 ساله زدنش پر خاک و خونش کردند رو زمین ماندن تو خاک و خون و وقتی که کتک با اعتراض پاک شد ولش کردند پا شد وایستاد مولا امیرالمؤمین رجال شیخکشی از امامصادق ـ علیه السلام ـ حدیث هم صحیح است کسی هم اگر بخواهد هر جا بخواهد دنبالت میام خدا میداند مرجعت کیه؟ برو خونة مرجعت کتاب میارم... اشهدلله بحق امامصادق و این امام مظلوم امشب شب شهادت است حدیث دیدم بررسی کردم صحیح است امامصادق فرمود: مولا پاشد وایستاد یا سلمان ان هذا لذاک؛ این کتکی که خوردی بخاطر این بود که تو دلت به امامت اعتراض کردی، من این بلا را بلا چرا به سلمان نازل شد؟ به امام اعتراض کرد، بلا چرا بر امام نازل شد؟ برای اینکه قبول بشوند، این بلا بر اماممجتبی ـ علیه السلام ـ هم بر امامحسین هم بر امامسجاد هم سال 61 هجری امامحسین ـ علیه السلام ـ غریبانه، مظلومانه، جلت و عظمت مصیبت... این آقا سال 61 شهید شد مردم مدینه گوش کن میخواهم بگویم ببین بلا خواهش میکنم گوش کن بعد از پیغمبر اکرم اینجوری امیرالمؤمنین فاطمة زهرا محسن و بیتش بعد امیرالمؤمنین در جنگ صفین در جنگ نهروان بعد شهادت بعد امامحسن و معاویه لعنت خدا بر معاویه و بنیامیه قاطبه و علی من نسبهم و بر امامحسین ـ علیه السلام ـ این بلای اینجوری نازل مردم مدینه راحت تو خونهها خوابیدن به ما چه، مولا امیرالمؤمنین نهجالبلاغه امیرالمؤمنین فاطمة زهرا را سوار بر مرکبی میکرد میاومد در خونة مهاجر و انصار از اول شب تا صبح در میزد میاومدند بیرون میگفتند یا علی چقدر حرص میزنی خب چه فرقی میکنه تو و ابوبکر هر دو از اصحاب هستید اون پدر خانم پیغمبر هست تو داماد پیغمبر هستی اون پیرمرد پس فردا میمیرد حالا ما دیگه باهاش بیعت کردهایم بعد هم تو چقدر حرص میزنی چه فرقی میکنه نمیفهمه، نمیفهمه چه فرقی میکنه، شراب، زنا و زنازادگی نمیگذارد بفهمد چه فرقی میکند خب نمیذارد بفهمد کار به جایی رسید که امیرالمؤمنین معاویه ـ لعنت الله علیه ـ تو نامهای که به مولا نوشته میگه من یادم نمیرود که ای لعنت آتش خدا تو دهن خودت و پدر زناکارت اون مادر زنا کارت ای ـ لعنتالله علیه ـ معاویه و در خانة مهاجر و انصار و هم لا ... جوابتو نمیدادند آقا میفرمود: در که میزنند وقتی میگویند کی هست؟ بیبی جان فاطمه تو بگو منم اگه من بگم منم بفهمن علی پشت در هست در باز نمیکنند مولا اومد تو خونه دید فاطمة زهرا گریه میکنه چرا گریه میکنی؟ فرمود: یا علی شنیدم اهل مدینه بهت سلام نمیکنند آقا فرمود: باباجون سلامَمُ جواب نمیدن روشونو برمیگردوندند، بعد امامحسن اونجور، امامحسین اونجور، مردم خواباشونُ رفتن، خواب اندازه داره، بلا إبتلاء چرا؟ مردم مدینه یهو دیدن که اهلبیت امامحسین برگشته است آنوقتی که رفت بره امامحسین بود، ابالفضل بود، علیاکبر بود، بچههای زینب بود، 18 بنیهاشم بود، قاسم بود، علیاصغر بود، عبدالله بود، آن موقعی که امامحسین رفت 17 رجب علیاصغر 17 روزش بود، 27 رجب علیاصغر 17 روزش بود، 17 روز رباب زایمان کرده بود بچهرو برداشته حرکت کرده رفته حالا فقط زینب برگشته از این سفر، اینم جوری برگشته است که شوهرش عبدالله زینبکبری روز عاشورا 55 سالشه دوازده سالش بوده با عبدالله شوهر ازدواج کرده 44 سال با این شوهر بوده چند سال؟ 44 سال آقازادههاش 40 ساله و 35 ساله بودند تو کربلا شهید شدند بچه که نبودند، میدان رفتند جنگیدن شهید شدن مرد بودن چهل ساله بودند زن و بچه داشتند، کی عبدالله از این خانم جدا شده؟ کی عبدالله از این خانم جدا شده؟ هشتم ذیالحجه تا هشتم محرم یکماه تا هشتم صفر دو ماه تا هشتم ربیع چقد؟ سه ماه نود روز زنی مردی که زنش را 90 روز نبینه بعد از 44 سال زندگی نمیشناسه؟ اومد محضر امامسجاد ـ علیه السلام ـ گفت آقا زنم تو کربلا شهید شده؟ آقا فرمود: نه گفت: فما عمتک زینب؛ چرا هر چی نگاه میکنم عمه زینبتُ نمیبینم، بیبی رو به روش بود فقامت زینب و قال متعرفنی حقٌ؛ نمیشناسی؟ حق داری نشناسی، زینب تو زینبی فرمود: حالا همهاشو که اینجا نمیشه گفت بیا بریم خونه نشونت بدم ببینی چه بلایی سرم اُوردن، وقتی اینجور میشه و من تکون نمیخورند، مدینه ریخت بهم، یزید یک مرد زنازادة هفت هزار جوشه، شرابخوار هفت هزار جوشه جلاد جرار خونریز بیرحم با دوازده هزار لشکر فرستاد ریختن تو مدینه، مردم مدینه دید نمیتوانند برابرش مقاومت کنند رفتن پیش پیغمبراکرم ریختن تو مسجد اسباشونُ کنار قبر پیغمبراکرم ..... ادرار و کثافت هفتصد نفر از مهاجر و انصاری که در خونهرو رو علی وا نکردن را کنار قبر پیغمبر زنده گردن زدن بعد ریختن تو خونشون گفت سه شبانه روز لشکری که از شام تا مدینه دو هزار کیلومتر راه دو ماه داره میاد عرب اون روز حشری و تشنه ریختن به جون ناموس مدینه سه شبانه روز هر چی تونستن نُه ماه بعد دوازده هزار اولاد زنا یک دختر سالم تو مدینه دیگه نموند، امامسجاد ـ علیه السلام ـ هم عباشُ کشید سرش رفت تو خونه در بست عائشه که خودتون پختهای همهاشُ ما بخوریم خب یه ملاقهاشم خودتون بخورید، هآ هآ یکی از علت إبتلاء یکیش بما کسب أید الناس؛ یکی از علل إبتلا اهلبیت این هست که اینآ غربل بشوند جدا بشوند امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ شهید شد امامحسن مجتبی ـ سلام الله علیه ـ صبح بیست و یکم ماه رمضان آمد که تو مسجد کوفه فرمود: امروز مردی از دنیا رفت که عالم بشریت مثلش را ندیده نه نخواهد دید بابا دیشب بُردیم دفن کردیم خطبه خواند فرمود: معاویه آمده در عراق تا اینور سامرا نزدیک بغداد اومده اون روز که بغداد نبوده اینجا که الان بغداد تا بیش از نیمی از عراق را تصرف کرده فرستاده لشکر رفته در یمن فرار کرده از یمن زن و بچهاش ماندن نتوانست بیاورد رفت تو خونة عبیدالله بن عباس دو تا بچة دو ساله و چهار ساله داشت برابر مادرشون زنده سر بُرید تکون بخورید هیچکس بلند نشد خودش بلند شد گفت بابا خجالت نمیکشید پسر پیغمبر پسر امیرالمؤمنین، معاویه پسر هند جگرخوار هزار و صد و بیست و چند تا شوهر کثیف و خبیث و نجس آمده کشور را اشغال کرده پسر پیغمبر میگه حرکت نمیکنید یکی از اونجا یکی از اینجا چهارصدتا پانصدتا، ششصدتا، چهارهزار، پنجهزار، سه هزار، دوهزار، برو تو نُخیله برو تو الأنبار، روحی حله، مسیب، مراکز اجتماع جنود و لشکر برید جمع بشوید من میآیم هر چهارهزار دو هزار سه هزار هزار و چهارصد نفری رفتن فردا برگشتن فرمود پس چرا برگشتید؟ گفت آقا تو فلان آقارو فرمانده کرده بودی فرمانده رفت پهلو معاویه، همین عبیدالله بن عباسی که یه موقع فرماندة لشکر مولا بود پسرعموی امیرالمؤمنین بود پسرعموی امامحسن مجتبی بود امامحسنمجتبی فرماندة چهارهزار نفرش کرد و فرمود برو تو الأنبار الأنبار که الان در عراق موجود هست تا لشکر من بیاد برویم به سمت معاویه فردا صبح فرماندة لشکر امامجماعت لشکر بود فردا صبح لشکر که نشستن که بیاد بیرون دید نمیآیند الان آفتاب هوا روشن شد آفتاب میزنه نمیاد نماز بخونه رفتن تو خیمه دیدن نیست فردا اومدن پهلو معاویه، پس اینکه فرماندة لشکر معاویه رفت بچههاتو تو دامن زنش گذاشت کجا میری؟ گفت اگر نروم خود من هم میکشد، یهو آقا دید یک بقچه چی میگید یه خورجین نامرد معاویه رسید ریخت جلوش دید تمامش نامههای فرماندهان خودش هست شیعه که نه مردم کوفه نوشتن به معاویه معاویه ما جنگ که مغلوبه شد خون دلش نباشد خودمون حسنبنعلی را میگیریم دستشُ میبندیم میآوریم تحویلت میدهیم چه جوری بجنگیم؟ چه جوری بجنگیم؟ وقتی هر فرمانده و لشکر را میفرستد پا میشود میرود پهلوی معاویه
پرسیدم از فلک که بگو ای ستم شعار
مظلومتر از حسین به جهان دیدی آشکار
مردم میدانید در تاریخ امامحسن مجتبی نوشتند: هر کی امامحسن را امامحسن و امامحسین چقد فاصلهاشون بود؟ هآ؟ فاصلة سنی امامحسن و امامحسین شش ماه است بابا، هر کی میدید میگفت این آقا 20 سال از حسین بزرگتر هست کوچه پیر کرد امامحسن را میخواهی گریه کنی به یاد قبر غریبش بخونیم یه رباعی گریه کنیم.
