تاریخ ارسال:چهارشنبه, آبان 12, 1395 - 8:14ب.ظ شناسه: 848

داستان حضرت ارمیا علیه السلام 6

ارمیا
ارمیای نبی(ع) زنگهای خطر را در کوچه های به خواب رفته ی «اورشلیم» به صدا درآورد. این پیامبر صبور الهی، در آستانه ی حمله ی بختنصر به اورشلیم، پراکندگی بنی اسرائیل و فروپاشی بیت المقدّس را به مردم هشدار داد. ایشان مدّتها قبل از رسالت حضرت عیسی(ع)...

داستان حضرت ارمیا علیه السلام

ارمیا(ع)، مأمور هشدار بنی اسرائیل

گویی تمام شهر نه فقط کَر که کور هم شده بودند؛ نشانه ها را نمی دیدند، سخنان او را نمی شنیدند و مهم تر از همه آنکه دیگر باوری در وجودشان نمانده بود که سخنان خدایشان را باور کنند. ارمیای نبی(علی نبینا و آله و علیه السلام)، کوچه های «اورشلیم» را قدم زنان طی می کرد و هر کجا جمعی می یافت، اندرزی می داد؛ بلکه کسی سر بلند کند و چشم و گوشی برای درک سخنان او داشته باشد؛ امّا خداپرستی در شهر نبود.(1)

آخر به سراغ آنانی رفت که خود را عالمان شهر نامیده بودند. هشدار خداوند را به گوششان رساند که: «خدایم فرمود: ای ارمیا! در این شهری که من آن را از میان همه ی شهرها برگزیده ‏ام، به جای درختان انگور، علوفه(2) سر بر خواهد آورد.»(3)

و وقتی معنای آن را از ارمیا(ع) پرسیدند، ارمیا(ع) از خود سخنی نگفت. شاید اگر می گفت، تنها روزنه ی امید هدایت یافتنشان کور و بسته میشد. هفت روز روزه گرفت تا خداوند معنای سخنش را به او وحی فرمود و ارمیا(ع)، وحشت زده از هشدار خداوند، به سراغ عالم˚نمایان شتافت:

«خداوند فرمود: «ای ارمیا! آن شهر، «بیت المقدّس» است و درختان انگور، همان بنی اسرائیل‏، ساکن آنجا بودند که با ارتکاب گناهان و تغییر دین من، نعمت مرا مبدّل کردند و کافر شدند و مانند علوفه گشتند. پس من سوگند می‏خورم که آنها را با بلایی امتحان کنم که دانشمندان به حیرت درافتند و قطعاً بدترین بندگانم را بر آنها مسلّط می ‏کنم تا آنها را بکشند و حریمشان را بشکنند و خانه ‏هایشان را ویران کنند و بیت المقدّسی را که به آن افتخار می ‏کردند، ویران نموده و سنگ مقدّس را مدّت صد سال میان زباله ‏ها بیندازند.»(4)

هشدار، آنگونه که ارمیای نبی(ع) را ترساند، علما را وحشت زده نساخت. برخی شان، حتّی سرشان را از کتابهایی که در دستشان بود، بلند نکردند تا نیم نگاهی به ارمیا(ع) بیندازند و برخی، چند سؤال بیهوده پرسیدند و چند ایراد بنی اسرائیلی حواله اش کرده اند.

ارمیا(ع) می فهمید که تفاوت این بی دینان با او در چیست که چنین خبر هولناکی، آنان را نمی ترساند. ساده بود: آنان وعده ی راستین خداوند راستگو را باور نداشتند. اصلاً آنها خداپرست نبودند که سخنان خدا را باور داشته باشند! مدّتها بود که «مردوک» و «بعل» خدایان «بیت المقّدس» بودند.(5) بیت المقدّس! شهر برگزیده ی خداوند! حالا سالها بود که شهر دشمنان خداوند گشته بود.

