پایگاه تخصصی منبرها

داستان قاتل حضرت یحیی علیه السلام 2

تاریخ انتشار:
ماجرای حضرت یحیی بن زکریّا(علی نبینا و آله و علیه السلام)، ماجرای سوزناکی است؛ چرا که آن نبیّ خدا، به خاطر هوا و هوس چند جفاکار ظالم به نحو خونباری به شهادت رسیدند. آن حضرت(ع) که به امر خداوند مأمور شده بود که در شهرها تبلیغ کند که ازدواج با محارم حرام...
داستان قاتل حضرت یحیی علیه السلام 2

قاتل حرام زاده ی یحیی(ع)

پادشاه خنده ای هزیانی کرد و چشمان پف آلودش به بالا چرخید. جام شراب در دستش کج شده بود و شرّه ای از شراب سرخ از گوشه ی آن به زمین می ریخت. نگاهی به زن بلندبالای جذّابی کرد که رو به رویش ایستاده بود و لباس حریر و ابریشمی اش، او را در نظر شاه همچون موجودی فرازمینی کرده بود. پادشاه با دست اشاره ای به زن کرد که: «جلو تر بیا!» و دخترک، خرامان، همچون طاووس های ترانه خوان، با نازک ترین ناز، خود را کنار تخت پادشاه رساند.

پادشاه، جام را به زمین انداخت تا دخترک را در چنگال خود بگیرد؛ جام با صدای دلنگ به زمین خورد و شراب سرخ کف قصر ریخت و دختر، فرز و چابک از دست او گریخت. پادشاه با حیرت گفت: «چرا می روی؟ نزدیک تر بیا!» دختر، وزیر پادشاه را از جا بلند کرد و بر جایش نشست و قرص و محکم پایش را روی پای دیگرش انداخت و گفت: «نمی شود!» پادشاه که شراب، زبانش را کند کرده بود، ابروهایش را بالا انداخت و گفت: «عزیزکم! مگر نمی خواهی هر چه جواهر در عالم است به پایت بریزم؟» دختر سرش را به سوی دیگری گرفت و پاسخی نداد.

جام دیگری در دست پادشاه قرار گرفت. پادشاه همانطور که با چشمان گُر گرفته به زن می نگریست، آن را لاجرعه سرکشید. در سرش هیچ هوای دیگری، جز رسیدن و وصل به دختر وجود نداشت. وقتی روترش کردن دختر را دید، قلبش به طرز دیوانه واری تپیدن گرفت. فقط گفت: «هر چه می خواهی به تو می دهم!» و صدای لطیف دخترک را شنید: «مانعی بین من و تو نیست سرورم! من، خواهرزاده ی تو و در اختیار تو هستم. امّا چه کنم که دیگران نمی گذارند من و تو به هم برسیم.»

پادشاه نعره ای زد و جام را به سمت دیوار پرت کرد. عربده کشید: «چه کسی؟! چه کسی؟!» آنگاه خودش را از تخت به زمین انداخت و دامن کشان به پای دخترک انداخت و با زاری گفت: «او کیست؟ سر او را برایت خواهم آورد...» چشمان دخترک شعله ای شیطانی کشید و گفت: «بین من و تو مانعی نیست سرورم؛ جز یحیی...»(1)

قاتلان پیامبران، زنازاده اند

ماجرای حضرت یحیی بن زکریّا(علی نبینا و آله و علیه السلام)، ماجرای سوزناکی است؛ چرا که آن نبیّ خدا، به خاطر هوا و هوس چند جفاکار ظالم به نحو خونباری به شهادت رسیدند. آن حضرت(ع) که به امر خداوند مأمور شده بود که در شهرها تبلیغ کند که ازدواج با محارم حرام است، به دست پادشاه بنی اسرائیلی هوس بازی که می خواست با خواهرزاده ی خود ازدواج کند، به قتل رسید.(2) نحوه ی کشته شدن حضرت یحیی(ع) شبیه به امام حسین(علیه السلام) است؛ هرچند که خانواده ی آن حضرت اسیر نشدند و شدّت مصائب همچون مصائب کربلا نبود.

آنچه که در روایات از قاتلان پیامبران روایت شده آن است که قاتلان انبیا همگی زنازاده و محصول گناه بوده اند. در روایتی به وضوح آمده است که «قاتلان امام حسین(علیه السلام) و حضرت یحیی(ع) زنازاده بودند.»(3) همچنین درباره جایگاه قاتلان این دو پاکزاده در روایات آمده است که در جهنّم جایگاهی است که ویژه و مخصوص قاتلان آن پیغمبرزادگان گرامی است.(4)

در روایات آمده است که وقتی سر خونین حضرت یحیی(ع) را در شهرها گرداند و در تشتی مقابل آن ستم پیشه گذاشتند، سر به سخن درآمد و آخرین موعظه ی خویش را خواند: «با تو هستم! از خدا بترس؛ این کار برای تو حلال نیست.»(5) آنگاه قطره ای از خون رگ حضرت یحیی(ع) بر زمین ریخت و از آن نقطه، تا چندین سال بعد، خون می جوشید، به نحوی که بر روی آن خاک می ریختند و خون از آن خاک ها بالا می آمد و آنقدر در آن نقطه خاک ریخته بودند که به صورت تپّه ای درآمده بود.(6)

در روایات آمده است که مردم شهر آن پادشاه ظالم، به کشته شدن یحیی بن زکریا(ع) راضی بودند؛ بدین ترتیب، خداوند به دست بُختُنَصَـّر از همه ی مردم آن شهر انتقام سختی گرفت؛ به طرزی که یک نفر را در آن شهر زنده نگذاشت.(7) بیان این نکته نیز ضروری است که بختنّصر از مخلوقات ظالم خداوند بود؛ قاتلان حضرت یحیی(ع) و شریکان خون آن حضرت نیز همگی ستمگر بودند. در سنّت خداوند اینگونه است که گاهی اوقات ظالمی را بر دیگر ستمگران مسلّط می کند و بدین ترتیب هر دو همدیگر را از بین می برند.(8)

پی نوشت:

1. برگرفته از روایتی از امام صادق(علیه السلام)؛ قمی، علیّ بن ابراهیم، «تفسیر القمی»، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم، 1404ق. ج 1، ص 86.
2. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، قصص الأنبیاء، تهران، اسلامیه، چاپ اوّل، 1381، ص566.
3. روایتی از امام صادق(علیه السلام)؛ ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ترجمه ذهنى تهرانى، تهران، پیام حق، چاپ اوّل، 1377، ص250.
4. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)؛ ابن قولویه، جعفر بن محمد، همان، ص 244.
5. برگرفته از روایتی از امام صادق(علیه السلام)؛ قمی، علیّ بن ابراهیم، «تفسیر القمی»، همان.
6. همان.
7. عبدالله بن سنان می گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: همانا خداوند عزّ و جلّ آن هنگام که اراده می کند که دوستانش را یاری کند آنها را با مخلوقات شرّش یاری می کند و هنگامی که ارده کرده کرد که آنان را برای خودش یاری کند، با دوستانش یاری شان می کند؛ همانا خداوند یحیی بن زکریا را با بختنصر یاری رساند.» (قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء علیهم السلام، مشهد، مرکز پژوهش هاى اسلامى‏، چاپ: اول، 1409 ق. ص218.)
8. از ابو بصیر، از امام محمد باقر (ع) روایت است که فرمود: «خداى عز و جل از هیچ ظالم انتقام نکشیده، مگر به ظالمى دیگر. و این است معنى قول خداى عز و جل که فرموده: «وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً؛[ الأنعام:129] و این گونه برخى از ستمکاران را به [کیفر] آنچه به دست مى ‏آوردند، سرپرست برخى دیگر مى ‏گردانیم.»

منبع :mastoor.ir

برچسب‌ها