دلم را مُهر غربت بر جبین خورد
که مشتاقان آخر زهرکین خورد
اگر پرسند از قبرم بگوئید
همان جایی که زهرا بر زمین خورد
ماشاءالله، باریکالله، باریکالله
تنهایی امام حسن مجتبی علیه السلام
امامحسن مجتبی ـ سلام الله علیه ـ آخه بابا امام و فرمانده با کدام لشکر بجنگه؟ با لشکری که فرار میکنه میروند پهلو معاویه، با لشکری که فرماندهاش میرود پهلو معاویه، با لشکری که یکی از فرماندهانش پسرعموش هست میرود پهلو معاویه با کی بجنگه آنوقت جنگید با کی حکومت کند؟ گوش این کتاب که من در محضرش هستم درود و رحمت و صلوات خدا به علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه از کتاب شریف احتجاج حدیث من میخونم سندش را بخاطر اینکه نام این بزرگانی که این روایت را نقل کردند بیاد در جلسه بهره ببرند هنانهبنسدیب حکیم، أن أبیحکیم، أن أبیسعید، قال لما صالح حسنبنعلی طالب ـ سلام الله علیه ـ مع معاویه ـ لعنت الله علیه ـ دخل علیه الناس فلامه بعض علی بیعته؛ حالا یک عدة قلیلی مثل حجر بن عدی، مثل رشید حجری، مثل حبیب یکیش بهت بگم وارد شدند مثل خزاعی، امثالهم کثیرهم فیالکوفه آمدند شروع کردن آقارو ملامت کردن چرا نجنگیدی؟ چرا صلح کردی؟ چرا واگذار کردی؟ آقا فرمود: چی میگویی، با کی بجنگم، گوش کن گوش کن هر کسی تو کوفه با امامحسن بیمهری کرد السلام علیک المذل المؤمنین؛ شیعیانش بهش میگفتند خوارمون کردی، ترسیدی کشته بشوی، حالا نکردن، حالا که اینجور شده معاویه اومده تو کوفه ملامتش میکنند، هر کسی اماممجتبی را اذیت کرد، موفق نشد بیاد کربلا پای رکاب امامحسین کشته بشود امامحسین گفت برو گمشو تو به درد من نمیخوری، تو داداش منو خون به جگرش کردی تو کربلا جای تو نیست، سلیمان یکیش بود، سلیمانبن خذاعه یکیش بود نتوانست بیاید، حجر یکیش بود نتوانست بیاید، نتوانست بیاید، شیعه بودند مردم خوبی هم بودند مردان خوب یه حرف کربلا چیز دیگه است جای شما نیست بروید داداشمُ اذیت کردید نمیخواهم بیایید آقا راهشون نداد عبداللهبنعباس یکیش بود، عبیدالله یکیش بود، کربلا چیزهای خالص میخواهد به من نگاه کن به من نگاه کن این آب داخلش شکر این آب داخل شکر به من نگاه کن السلام علیک و علی الأرواح التی حلت بفنائک؛ آن کسی که میخواهد با حسین حل بشود نباید به امامحسن، شب شهادت امامحسنمجتباست ببینید آقا چقد مظلومه گوش گوش کن بعد از آنکه امامحسن ـ سلام الله علیه ـ حکومت را واگذار کرد به معاویه باهاش شرط کرد را الان میخوانم الان میخوانم مطالب نخونم از منبر پایین نمیآیم شب امامحسنمجتباست آقا مظلومه آقا غریبه دو ماه محرم صبح، ظهر، عصر، شب، حسینیه، مسجد، خونه میگه حسین حسین حسین حسین بابا حسن حسن حسن خدا رحمت کنه بحق حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ از این مجالس بهرهمند باشه، مرحوم آیتالله سیدکاظم قزوینی، من نشسته بودم از این گوشام صداشُ شنیدم فرمودند: ما تو کربلا که بودیم منزلمون روضه بود شیخ عبدالزهرا کعبی صلوات بفرست براش، خونة ما منبر میرفت، دیدیم دیر کرد دیر کرد دیر کرد هر چی نگاه کردیم نیومد نیومد نوارش هست آسید کاظم قزوینی این حرفی که میزنم که من بودم نوارش هست، دیدیم دیر کرد وقتی اومد داره زار زار گریه میکند و میآید گفتیم شیخ چته؟ گفت من امروز بعداظهر خوابیدم ماه محرم و صفر خوابیدم تا خوابیدم خواب دیدم که فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ اومد گفت: شیخ عبدالزهرا همش از حسین میری روضه میخونی گفتم آقا من فرمود: حسن پسر من نیست، روضة امامحسن بعد میفرمودند: گفت اگر به امامحسن آنوقت امامحسن خواب دیدم شیخعبدالزهرا ـ قدس الله التربة ـ فرمود که آقا را خواب دیدم فرمود اگر میخواهی روضة من را بخوانی اینو بگو بگو آنوقتی که میرفتیم خونة ابوبکر دست من تو دست مادرم بود ولی برگشتنی جسارتی کرد دومی که مادرم را من میبُردم خاتم الأنبیا فرمود هر چشمی برای حسنم گریه کند روز قیامت کور وارد محشر نمیشود خاتم الأنبیا فرمود: هر کسی برود بقیع سر قبر حسنم روز محشر پل صراط پاش سُرْ نمیخورد آمدند شروع کرد آقا را ملامت کردن فقال الحسن ویحکم ما ... ؛ ما عملتم والله قسم الذی عملت خیر لشیعتی مما طلعت علیه الشمس؛ این کاری که من کردم برا شیعیانم از آنکه خورشید بهش طلوع و غروب میکند بهتر است الا تعلموا انی امامکم؛ مگه من امام شما نیستم چرا اینجوری میکنید با من چرا فحشم میدهید بذار بگم برات هر کاری میکنم نگم نمیتوانم بگم شب شهادت امامحسن مجتباست برای اینکه بدانی آقا چقد مظلوم بود چقد بردبار بود بذار بگم برات جوزی از علمای بزرگ اهلسنت بنیامیه هست کتابی دارد به نام تذکرة الخواص از کتب معروف اهلسنت میگه بعد از آنکه معاویه مسلط شد اولین کاری که کرد مروانبنحکم حاکم مدینه شد یه روز مروان به غلامش گفت پاشو برو خونة حسنبنعلی ـ علیهم صلوات الله ـ گفت: آقا برم چی بگم گفت: برو بهش بگو تو مثل قاطر میمانی به قاطر میگن ننت کیه میگه بابام اسب به قاطر میگن بابات کیه میگه ننت اسب، هر چی میگن تو میگی من پسر فاطمه تو پسر علی هستی علی هم کافر بوده ببین آمد این ملعون این غلام خبیثتر از او نجستر از او رفت تو خونة امامحسنمجتبی آقا نشسته بود گفت: هآ گفت: مروان برا من پیغام داده که بیام بهت بگم گفت بگو چی گفته گفت بهت گفته هر چی بهت میگیم پسر کی هستی میگی پسر فاطمه مثل قاطری که میگن بابات کیه میگه ننم اسبه، ببین آقا فرمود: باشه برو بهش بگو که حساب ما برا اونطرف اینجا با تو کار ندارم اومد بیاد بیرون دم در امامحسین رسید گفت شناخت امامحسین که این غلام مروان تو اینجا چیکار میکنی؟ گفتش هیچی تو اینجا چیکار داری خونة برادر من چیکار داری تو؟ تو غلام مروانی اینجا چیکار داری؟ گفت مروان پیغامی داده بود به برادرت گفت چی گفته بود؟ گفت به خودش گفتم گفت چه گفته بود؟ دید نمیگه آقا گرفتش فشارش داد و زدش به دیوار گرفت که خفش کنه بلکه جیغ بزنه آحسن به دادم برس آقا دوید گفت حسین چیه قصه گفت این چی گفته بود چی گفته بود؟ همینجا رگاشُ میبُرم چی گفته به تو؟ آقا اومد گفت بابا این غلام یکی دیگه هست اون فرستادهاش چیزی نگفته گفت نه من باید بدانم چی گفته بنا کرد التماس کنه که آقا امامحسن منو از دست داداشت نجات بده آقا فرمود: داداش حسین جان مادرم رهاش کن ببین چقد مظلومه ببین چقد غریبه، ألا تعلمون أنی امامکم مفتر شباب اهل الجنه بنفس رسول الله علیه؛ امام شما هستم قالوا بلی فرمود نمیدانید موسی بعد از آنکه از خضر جدا شد حالش شد چرا کشتی سوراخ کرد چرا بچه را کشت دیوار را خراب کرد و ساخت حکمتشُ بعد فهمید شما که دیگه بهتر از موسی نیستی حکمت داشت کار من أما علمتم أنه ما منا أحد إلا علقه زمانه الا المهدی ـ سلام الله علیه ـ الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم روح الله فان الله عزوجل یخفی ولادة یغیب شخصه لأن لا یکون لأحد فی عنقی بیع اذا خرج من ولد اخی الحسین این نهمی از اولاد برادر امام حسین هست ابن سید فی غیبة خدا عمر را طولانی میکند تا زنده بماند ثم یظهره بقدرته فی صورته شاب ابن دون اربعین سنه؛ ظاهری که میشه با طول غیبت زیر 40 سال هست لیعلم أن الله علی کل شی قدیر؛ شد تا اینجا حالا اماممجتبی ـ سلام الله علیه ـ گوش کن اماممجتبی ـ سلام الله علیه ـ وقتی که قرار شد دید مردی که وایسته اطاعت کند بجنگد نیست اونیکه امیرالمؤمنین بود اون قدرته عظم و شجاعته النور و سحابی داماد و بیعت خالی کردن پشتشُ تو جنگ صفین چی بگم اسمشُ جنگ بُردة بُرده را باخت وقتی به ابنعباس ابنعباس برو به مالکاشتر بگو علی میگه بیا بسه مالک گفت برو به علی بگو 5 دقیقه مهلت بده من نزدیک خیمة معاویه هستم معاویه پاش تو رکابه 5 دقیقه مهلت بدی من سَرِ معاویه و عمرعاص را برات میآورم چون مالکاشتر بود ابنعباس بود حضرت اباالفضل بود حجر بود حبیب بود میثمتمار بود حجری بود داشتن میریختن رو زمین میرفتند کار خلاص بود آقا فرمود: بهش بگو قبل از آنکه تو سر معاویه را برای من بیاوری این اصحاب منو این کوفیها سر منو برا تو میارن بسه بیا 5 دقیقه دیگه کار خلاص بود آقا دید که اینها باهاش نمیجنگند نامه هم نوشتن اینقد پول بده ما حسن میبندیم تحویل تو میدهیم بعد فرمود: میدانی چه کار میکردند چه کار میکردند فرمود یا معاویه منو گردن میزد دیگه بعد از من أحدی از شیعه را زنده نمیذاشت تمام بنیهاشم را دم تیغ میگذارند خلاص میکرد کاری که عمر بهش گفته بود بکن میکرد و به یزید هم تکمیلش کرد وقتی که قصة کربلا و فاجعه رفت مدینه عبدالله پسر عمر راه افتاد و نامه نوشت سر و ساکت چرا یزید با پسر پیغمبر این کار کرده پیغام داد به این سگ توله بیاید ببینم وقتی اومد مدینه گفت مرتیکه خط آقاتُ میشناسی گفت آره گفت این خط بابای تو هست یا نه؟ گفت بخون دید نوشته است عمر نوشته است معاویه من حکومت را از علی گرفتم دادم دست تو و عثمان بنیامیه نگذارید مثل توپ به هم پاس بدهید نگذارید از بنیهاشم بیفتد من تنها سنگر علی زهرا بود سقفت فی سفق سقفتاً؛ فقط من میتوانستم این کار را بکنم کسی دیگر نمیتوانست خلاص کردم، خلاص کردم گفت راست میگوئی بابامه گفت اگه بناست اول، اول خشت اول را بابات کار گذاشته زهرا ـ سلام الله علیه ـ مهمتر بود یا امامحسین ـ علیه السلام ـ گفت زهرا گفت بابات کی زهرا را کشت؟ کی کُتَکِش زد کی بهش سیلی زد کی با لگد توی شکمش زد «رفسه فی بطنه» امامصادق ـ علیه السلام ـ فرمود عمر با لگد تو شکم مادر من میزد کی کرد این کارها را امام ـ سلام الله علیه حجت الله هست زیارت جامعة کبیرة صحیفة اعلایی (السلام علیکم یا اهلبیت النبوه السلام علی ائمه الهدی السلام علی... الذین لا یسبعونه بأمره یعلمون) امام شمایم خدا فرموده است حدیث صحیح تمام کتبی که بر انبیا نازل شد حتی قرآن جبراً از خدا میگرفت تلاوت میکرد بر پیغمبر پیغمبر حفظ بود میخواند اصحاب مینوشتند عثمان هم سوزاند یک کتاب نوشتند از جبرئیل از به قلم قدرت نوشته است این کتاب از بالا آورده است آن هم بر پیغمبر داد به امیرالمؤمنین دوازده مهر دارد مال دوازده امام هست هر کدام مهر خودش را باز میکرد توش نوشته بود تو در این زمان بعد از پیغمبر سی سال یا علی بعد از پیغمبر سی سال زندهای تو وظیفهات این است خدا نوشته بود داد جبرئیل برو یا علی مال تو سی صفحة اولش مال توست ده صفحه بعد مال امامحسن است بعدش مال امامحسین است بعد امامسجاد ـ علیه السلام ـ است تا آخرالزمان، دید این است قصه فرمود یا منم میکشت دیگه هیچی مو نمیذاشت مأمور بود از طرف کسان قبلیاش که آنها مأمور یهود بودند یادت نرود نترسیآ به امیرالمؤمنین نمیترسم و گفتم و تو را به علی قسم میدهم به بچههاتون بگید اینها منافقین مأمور یهود بودند کارو اینجوری کنند که کردند الان هم عربستان مأمور یهود است ممالک اسلامی که اگر با قدرت جوان و پول میتوانستند متحد بشوند برابر اسرائیل اصولش را اینجوری کرد این یمنش هست این عراقش هست دست ایران را هم بند کرده اقتصاد کشور به خاطر این ا ست که داره بچه شیر میدهد خیلی زن وقتی پنج تا بچه شیر بدهد چی میماند براش فلسطین را شیر میدهد لبنان را شیر میدهد سوریه را شیر میدهد عراق را شیر میدهد یمن را شیر میدهد افغان را شیر میدهد چی میماند براش همین است که ایران رشد نمیکند اقتصادش به خاطر این است که اینجوری است قصه اینجوریه قصه اسلام داره شادی میکنه ممالک خاورمیانه و آسیای میانه قدرتمند علیه اسرائیل همهاش را میدهیم به دست عربستان نوبت عربستان هم میشود کما که نوبت صدام هم شد یادداشت کن شب شهادت امامحسن مجتبی تو حسینیه گفتم اگر عربستان مثل صدام و خوبش نشد من هیچیم درست نیست هیچیم درست نیست صبر کن نوبت آن هم میشود نوبت آنها هم میشود فرمودند: یا اینجور یا میگوید خب حسنبنعلی ـ علیه السلام ـ در جنگ اسیرمان شد اسلام میگوید در جنگ هر کسی اسیر شد عبد است ببرید حسنبنعلی را بازار عبد غلام بفروشید چی چی میماند معاویه نتوانست یزید وقتی مسلط شد همین کار را کرد روز اول ماه صفر امامسجاد و زینب دختر فاطمه را شام بردند تو بازار به عنوان کنیز بفروشند امامسجاد به لقمان بن مُلزِل فرمود: ما را بردند بازار بفروشند باز هم بگویم امامسجاد در زمان قدیم وقتی که کسی اسیر میشد غلام یا کنیز سرشان ماشین میکردند سر امامسجاد را تراشیدند بردند بازار که عبد بفروشند امامحسن را این این میخواست بکند معاویه بخدا من همه وقت نمیگویم این را شب شهادت امامحسنمجتبی است دارم میگویم این را که بدانید چقدر مظلوم است آقا چقدر غریب است محضر آقا بودم همین الان از مولایم سرورم تاج سرم سید الکریم آقا حضرت عبدالعظیم (صلوات الله علیه) محضر آقا بودم گفتم آقا نوة امامحسنمجتبی هستی کریم پسر کریمی دارم میروم بنشینم روی منبر مظلومیت بابات امامحسن را بگویم سگتونم بابا تشریف بیارید تو مجلس نمیدانم آقا آمدند یا نه نمیدانم نمیدانم میآید یا نه ما را قابل میداند یا نه ولی بدان قابل بدانی یا ندانی بیایی یا نیایی سگتم آقا شهر به شهر و خانه به خانه کوچه به کوچه میآیم و پارس میکنم و ازتون دفاع میکنم تا نفس تو حنجره هست داد میزنم یا اهل العالم علی و بچههاش مظلوماند دشمناشون کافرند اماممجتبی فرمود به هشت شرط صلح میکنم گفت بگو گوش گفت شرط اول خود را امیرالمؤمنین ننامی تو امیر الکافرین بر کافرینی امیرالمؤمنین نخیر گفت خب دو یزید توله سگتو جا خودت نگذاری دو تا شرط سه وقتی واگذار کردم شیعیان بابام علی رو تعقیب نکنی و بکشی و گردن بزنی سه تا «ان یفرق فی اولاد من قتل مع ابی» حرف حرف دل هست فرمود: در جنگ صفین، جمل و نهروان پا رکاب بابام امیرالمؤمنین افرادش شهید شدند در جنگ جمل پنج هزار نفر از شریف اصحاب امیرالمؤمنین تو جنگ جمل میگویند که حاج خانم پیغمبر کشته شد حاج خانمه همسر پیغمبر هست پنج هزار نفر از جمل خون به جگر امیرالمؤمنین کردند شیعیان را دونه به دونه سوراخ به سوراخ کشید بیرون و کشت مثل حُجب مثل رُشید و... گفت به شهدا به خانوادههای شهدای جنگهای بابام به هر کدام یک میلیون درهم بپردازید فقیر نباشند گرسنگی نخورند حکومت و پول دست تو آمد زنازادة بیپدر «اد عین بن الدعین» پنج «لان لا یقی عنده شهاده»؛ تو قاضی عادل و حاکم عادلی که شهادت طلبیدن نیستی نباید بشه پنج تا شش به شرطی واگذار میکنم حکومت را که به قرآن و سنت خاتم الأنبیا عمل کنی شش تا هفت برای من و برادرم مکر و حیله نیاندیشی هفت هشت بابام علیرو سب نکنی «ان لا یسب امیرالمؤمنین» من بازش نمیکنم هر چی عربه میدونه یک لعن داریم اللهم العن یعنی دور از رحمت خدا یک فحش داریم یعنی الفاظ رکیک را صریحاً فاحش آشکار گفتن یک سب داریم فرق میکنه اینا با هم من دیگه بازش نمیکنم اذیت میشوید خوشم نمیآید این هشتش هم نوشتند معاویه امضاء کرد امامحسن معاویه و لشکر آمد تو کوفه امامحسن امامحسین حضرت ابالفضل و اصحاب و و و نشستند معاویه آمد و رفت رو منبر نشست صلحنامه را در آورد صلحنامه را در آورد گوش کن صلحنامه را در آوردند خواند گفت این حسنبنعلی هشت تا شرط برای من نوشته به من نگاه کنید گوش کنید هشت تا شرط برای من نوشته برای اینکه حکومت رو واگذار کنه این شهت تا شرط توی کاغذ ببینید هشت تا شرط عهدنامه را روی منبر پاره کرد ریخت زمین پاوش مالید روش همانجا یک جسارت تندی پدر فلان مادر فلان به امیرالمؤمنین گفت سب از همانجا شروع کرد یک فحش جسارت تندی لعنت خدا بهش هر چی خدا تو جهنم آتیش خلق کرده بر معاویه و معاویه صفت و معاویه پرست لعنت خدا به اون کسی که لعن به معاویه را گناه میداند امامحسین تا دید به باباش فحش داد شمشیر کشید از جا پرید که بیاد رو منبر گردنشُ بزنه امامحسن بغلش کرد فرمود: داداش بنشین حوصله کن نمیشود صبر کن نوبت تو بعد نوبت تو بعد بنشین داداش بعد فرمود من پدرم علی همه میدانند کیه تو پدرت ابوسفیان همه میدانند کیه من مادرم فاطمه است آیة تطهیر و عصمت تو مادرت هند زناکاره هزار و دو هزار مرد نامحرم شب و روز تو خونهاش بودند لعنت بر اون کسی که سب دشنام بر اون کسی که حسب و نسبش بدتره اون نشست سرجاش اباالفضل بلند شد آقا فرمود: داداش بنشین بنشین وإلا اگر اماممجتبی جلو امامحسین و اباالفضل رو نگرفته بودند همان جا کی جرأت میکرد جلوشون مقاومت کنه جلو عباس ابدا
همه گفتند حسین... خیلی اکو نده بهش قربونت برم ببرمت سر قبر غریبش، الان خاموش، تاریک
بر مزار ما غریبان نه چراغی نه گُلی
نه پَرِ پروانهای و نه نوای بلبلی
ای کاش یه چهار صورت قبر درست کرده بودیم امشب حواسم نبود من دیشب بگم فردا شب بقیعش کنیم اینجارو
همه گفتند حسین و جگرم گفت حَسَن
سینه و دست و سَر و چَشمِ تَرم گفت حسن
خاتم الأنبیا داشت رو منبر خطبه میخوند امامحسن وارد شد دوید بیاد به سمت خاتم الأنبیاء آقازاده سن و سال کم بود پاش پیچید تو پیراهن عربی خورد به زمین آقا رسولخدا از منبر پرید پایین دوید بغلش گرفت آوردش رو منبر و ججلسه علی فخذه؛ رو رونش نشوندش شروع کرد بوسیدن و گریه کردن گفتند آقا چرا اینقد گریه میکنید؟ فرمود: یادم میاد از آنوقتی که همسرش بهش زهر میده مثل مارگزیده به خودش میپیچه حالا میگم برات چه زهری به آقا دادن.
زهر هلاهل اولین قطرهای زهری که از دهن مار کبری میاد بیرون اون غلیظترین و کُشندهترین قطرهای اول است اینقد بقیهاش دیگه بعد رقیق میشه زهر خطرش کمتر میشه، اینو میگیرن جمع میکنن، یه غل بهش میدن یه جوش بهش میدن اینو بهش میگن زهر هلاهل وقتی برا معاویه فرستاد گفت معاویه این زهر به آدم ندی بخوره اگه به دریا بریزی هر چی جنبده در دریاست میمیره، حالا ببین با جگر آقای ما چه کرد؟ آیآیآی من بکاء علی الحسن فقد رسول الله و أسعد فاطمه؛ مساعدت کن با زهرا امشب در عزای این آقایی که الان یه زائر نداره لاالهالاالله
گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن
نامتان را به کنار پدرم گفتم و گفت
ای خدا شکر که پیشم پسرم گفت حسن
زائری... بذار یه قدمم بریم مشهد برمیگردیم
زائری در وسط صحن غریبالغربا
دید تا گنبد زیبای حرم گفت حسن
چند سال قبل، الان یادم اومد بذار بگم برات، چند سال قبل مشهد مقدس مشرف بودم 7 ـ 8 سال قبل تو حرم آقا وقتی وارد شدم دیدم یک عربی ایستاده از سمت چپ از زاویة گوهرشاد که میری پایین سمت چپ کنار ضریح بغل دیوار ایستاده پشت به قبله رو به ضریح داره عربی یه چیزی میگه ولی مثل باران از این چشماش اشک میریزه آروم آروم خودم بهش نزدیک کردم ببینم این عرب چی میگه دیدم داره میگه آقا امامرضا من سفر اول دارم میام مشهد به زیارت شما تا حالا با این سن و سال پیرمردی بود یه 70 سالش بود از شیعیان حجاز اومده بود گفت تا حالا من هر چی میخواستم سلام بدم میگفتم السلام علیک یا غریبالغربا؛ حالا اومدم اینجا میبینم اللهاکبر چه حرمی داری، چه شمع و رَواقی داری، چقدر چل چراغ و چراغان داری، چقدر زائر دورت میچرخن و امامرضا امامرضا میکنن و قربونت میرن اگه تو غریبالغربایی پس حسن چی بگه، ماشاءالله یا فاطمه مادر هل وفیفت؛ مادر مادر
تا که جارو زدن صحن رضا را دیدم
چشم خیس و مژة رفتهگرم گفت حسن
یه بیتش برم کربلا برمیگردم
قاسمت... من که هنوز چیزی نگفتم چی شد چته شما؟ خیلی دلتون هوای بقیع و مدینه داره، خیلی دلتون برا غریب مدینه میسوزه، آیآی..
قاسمتت راهی میدان شد و دیدن همه
مادرش موی پریشان به حرم گفت حسن
لاالهالاالله
در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را زخون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد
صدا زینب:
طشتی بیاور در برم ای خواهر غم پرورم
بنشین و یک دم در برم
امامحسین ـ علیه السلام ـ رسید تا جعده دید آقا بهم ریخت و داره خون از درون میاد بیرون، بمیرم براش، مثل امامحسین آقا روزهام بوده، تا دید خون داره میاد بیرون، ترسید دید حالا عباس اگه بیاد امامحسین اگه بیان، بنیهاشم بیان، اینا ریز ریزش میکنن، دوید جلو گفت آقا خواهش میکنم به داداشات نگو من زهرت دادم، آقا فرمود: نه نمیگم آرام باش، امامحسین اومد فرمود: داداش کی با تو اینجور کرده؟ فرمود: اگه بگم چیکار میکنی؟ کشید فرمود با این تیغ ریزش میکنم، فرمود: پس بهت نمیگم کی کرده، اللهاکبر، غسلش دادن، کفنش کردن، فرمود منو ببرید نزدیک حرم جدم رسولخدا اگه اجازه دادن دفنم کنید ندادن طواف بدید معاویه چند نفر فرستاد گفت برید مدینه وقتی درگیری میشه تو درگیری عائشه را بکشید تا من بتوانم به انتقام خون امالکذا بیام انتقام از بنیهاشم بگیرم اماممجتبی میداند فرمود: حسینم داداش راضی نیستم به اندازه شاخ حجامت خون پا رکابت جنازة من ریخته بشه، دارن میبرن عائشه اومد بیرون گفت نهوا ابنکم ان بیتی؛ پسرتونُ از خونة من ببرید بیرون امامحسین ـ علیه السلام ـ فرمود: میخواهیم طواف بدیم برمیگردونیم ابنعباس رفت جلو گفت: تجملت تبقلت و ان تفلیت؛ یه روز سوار بر جمل شد اومدی بصره سیهزار مسلمون به کشتن دادی حالا سوار بر استر شدی جلو جنازة پسر علیرو میگیری، تو اگر زنده بمانی سوار بر فیل میشی، به جنگ خدا میری، برگردد زنیکة بیحیا تو خونه، برگشت بنیامیه ایستادی بنیهاشم به من فحش میدن، گفتن چیکار کنیم تیر و کمان از مروان گرفت ببینید کامل بهائی را اولین تیری که به بدن شلیک کرد عائشه شلیک کرد به دنبالش هفتاد چوبة تیر به این تابوت پرتاپ شد چوبهای تیر از تابوت عبور کرد، تو بدن مطهرش فرو رفت، وقتی اومدن قبرستان بقیع، اباالفضل شمشیر کشید حمله کند آقا دستشُ گرفت فرمود: داداش آرام باش داداشم فرموده خون نریزید عائشه را میکشن گردن ما میگذارن بیا بریم داداش جنازهرو گذاشتن زمین رفتن در بیارن دیدن تابوت و بدن با این تیرآ بهم دوخته شده ابیعبدالله نشست رو زمین این تیرآرو میکشید بیرون میفرمود: غارت زده کسی نیست که مالشُ ببرن، غارت زده منم که این برادرم اینجوری برابرم افتاده، باریکالله، ماشاءالله، آقا حضرت عبدالعظیم الهی قربونت برم آقا نمیدانم اومدی یا نه، به نظرم آقا اومده او ناله میزنه که شما دیگه قرار و آرام ندارید، ابیعبدالله در تیر بیرون کشیدن، افتاد یه تیر از گلوی علیاصغر کشید بیرون، یه تیر از چشم عباس کشید بیرون، یک تیر از گلوی عبدالله پسر امامحسن کشید بیرون، یک تیرم از کمر خودش کشید بیرون فسقط الحسین علی خده الأیمن ....
بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
این مثل اینکه میخواهد کربلا بماند السلام علی الشیب الخضیب؛ حالا که میخواهی کربلا بمونی بذار بیام منم باهات، السلام علی الخد الطریب؛ السلام ... به من نگاه کن، السلام علی الصغر .... بسه یا بگم بازم بمونم کربلا، السلام علی البدن السلیب، السلام علی الرأس
روایت این است... این جوانها خیلی دلشون میخواد، هر کی اربعین رفت کربلا سلام این سگم به آقاش برسونه
سپر بلا زینب، زینب اینجا یه طشتی دید بذار بگم ولم نمیکنی بگم اینجا زینب یه طشتی دید جگر اماممجتبی توش بود، تو شامم یه طشتی دید سر داداشش توش بود، اما مدینه دیگه شراب نبود، شطرنج نبود.
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح و از جولان
نه سیدالشهدا برجدار طاقت داشت
نه ذوالجناح دیگر تاب استقامت داشت
هوا زجور مخالف چون قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلندمرتبه شاهی زصدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
زینب رو چشمم
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
الهی بالحسن بن علی عجل لولیک الفرج
الهی بالزینب الکبری عجل لولیک الفرج
الهی بالحسین الشهید عجل لولیک الفرج
الهی به امامحسین و اصحابش حرمش کربلاش زوارش اربعینش عجل لولیک الفرج
خدایا خدایا یه خواهش ازت دارم الساعه سلام من حقیر بینوا و این جمعیت زن و مرد را همین الان در طبقی از نور به قبر اماممجتبی برسان
بگو آقا گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
نتونستیم بیایم بقیع اما اینجا به یادت بودیم خدایا سلام ما محضر اماممجتبی امام غریب مظلوم الساعه ابلاغ بفرما
جواب سلام ما را سلامتی فرج امامزمان قرار بده
مرضای شیعه مخصوصین منظورین، طفلان مریضیند مادرشون التماس دعا گفته از اشک شما توقع شفا دارد خدایا به اماممجتبی مرضای شیعه هر کجا هستند بیمارستان خونه تو هر نقطهای از کرة زمین الساعه شِفا مرحمت بفرما
این بچههایی که مریض هستند مادرشون خیلی مضطرب بوده التماس دعا میگفت یه بچهای سه ماه به دنیا اومده از روز اول تا الان تو بیمارستان قم حنجرهاشُ عمل کردن امیدی بهش نیست مادرش نوشت دستم من داد یه کاغذی بود گفت سه ماه این خانمی که تازه زایمان کرده و بچه شیر میده با این بچه تو بیمارستان مضطر شده خدایا بچه شیعهها گرفتارن مضطرن مضطربن مریضن به آبروی اماممجتبی از برکت این مجلس همهاشون شِفا عنایت بفرما
تا بهتون فیض میدن برای شِفای مریضایی که حمد شِفا با این بچههای مریض یکی حمد شِفا بخوانید.
بخش تهیه محتوای سایت تخصصی منبرها