ارمیا(ع) بیزار از کافران اورشلیم، رو به خداوند یکتایش کرد و نشانی آن ستمگری که ویرانگر بیت المقدّس بود، گرفت. خدایش فرمود که نامش «بُختنصّر» است و سراغ او را می بایست از «بابل» گرفت.(6)

ارمیا(ع) کوله ی کوچکش را برداشت و افسار مرکبش را به دست گرفت و شهر را ترک کرد. در حالی که سخنان پروردگارش در دلش طنین انداز گشته بود: «ای ارمیا! آنها میگویند که نه جنگ می شود و نه قحطی. پس ایشان را در جنگ و قحطی هلاک خواهم ساخت و این قوم که به این پیشگویی ها گوش می دهند، چنین کشته خواهند شد و نعش هایشان در کوچه های «اورشلیم» خواهد افتاد و کسی باقی نخواهد ماند تا جنازه ها را دفن کند...»(7)

ارمیای نبی(ع) و هشدار ورود بختنصر

ارمیای نبی(ع) زنگهای خطر را در کوچه های به خواب رفته ی «اورشلیم» به صدا درآورد. این پیامبر صبور الهی، در آستانه ی حمله ی بختنصر به اورشلیم، پراکندگی بنی اسرائیل و فروپاشی بیت المقدّس را به مردم هشدار داد. ایشان مدّتها قبل از رسالت حضرت عیسی(ع)، هشداردهنده ی قوم بنی اسرائیل بود. بنی اسرائیلی که با گذشت ده ها سال از رحلت حضرت یوشع بن نون(ع) و ورود به شهر اورشلیم، خدای یگانه، فرامین موسی بن عمران(ع) و تعلیمات «تورات» را کنار نهاده بودند و با مشغول شدن به جادوگری و اطاعت از فرمان کاهنان در فساد وحشتناکی غرق گشتند.(8)

در روایات آمده است که حضرت ارمیا(ع) پس از خروج از اورشلیم، بختنصر را یافتند. او در آن زمان کودکی مریض بود و برای گذراندن زندگی هیزم جمع می کرد و در شهر می فروخت.(9) در همان زمان، حضرت ارمیای نبی(ع) در بهبود یافتن بیماری اش به او کمک کرد تا در انتهای این ماجرای بتواند برای خودش و اندک پیروانش امان نامه ای بگیرد. چنانچه در قسمت های آینده توضیح خواهیم داد، همین امان نامه سبب شد که حضرت ارمیا(ع) با خانواده و پیروانش از شهر خارج شوند و باقی مردم، توسط بختنصر به خاک و خون کشیده شدند.(10)

پی نوشت:

1. روایتی بلند از امام صادق(علیه السلام)، قمی، علیبن ابراهیم، «تفسیر القمی»، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404ق.، ج 1، صص 86-91.
2. در روایت، واژه ی «درخت خرنوب» به جای علوفه ذکر شده است؛ امّا از آنجایی که خرنوب واژه ای ناآشنا بود ما معنای آن را به جای خود عبارت جایگزین کردیم. لازم به ذکر است که خرنوب، نباتی است صحرایی که دو نوع درختی و بوته‏ای دارد و علوفة دام است و در صنایع گوناگون چون شیره‏سازی و الکل‏سازی و دارویی نیز مصرف دارد، «المعجم لاروس».
3. روایتی بلند از امام صادق(علیه السلام)، قمی، علیبن ابراهیم، همان.
4. همان.
5. با استفاده از سرمقاله ی «ای اورشلیم، تا به کی می خواهی ناپاک بمانی!»، اسماعیل شفیعی سروستانی، ماهنامه ی موعود، شماره 162-163.
6. روایتی بلند از امام صادق(علیه السلام)، قمی، علیبن ابراهیم، همان.
7. همان.
8. با استفاده از سرمقاله ی «ای اورشلیم، تا به کی می خواهی ناپاک بمانی!»، همان.
9. روایتی بلند از امام صادق(علیه السلام)، قمی، علیبن ابراهیم، همان.
10. همان.

منبع: mastoor.ir

کلمات کلیدی: