پایگاه تخصصی منبرها

حیاء در بعد تربیتی (۹)

تاریخ انتشار:
اعمال صورت ملکوتی دارد. ما یک بحث شهود داریم و یک بحث صورت عمل. شهود، یعنی بینندگان عمل. بینندگان عمل یک وقت مخلوقات هستند و گاهی این‏طور نیست، خود خدا است. چه بسا من ـ‏‎نعوذ بالله‎ـ در یک جای مخفی بروم و خطایی کنم که هیچ‎کس آنجا نباشد...
حیاء در بعد تربیتی (۹)

حیاء در بعد تربیتی (۹)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.

رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[1]

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به حیاء بود و گفته شد یکی از بزرگ‎ترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است. ما در جلسات گذشته حیاء را تقسیم‎بندی کردیم. یک تقسیم بندی نسبت به شاهدانی بود که اعمال انسان را شهود می‎کنند و گفتیم ما «حیامن الخلق» داریم «حیاء من النفس» داریم، «حیاء من الملائکه» داریم، «حیاء من اولیاءالله» و بالأخره «حیاء من الله». من در جلسه گذشته «حیاء من الله» را عرض کردم و روایات متعدّدی را هم در این رابطه خواندم.

خصوصیّت حیاء من الله

امّا ما در روایات می‎بینیم که یک قید نسبت به «حیاء من الله» مطرح شده است وآن هم مسأله «حق حیاء» است. این قید مخصوص به حیاء از خدا است و در مورد اقسام دیگر حیاء ذکر نشده است. نه درباره «حیاء من الخلق» نه «حیاء من النفس» نه «حیاء من الملائکه» و نه «حیاء من اولیاء الله». من همه اینها را بحث کردم، ولی ما در باب «حیاء من الله» می‎بینیم که در روایات یک جمله اضافی وجود دارد و آن هم «حیاء من الله حق الحیاء» است.

معنای حیای از خداوند

حالا من دو روایت را می‎خوانم که قبلاً هم اینها را خواندم ولی نکته دارد. در روایتی دارد «رُویَ عن رسول الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) قال:اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»[2] این یک روایت، روایتی دیگری از پیغمبر اکرم هست «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»[3] در اوّلی حیاء از «الله» مطرح شده و در دومی حیاء از «ربّ» آمده است.

علّت حیاء کردن از خدا

من در جلسه گذشته به طور مفصّل در ارتباط با «حیاء من الله» صحبت کردم که علّت این حیاء چیست. مطالبی پیرامون این گفته شد که یک دلیل حیاء به خاطر عظمت ناظر یعنی الله تعالی است، دلیل دیگر قُرب و نزدیکی او است که او نزدیک‏‎ترین موجودات به انسان است و حتی این را هم در روایات داشتیم که حیاء به خاطر این باشد که او آگاه‎ترین موجودات نسبت به افعال انسان است. من همه این روایات را خواندم و توضیح دادم.

خدا به همه چیز ما آگاه است.

اما در اینجا، در روایت اوّل حضرت فرموده بودند: «استحیوا من الله حق الحیاء» حیاء از الله‏ تعالی مطرح شده است. شرم کنید از خدا آن‎طور که سزاوار است حیاء از خدا است! در اینجا چون «من الله» دارد، چه بسا اشاره به مسأله احاطه علمیّه خداوند نسبت به انسان و اعمال او است. احاطه علمیّه، یعنی اینکه او همه چیز را می‎داند. در آن آیه شریفه داشت: « أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏؟!»[4]البته من در جلسه گذشته به این آیه اشاره کردم. شاید این روایت بخواهد که به این آیه توجه داشته باشد.

خدا پرورش‏دهنده ما است

دومی کلمه «ربّ» دارد؛ «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» رب از نظر لغت یعنی «پرورش ‏دهنده». انسان مربّی‎ای که دارد که او را مانند طفلی پرورش می‎دهد. چون فرد در دامان مربی‏اش پرورش پیدا می‎کند، مربّی هم تمام اعمالش را بررسی می‎کند و تمام حرکاتش را زیر نظر دارد. اصلاً مربّی این‎طور است که تمام حرکات کسی را که دارد تربیّت می‎کند، زیر نظر دارد. لذا در این روایت حضرت تعبیر به «ربّ» کرده است، یعنی خداوند مربّی انسان است و انسان کأنّه دارد در دامان این مربّی، تربیّت می‏شود، لذا تمام حرکات و اعمالش زیر نظر مربّی است. پس ای انسان از این مربّی خجالت بکش که کار زشت کنی! این حق حیاء است. این یک توضیح مختصر درباره تعبیری که در این روایت آمده بود.

معنای حق‏ حیاء از خداوند

امّا ما دو روایت داریم که حضرات معصومین در آنها «حق حیاء» را برای متوسطین از مؤمنین، تبیین فرموده‏اند. چون بحث من بحث معرفتی نیست و من بحث حیاء را در منازل سلوک الی الله تعالی انجام داده‏ام وارد آن مباحث عالی نمی‏شوم. اینجا بحثمان تربیتی است. من این دو روایت را می‎خوانم بعد می‎گویم که حق حیاء و اینکه سزاوار انسان مؤمن متوسط، از خدا شرم کند آن‎طور که سزاوار شرم کردن از خدا است، یعنی چه.

حق‏ حیای متوسطین از خداوند در کلام پیغمبر

روایت اوّل از پیغمبرگرامی اسلام است؛ «رُویَ عن رسول الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) قال: اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» این جمله در روایات قبل هم بود. حیاء کنید از خدا آن‎طور که سزاوار حیاء کردن است. «فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ!» کسی به پیغمبر عرض کرد: ای رسول خدا! «وَ مَنْ یَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ؟» چه کسی از خدا آن‎طور شرم می‏کند که سزاوار شرم کردن از او است؟ «فَقَالَ:» حضرت فرمود: «مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» کسی که از خدا آن‎طور که سزاوار است شرم می‏کند، باید اینگونه باشد: «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا طَوَى وَ لَا یَنْسَى الْمَقَابِرَ وَ الْبِلَى»[5] حضرت شروع کرد خصوصیّات آن آدم را گفتن. چنین آدمی باید همیشه مرگ جلوی چشمانش باشد، باید از دنیا و زیبایی‏هایش دوری کند، سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و خوراکش را حفاظت نماید.

همان خصوصیّات در کلام امام باقر(علیه‏ السلام)

روایت دوم را هم می‎خوانم بعد مجموع دو روایت را باز می‏کنم. تعبیر اینها با هم یکی است و چه بسا روایت دوم، از روایت اوّل گرفته شده باشد. روایت از امام هفتم(علیه‎السلام) است. «قال(علیه‎السلام): رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» رحمت خدا بر کسی که از خدا آن‎طورکه سزاوار است، شرم می‏کند. «فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ النَّارَ مَحْفُوفَةٌ بِالشَّهَوَاتِ»[6] این جملات همان عباراتی است که در روایت قبل بود.خدا رحمت کند کسی که حق حیاء را به جا آورده، پس سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و آنچه در آن جمع می‏شود را مراقبت می‏نماید، مرگ و سختی‏های پس از آن را یاد می‏کند، می‏داند که خوشی بهشت در سختی‏ها پیچیده شده و آتش جهنّم مغز لذّت‏ها و گناهان است.

معنای «سر و آنچه در سر است»

این دو روایت حق حیاء را تفسیر می‎کند. حالا من به مقداری که بتوانم اینها را توضیح می‏دهم. بحث حیاء در ارتباط با اعمال است، شرم کردن نسبت به عمل قبیح، زشت است. ما نسبت به اعمالمان، یک سنخ اعمال بیرونی و جوارحی داریم که در روایت، اوّل به آنها اشاره شده است. حضرت در ابتدا می‏فرماید: سر خود را حفظ کند «وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى» هوی یعنی آنچه که سر در بر دارد. حالا بگویید ببینم، سر‎هایتان چه در بر دارد؟ مغز و فکر منظور نیست‏ها! اشتباه نکنید! چون تفکر که اعمال جوارحی نیست! منظور آن چیزی است که عمل از او سر می‏زند وآن چشم، گوش، زبان و شکل تو است.

معنای حفظ چشم، گوش و زبان

اگر یادتان باشد من گفتم که حیاء در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری بحث می‎شود. لذا سرت را حفظ کن، یعنی شکل صورتت را حفظ کن! چشمت را حفظ کن! گوشت و زبانت را حفظ کن! اگر بخواهیم مطلب را باز کنیم خیلی زیاد می‏شود ولی مطلب کاملاً روشن است.

حفظ چشم یعنی حرام را نبین!

حفظ چشم، یعنی اینکه بر چیزی که حرام است یعنی از نظر شرع قبیح است، نگاه نکن! هم بحث قبح را گفته‏ام و هم بحث شرعی را.

حفظ گوش یعنی گناه را نشنو!

حفظ گوش یعنی، به آهنگی که محرّم است گوش مده! حالا هرچه می‏خواهد باشد؛ خیال نکن من فقط موسیقی را می‎گویم، شنیدن غیبت هم حرام است، شنیدن تهمت هم قبیح است، ناسزا و... برو تا آخر؛ گوشت را از اینها نگاه دار! همه اینها از طریق گوش است. از راه گوش داری یک عمل زشت انجام می‎دهی. این عمل زشت و قبیح است. قُبح شرعی دارد.

حفظ زبان یعنی لب به گناه مگشا!

حفظ زبان یعنی، زبانت را برای گفتار زشت، هر چه باشد، غیبت کردن، تهمت زدن، و همه کارهایی که محرّم است، و چه بسا بسیاری از اینها قبح عقلی دارد و حتی در محیط متشرعه هم قبح دارد، به کار نبر! من در جلسات گذشته گفتم که ما سه نوع قُبح داریم: قبح شرعی، عقلی و عرف متشرّعه یعنی قبحی که در میان متدیّنین و متشرّعه مطرح است. «وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى» سر و اعضای سر را حفظ کند.

حفظ سر یعنی مراقب قیافه‏ ات باش!

ببین چه شکل و قیافه‏ای درست می‎کنی و با آن مرتکب حرام الهی می‎شوی! حرام قبیح است، این قیافه حرام است، پس زیبا هم نیست و زشت است. چه مسأله گوش، چه مسأله چشم، چه زبان و چه خود قیافه‏ات را مراقب باش که از اینها اعمال زشت و قبیح سر می‎زند. از اینها محافظت کن که قبیح از آنها صادر نشود.

راه فساد جامعه امروز

اینکه حضرت در ابتدا و اوّل این مسأله را پیش می‎کشد و محرماتی که به وسیله سر انسان انجام میشود را مطرح می‏فرماید، معلوم می شود که چقدر حفاظت از اینها مؤثّر است. بسیاری از محرمات و قبائح از همین ناحیه نشأت می‎گیرد و جامعه نیز از همین ناحیه به فساد می‎رسد. این که من می‎گویم از مشکلات بزرگ جامعه‎مان همین است برای این است که بسیاری از گناهان از همین راه انجام می‏شود؛ چه گناه شکلی، چه حرفی و چه چشمی و چه گوشی. از خدا خجالت بکشید! حالا فهمیدید حق حیاء یعنی چه؟

حفظ از شکم و غذا

در ادامه روایت دارد: «وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى» انسان با حیاء که حق حیاء را به جا می‏آورد، شکم و آنچه در شکم جمع میشود را نیز حفظ می‏کند. اینجا مسأله حرام‎خواری و مال مردم‏خواری مطرح است. از خدا حیاء کن! به هر دری نزن که مال به دست بیاوری و بخوری! لعنت به شکمی که این‎طور است! اصلاً خجالت نمی‎کشی؟! حالا محرّم تنها حرام‎خوری نیست، خوردن خمر هم مثل خوردن مال مردم است و هر دو از این جهت حرام هستند. مال مردم خواری هم شرعاً قبیح است، هم قبح عقلی دارد و حتی قبح عرفی هم دارد. مجموعه قبائح این‏طور هستند که قبح دارند. حضرت دارند سه بُعدی حرف می‎زنند.

روی سخن با مسلمانان است

بعد در این دو روایت نکات دیگری هم هست. مسأله این که «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» حضرت در این فراز بر روی یک نقطه حسّاس دست می‎گذارد. البته من نمی‎رسم بحث را زیاد باز کنم. به طور مجمل بگویم که این مطالب مربوط به کسانی است که معتقد به مبدأ و معاد هستند. کسانی که می‎گویند ما مسلمان و مؤمنیم. ما داریم راجع به اینها صحبت می‏کنیم و الّا بحث راجع به کمونیست‎ها و ملحدین که نیست! لذا وقتی می‏گوییم: قبائح عملی، عمل زشت، چه عقلی و چه شرعی، مورد نظر است. کاری که انسان مرتکب می‏شود، بعد خودش یا دیگری که دارد آن عمل را می‎بیند، شرمنده می‏گردد، عمل قبیح است. مسلمانان از دیدن گناه شرم می‏کنند. این یعنی گناه زشت است. حالا دیگران ممکن است که فرشتگان باشند یا اولیای خدا، یا خود خدای متعال.

صورت و چهره اعمال زشت

ما یک بحث در باب همه اعمال داریم که اعمال به یک معنا، از بین رفتنی نیست. هیچ عملی که انسان انجام می‏دهد، از بین نمی‎رود. اینها یک صورت ملکوتی دارند که ما آن را نمی‎بینیم. نه این که فقط صورت دارد، حتی بوی تعفّن هم دارد. ما چون شامّه درونی‎مان به کار نیفتاده است، بویش را نمی‎شنویم، والّا بعضی اعمال بوی بسیار بدی دارد. ادکلنی که یک نفر به خودش می‎زند که پیش نامحرم بوی خوش بدهد، اگر بدانی چقدر بوی تعفن دارد! وقتی که مُردی بوی گندش در می‎آید. من فقط یک مثال زدم.

صورت اعمال و صحنه ارتکاب گناه

اعمال صورت ملکوتی دارد. ما یک بحث شهود داریم و یک بحث صورت عمل. شهود، یعنی بینندگان عمل. بینندگان عمل یک وقت مخلوقات هستند و گاهی این‏طور نیست، خود خدا است. چه بسا من ـ‏‎نعوذ بالله‎ـ در یک جای مخفی بروم و خطایی کنم که هیچ‎کس آنجا نباشد، بعد هم خیال کنم که اینجا بیننده‎ای نیست که مرا ببیند. بدان که بینندگانی هستند که تو آنها را نمیبینی ولی آنها تو را می‎بینند. از طرفی دیگر این اعمال پنهانی زشت تو، در جایی ظاهر خواهد شد. صورت عمل زشتی که در مرئی و منظر شاهدان مرکتب شده‏ای، ظاهر خواهد شد.

کجا صورت عملت را خواهی دید؟

انسان کجا عملش را می‎بیند؟ همین که خیال کردم آن کار دیگر تمام شده، رفته و گذشته، آیا واقعاً تمام شده است؟! موقعی خواهد رسید که تو شاهدان مخفی اعمال زشتت را خواهی دید؛ چه عمل زشتی که از سر قوه شهوتت انجام دادی، یا به خاطر غضبت بوده و یا از سر وهم این کار را مرتکب شده‏ای! هم عملت را خواهی دید و هم شاهدان عملت را. چه موقعی خواهی دید که این کارهایت در مرئی و منظر آنها انجام داده‏ای و دیگر پشیمانی سودی ندارد؟! دیگر آنجا جای شرمندگی و واخجالتا است.

چشم تیزبین و ریزبین

در آیه شریفه دارد «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»[7] می‎دانی چه موقع تیزبین می‎شوی؟ آن موقعی که حجاب مادّیّت کنار می‎رود، « فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ» و پرده از چشمانت می‏افتد، آن روز چشمت تیزبین می‎شود. «فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» هم تیزبین می‏شوی و هم ریزبین. تمام اعمالت مجسّم می‎شود و همه شاهدان را می‎بینی که دارند عمل تو را می‎بینند! وای به حالت! آیا تو مسلمانی؟

مرگ جلوی چشمانت باشد!

این که در روایت داشت که چه کسی از خداوند، حقاً حیاء می‎کند؟ روایت اوّل فرمود: «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» یادت نرود که می‏میری، جلوی چشمت بنویس که من می‎میرم! روایت دوم داشت «وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى» این دو تا مثل هم است، موتش که همان بود، معنایش هم همان است.

ابزار گناه، یعنی همین بدنت می ‏پوسد

این ابزاری که به کار گرفتی و با آنها این زشتی‎ها را انجام دادی، بدان که تا ابد در اختیار تو نیست. یادت نرود که از این نشئه به نشئه برزخ می‎روی. قبر نشئه برزخ است، بلا هم پوسیدگی است. تمام این ابزار پوسیده می‎شود، امّا آیا عملت هم پوسیده می‎شود؟ نه تازه عمل در آنجا جلوه می‎کند. در آنجا تو هستی و روحت، اعمالت و گواهان اعمالت! آنجا چه خواهی کرد؟!

آرزوی دوری از اعمال زشت

آنجا فضیحتش هم بیشتر است. چه بسا بسیاری بودند که از قبائح من مطّلع نبودند ولی در نشئه دیگر بر قبائح من مطّلع شدند. آنجا است که انسان می‎گوید: « یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ»[8] این آیه است که انسان در آنجا می‏گوید: ای کاش میان من و عملم آنقدر فاصله بود که آبروریزی نمی‏شد!

حق حیاء یعنی یادت نرود که می ‏میری!

معنای حق حیاء این است که یادت نرود می‎میری، از این نشئه می‎روی و اعمال همراه روحت خواهد بود. بدان که این بدن و هیکلت که از نظر دیداری، خوشگل است ولی تو با آنها کار زشت انجام می‏دهی، با گوش، چشم و زبانت، این قبائح را مرتکب می‏شوی، پوسیده می‎شود. اینها ابزار است که می‏رود، امّا عمل هست. هم عمل را خوب می‎بینی، تیزبین و ریزبین، و هم گواهان و شاهدان را می‏بینی، دیدارکنندگان عملت را می‎بینی. آنجا است که وافضیحتا است. حق حیاء به این معنا است. از خدا خجالت بکش! آن‎طور که سزاوار است از او شرم کن!

ریشه همه بی‏ شرمی‏ ها دنیا دوستی است

البته در ادامه مطلبی دارد که جهت ارتکاب قبائح را می‏ فرماید: «وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» این منشأ همه زشتی‏ها است. چه شد که به این وادی کشیده شدی و این‎قدر بی‎شرمی کردی؟ چرا این کارها را کردی؟ می‎دانی منشأش چیست؟ علاقه و دل‎بستگی به دنیا و زینت و زیورهای دنیا، برای همین است که حیا را کنار گذاشتی و به سراغ کارهای زشت رفتی.

شرمندگی آخرت با شرمندگی دنیا قابل مقایسه نیست

«وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» آن کسی که از خدا آن‎طور که سزاوار است، خجالت می‎کشد، دل به دنیا و زینت‏های دنیا نمی‎بندد. او شعور دارد و از این چیزها دست می‎کشد. هر کسی این چیزها را می‎گذارد و می‎رود. وقتی رفت، قبائح را همراه خودش می‎برد. آنجا است که اینها بروز و ظهور می‎کند و در مرئی و منظر دیگران قرار می‎گیرد. شرمندگی آنجا غیر از شرمندگی دنیا است. آن کسی که اهل خجالت از خدا است به دنیا و زینت‏های آن دل نمی‏بندد. «وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» اشاره به ریشه کار است.

بهشت با سختی‏ها پیچیده شده است و جهنّم با شهوات

بله در روایت بعدی هم دارد که این آدم می‎داند که «أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ» اگر بخواهی بهشت بروی، باید سختی بکشی! چون بهشت محفوف و پیچیده به چیزهایی است که شهوت، غضب و وهم آن را نمی‎خواهد، نفس از آن کراهت دارد و متنفّر است. هم شهوت متنفر است، هم هوای نفس از این عمل بیزار است. بهشت محفوف به این چیزها است. جهنّم درست برعکسش محفوف به شهوات است. یعنی آن چیزهایی که دلت می‎خواهد، چیزهایی که شهوتت و غضبت می‎خواهد.

جمع‏ بندی مطالب روایات

خلاصه اینکه حضرت تمام خصوصیّاتی را که در باب مسأله ارتکاب گناه و افعال قبیح، به خصوص اعمال جوارحی، نقش اساسی دارند را مطرح کرده و ریشه‎یابی می‎کند. در آخر هم تذکر می‎دهد که چنین آدم‎هایی که به این نکات توجّه دارند، مرتکب گناه نشده و این قبایح از آنها صادر نمی‎شود. کسانی که می‎دانند همه چیز را باید بگذارند و بروند، کسانی که می‎دانند این بدن پوسیده می‎شود، کسانی که می‏دانند انسان از این نشئه به نشئه دیگر می‎رود، عمل می‎ماند و وافضیحتای بعد از آن، عمل می‏ماند و رسواییهای سنگین قبر و قیامت و در آخر کار هم جهنم در پیش است، این افراد از خدا حیاء می‏کنند، همان‏طور که سزاوار حیاء کردن از او است.

آیا خیال کرده‏ای که در دنیا کیف کردی و لذّت بردی؟ بدان که جهنم محفوف است به همین شهوات و همین کیف‎ها! یعنی همین عمل‎های قبیحه‎ای که انسان در دنیا انجام می‎دهد، باعث افتادن به جهنّم است.

منبع: www.mojtabatehrani.ir

پی نوشتها:

.[1] اصول کافی، ج2، ص106 

[2]. مستدرک‏الوسائل، ج 12، ص 45

[3]. بحارالأنوار، ج 68، ص 336

[4]. سوره مبارکه علق، آیه 14

[5]. مستدرک‏الوسائل، ج 12، ص 45

[6]. بحارالأنوار، ج 1، ص 142

[7]. سوره مبارکه ق، آیه 22

[8]. سوره مبارکه زخرف، آیه 38

موضوع

برچسب‌ها