تاریخ ارسال:06:49 - 2016/11/08 شناسه: 935

بحث دعا - کوچک نشمردن دعا - جلسه 15

نویسنده: 
دعا
دربارۀ اثر دعای غیر، برای انسان و مقایسۀ‏ اثر دعای او با دعای خودش دربارۀ خودش، که این را در گذشته بحث کرده‏ام. روایات متعدّد داریم. این سرفصلی بسیار وسیع‏تر و میدانی بزرگ‎تر از آن است که راجع به مؤمنین، مطرح کردیم...

دعای مستضعف محبّ و کوچک نشمردن دعا

 أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِی‏ إِذَا دَعَوْتُکَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»[1]

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به دعا بود به این مناسبت که در ماه مبارک رمضان نسبت به تلاوت قرآن و دعا کردن، ترغیب و تأکید شده است، چه مأثور باشد یا غیر مأثور. این را هم عرض شد که دعای به خیر باشد، چه معنوی و چه مادّی، چه برای خود و چه برای دیگران.

بحث ما به اینجا رسید که از دعا کردن نسبت به کفّار و مشرکین نهی شده‎ایم و بعد هم راجع به نفرینی که انبیاء نسبت به اشخاص داشتند صحبت کردیم که البته آن هم دعا است، امّا دعای به خیر نیست بلکه دعای به شر است. آن را هم عرض کردم که چگونه بوده و بالاخره بحث به نفرین حضرت نوح (سلام ‏الله‏ علیه) رسید، که حضرت نفرین کرد و دو علّت هم برای نفرین خود آورد.

در این جلسه می‏خواهم دو مطلب در ارتباط با بحثمان عرض کنم، ولی جلسۀ گذشته می‏خواستم به مناسبتِ ایّام روایتی را بخوانم که دیگر فرصت نشد. اگر امشب توانستم، انشالله روایتی از امام حسن مجتبی می‏خوانم.

 در گذشته عرض کردیم که نسبت به کفّار و مشرکین دعای به خیر نباید کرد و تفسیراتی را هم گفتیم. ابتدا دو روایت را می‏خوانم و بعد چون بحثِ خود را مفصّل کرده ‏ام، بنابراین می‎شود به مطلبِ من ساده رسید و به اصطلاح جواب بعضی از شبهه‏ های خام را داد.

دعا برای موی سپید!

روایت اوّل؛ در مورد پیغمبراکرم است: «أَنَّ یَهُودِیًّا حَلَبَ لِلنَّبِیِّ(صلّىاللهعلیهوآله‎وسلّم) نَاقَةً فَقَالَ: اللَّهُمَّ جَمِّلْهُ، فَاسْوَدَّ شَعْرُهُ»؛[2] در این روایت است که شخصی یهودی شتری را برای پیغمبراکرم دوشید و بعد پیغمبر او را دعا کرد؛ دعای به خیر هم کرد که: «اللَّهُمَّ جَمِّلْهُ»؛ خدایا او را زیبا بدار. بعد می‎گوید: «فَاسْوَدَّ شَعْرُهُ»؛ معلوم می‏شود موی او سفید بوده و براساس این دعا همۀ موهای او سیاه و جوان شد.[3]

دعای خیر برای کافر

روایت دیگری نظیر این است ولی مفصّلتر است و توضیح دارد که: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّىاللهعلیهوآله‎وسلّم) بَعَثَ‏ إِلَى‏ یَهُودِیٍ‏ یَسْأَلُهُ‏ قَرْضَ شَیْ‏ءٍ لَهُ» حضرت یک نفر را پیش یک یهودی فرستاد و از آن یهودی چیزی به عنوان قرض خواست، «فَفَعَلَ»؛ آن یهودی هم قرض داد. حضرت چیزی خواست و آن یهودی هم برای پیغمبر فرستاد، «ثُمَّ جَاءَ الْیَهُودِیُّ إِلَیْهِ»؛ یهودی به حضور پیغمبراکرم آمد، «فَقَالَ جَاءَتْکَ حَاجَتُکَ»؛ رو کرد به پیغمبر، گفت: گرفتاری و مشکلتان حل شد؟ «قَالَ نَعَمْ»؛ پیغمبر فرمودند: بله. مشکلم را با آن چیزی که از تو قرض گرفتم حل کردم، «ثُمَّ قَالَ فَابْعَثْ فِیمَا أَرَدْتَ»؛ یهودی رو به پیغمبراکرم عرض کرد: هر چه خواستید پیغام بدهید تا من برآورده‏ اش کنم، «وَ لَا تَمْتَنِعْ مِنْ شَیْ‏ءٍ تُرِیدُهُ»؛ به تعبیری، از درخواست از من دریغ نفرمایید. هر چه خواستید از من بخواهید و اگر چیزی مورد احتیاج قرار گرفت، خودداری نکنید تا به شما بدهم، «فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ(صلّىاللهعلیهوآله‎وسلّم)»؛ پیغمبر رو کرد به او و گفتند: «أَدَامَ اللَّهُ جَمَالَکَ». دعای به خیر کرد؛ خدایا! زیبایی‏اش را پایدار بدار، «فَعَاشَ الْیَهُودِیُّ ثَمَانِینَ سَنَةً»؛ آن یهودی هشتاد سال زندگی کرد، «مَا رُئِیَ فِی رَأْسِهِ طَاقَةُ شَعْرٍ بَیْضَاءُ»؛[4] هیچگاه یک تار در سر او او هم ندیدم که سفید شده باشد. پیغمبراکرم برای کافر دعا کرده؛ این را خیلی صریح داریم در روایت هم داریم.

تلقی نادرست در استنباط از روایات

در اینجا بعضی احتمال داده‏اند که ممکن است این روایت با روایاتی که دعا کردن راجع به کافر و مشرک نهی شده است منافات داشته باشد. آن کسانی که در بحث بوده‏اند، جواب را خوب می‎دانند و دیگر هیچ احتیاجی به اینکه توضیح بدهم ندارد.

مروری بر مباحث گذشته

این را گفتم که: دو شکلِ کافر و مشرک داریم؛ که مستضعف و معانداند. آنکه دعای خیر برای او نهی شده، معاند است. در دو مورد هم گفتیم که دعا کردن، چه معنوی و چه مادّی برای او، درست نیست. روایات را توضیح داده ‏ام و تکرار نمی‏کنم. امّا مستضعف آن کسی است که منحرف است، امّا انحراف او از روی عناد و دشمنی نیست بلکه در اثر اینکه به حق دسترسی پیدا نکرده، ضعفِ فرهنگی و فکری دارد. این فرد حق را می‏گیرد، حق‌جو است و عناد و دشمنیای با حق ندارد. در اینجا گفتم که دعا به خیر کردن برای او خوب است به خصوص اگر جنبۀ معنوی داشته باشد. البته عرض شد که اشکال ندارد که دعا هم معنوی باشد و هم مادّی فقط یک استثنا دارد و آن اینکه برای او طلب غفران نکنیم و این صریحِ آیه است. در آیه خواندیم که چون او هنوز دست از شرک و کفر برنداشته، بنابراین طلب غفران درست نیست و معنا ندارد.

تحلیل معاند یا مستضعف در دو روایت

در اینجا ببینیم روایاتی که مطرح کرده‌اند چیست؟ اوّلی روایتِ این بود که یهودیای آمد و برای پیغمبر شتر دوشید آیا این شخص که خدمت کرد با پیغمبر معاند است؟[5] آمد برای پیغمبر شتر را دوشید و پیغمبر هم دعایش کرد، پس معاند نیست، بلکه مستضعف است.

روایت دوّم که اتّفاقاً خیلی زیبا است. اصلاً در آن صریح است که محبّ پیغمبر بوده و پیغمبر را دوست داشته. حضرت می‏فرستند که قرض می‏خواهم و او هم همانی که پبغمبر می‏خواسته می‏فرستد. کار پیغمبر را راه می‏اندازد و بعد خودش می‏آید و می‎گوید: کارتان راه افتاد؟ که اگر راه نیافتاده، باز بدهد و بعد می‏گوید: هر وقت گره به کارتان خورد، دریغ از من نکنید. بهتر از این می‏خواهید؟ الآن باید چراغ دستمان بگیریم و در کوچه ‏ها بگردیم تا ببینیم همچنین کسی را پیدا می‎کنیم که به ما بگوید: آقا دریغ نکن و هروقت هر مشکلی داشتی بفرست تا من مشکل تو را حل می‏کنم. آیا محبّ بالاتر از این وجود دارد؟[6] آدم دلش برای همچنین آدمی می‏سوزد که خیلی به پیغمبر علاقمند است و این طور خدمت می‏کند. امّا چرا اسلام نیاورده است؟ به قول ما چه بسا رودربایستی فامیلی باشد.

خلاصۀ بحث

بنابراین هر دو مستضعف بودند و در باب مستضعف هم عرض شد که هر دوی دعای معنوی و مادّی، هیچ منافاتی ندارد؛ چه دعای نسبت به امور معنوی که برای هدایت او باشد و لازم هم هست و حتّی عرض کردم دعوت و دعا باید با هم باشد و چه نسبت به امور دنیایی. فقط یک چیز راجع به مستضف است و آن هم هیچکدام از اینها نبود، بنابراین این هم جواب مسأله؛ چون یک وقت ممکن است با این مسأله بر‏خوریم و ‏بینیم، یا خودِ آدم نفهمد و یا انسان دیگری حرف اشتباهی بزند.

مباحث در دعای مسلِم برای کافر

می‏رویم سراغ مطلب دوّم. تا به حال بحثمان این بود که انسان برای خودش و برای غیر دعا کند و در باب غیر، عرض شد که اگر کسی کافر یا مشرک باشد چه‎طور است؟ این سخنانی که عرض شد، تفسیر آنها بر طبق موازین و آیات بود که بحث در دعای مسلِم برای کافر بود.

آیا دعای کافر بر مسلمان مستجاب می‎شود؟

اینجا یک چیزی به ذهن می‏آید و آن اینکه دعای کافر برای مسلم چه‎طور است؟ کافری برای مسلمانی دعای به خیر می‎کند، که در روابط اجتماعی هم خیلی اتّفاق می‏افتد. مثلاً ممکن است کاری برای او بکنید و او بگوید: خدا انشالله به تو سلامتی بدهد. این یک چیزی است که در جامعۀ مسلمین وجود دارد، چون این افراد با هم زندگی می‏کنند. سؤال اینجاست که آیا دعای او دربارۀ شخصِ مسلمان مستجاب می‏شود یا نه؟ یک روایت می‎خوانم.

دعای مستجاب کافر برای مسلمان

روایت از امام هفتم، امام کاظم(علیه‏ السّلام) است: «قَالَ: لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ»؛ حضرت فرمودند: دعای هیچکس را کوچک نشمار. این دعا نه مسلمان دارد، نه کافر و...، «فَإِنَّهُ‏ یُسْتَجَابُ‏ لِلْیَهُودِیِ‏ وَ النَّصْرَانِیِ‏ فِیکُمْ‏ وَ لَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ»؛[7] دعای هیچکس را کوچک نشمارید، حتّی دعای یهودی و نصرانی در حقّ شما پذیرفته می‏شود، امّا دعای او در حقّ خودش پذیرفته نمی‏شود. بنابراین از آن طرف هم آمدیم و دو طرفه کردیم. اگر آنها هم در حقّ مسلمان دعا کنند دعایشان مستجاب می‏شود.

دعای کسی را کوچک نشمارید

البتّه این سرفصل مهمّی است. یادم هست که زمانی این را بحث کردم؛ دربارۀ اثر دعای غیر، برای انسان و مقایسۀ‏ اثر دعای او با دعای خودش دربارۀ خودش، که این را در گذشته بحث کرده‏ام. روایات متعدّد داریم. این سرفصلی بسیار وسیع‏تر و میدانی بزرگ‎تر از آن است که راجع به مؤمنین، مطرح کردیم. در اینجا مؤمن ندارد. در اینجا می‎گوید: «لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ»؛ دعای احدی را کوچک نشمارید؛ او هر کس می‏خواهد باشد و بعد توضیح می‎دهد، «فَإِنَّهُ‏ یُسْتَجَابُ...»؛ این را بدان که دعای یهودی و نصرانی دربارۀ تو مستجاب می‏شود ولی دربارۀ خودش مستجاب نمی‏شود. دقّت کنید! دیگر بهتر از این نمی‎شد تا به ما بفهمانند. آنوقت این یک سرفصلی است برای بحثی که قبلاً ‏مطرح کرده‎ام.

آمادۀ سفر آخرت باش!

در عین حال می‏رویم خانۀ امام حسن(علیه‏ السّلام). توسّل من به حضرت باشد. می‎نویسند امام حسن(علیه‏السّلام) در بستر بیماری بود. جُناده که از اصحاب حضرت است به عیادت رفته است. برخوردی که حضرت با او داشتند می‎گذرانیم. بالاخره اجازه گرفت و به حضرت وارد شد، وضعِ حال امام حسن را دید و فهمید مطلب چیست؛ گفت: از این فرصت استفاده کنیم و به اصطلاح توشه‌ای برگیریم. رو کرد و گفت: «عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ پسر پیغمبر نصیحتم کن. اوّلین جمله‏ ای که دیده ‏ام و در روایت بود این است: حضرت به جناده خطاب کرد: «اِستَعِدَّ لِسَفَرِکَ‏ وَ حَصِّلْ‏ زَادَکَ‏ قَبْلَ‏ حُلُولِ‏ أَجَلِکَ‏»؛ ای جناده! آمادۀ سفر آخرت باش و توشۀ این راه را تهیّه کن، «وَ حَصِّلْ‏ زَادَکَ‏ قَبْلَ‏ حُلُولِ‏ أَجَلِکَ»؛ تا قبل از مرگت توشۀ این سفر را آماده کن، «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ»؛[8] ای جناده تو دنبال به دست آوردن دنیا هستی، اما از این غافلی که مرگ، درصدد این است که تو را به چنگ آورد. لا اله الا الله.

مرگ به دنبال تو است!

مرگ تو را طلب میکند و تو غافلی. ای جناده اندوه و غمِ روزی که نیامده است بر روزی که هستی، میافکن. غصّۀ چه چیزی را میخوری؟ غصّۀ آینده‌ات را میخوری؟ آیا تو در آینده هستی که غصّۀ آن را بخوری؟ تو اصلاً معلوم نیست که تا یک دقیقه دیگر زنده باشی.

خزینه‎دار دیگران

ای جناده! بدان! بیش از آنچه که هزینه زندگی فعلی تو است، اگر به دست آوردی، خزینهدار دیگری هستی! باید برای دیگری بگذاری و بروی! حضرت همین‎طور موعظه کردند. ای جناده! در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب؛ در شبهاتش عتاب است. ای جناده از مذلّت معصیّت خدا به سوی عزّت اطاعت خداوند بیرون برو.

ذکر مصیبت

جناده میگوید همینطور گوش میکردم. یکوقت دیدم نفس آقا قطع شد. چهره را نگاه کردم و دیدم رنگشان زرد شد و دیگر نمیتواند حرف بزند. جناده میگوید: وقتی وارد شده بودم دیدم تشتی جلوی آقا است و لختههای خون در این تشت میریزد. به آقا عرض کردم: چرا خودتان را معالجه نمیکنید؟ رو کرد به من و گفت: ای جناده! مرگ را به چه چیز میتوان معالجه کرد؟ میگوید در این هنگام بود که یکوقت دیدم برادرش حسین (علیه‌السّلام) وارد شد و همراهش اسودبن ابی الأوسد است. وقتی چشم برادر به برادر افتاد، از جا حرکت کرد و برادر را در آغوش کشید. حسین(علیهالسّلام) بین دو دیدگان امام حسن(علیهالسّلام) را بوسید، در کنار برادر نشست و با هم راز میگفتند. ظاهراً وصایایی بود که امام حسن به امام حسین میکرد. یکوقت دیدم که اسودبن ابی الأوسد صدایش بلند شد: «إِنَّا لِلَّهِ‏ وَ إِنَّا إِلَیْهِ‏ راجِعُونَ‏»، لحظات آخر امام حسن(علیهالسّلام) است...

پی نوشتها

[1]. بحارالانوار، ج91، ص96 

[2].مصنف ابن ابی شیبه، ج8، ص457

[3]. البتّه دیگر نمی‏دانم که بعد از آن اسلام آورد یا نه؟

[4].الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص87

[5]. ما از این دشمنان استقبال می‏کنیم که بیایند برای ما کار کنند.                                         

[6]. اصلاً عمده معارف ما این است که باید شخص مسلّط باشد و موازین معارف دستش باشد.

[7]. وسائل الشیعة، ج‏7، ص129؛ الکافی، ج‏4، ص17

[8]. بحار الأنوار، ج‏44، ص139

 

منبع:پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

کلمات کلیدی: