پایگاه تخصصی منبرها

تنها راه رسیدن به اخلاص در بندگی

تاریخ انتشار:
نکته مهمی که جزء غفلت های ما انسان هاست، اینست که آن پیغمبری که می شود با او تا قرب الهی بروی، این پیغمبری که می شود با او همه حجب را خرق کنی و بشکافی، فقط این بدنی که ما می بینیم نیست. نه اینکه این بدن محترم نیست، این بدن هم فوق العاده است...
تنها راه رسیدن به اخلاص در بندگی

تنها راه رسیدن به اخلاص در بندگی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین.

«بسم الله الرحمن الرحیم، الر کتابٌ أحکمت آیاتُهُ، ثُمَّ فصّلت من لدن حکیم خبیر(1) اَلّا تعبدوا الّا الله إننی لکم منه نذیر و بشیر(2) وَ أن استَغفروا ربکم ثم توبوا الیه، یمتّعکم متاعاً حسنا الی اجلٍ مسمّی وَ یُوتِ کُلَّ ذی فضلٍ فضلَه وَ اِن تولَّوا فَإِنّی أَخاف علیکم عذابَ یومٍ کبیر(3) إِلىَ اللَّهِ مَرْجِعُکمُ وَ هُوَ عَلىَ کلُ شىَ ءٍ قَدِیرٌ(4)»

متاع حسنه، نتیجه استغفار وتوبه

تمام حقایق وحی الهی در توحید خلاصه می شود و ما بقی تفصیل این حقیقت است. آن توحیدی که انبیاء ما را به آن دعوت می کردند، این است که: «ألا تعبدوا الّا الله، إننی لکم منه نذیر و بشیر»، شما را انذار می کنم که غیر خدای متعال را نپرستید. و اگر مبتلای به شرک هستید. دو کار انجام دهید: 1- «استغفروا ربکم»، از عبادت غیر استغفار کنید. 2- و بعد «توبوا إلیه»، به خدای متعال رجوع کنید. که اگر این کار را کنید، در دنیا هم متمتع می شوید. «یمتعکم متاعاً حسنا»، نگران نباشید که اگر الان از این بت ها فاصله گرفتید، تنها می مانید و امکاناتتان از دست می رود. این طور نیست. آنچه که شما از این آلهه و بت هایی که شریک خدا قرار داده اید، دنبال می کنید، اگر رو به خدا آورید، خدای متعال شما را در همین دنیا متمتع می کند. دست خالی برنمی گردید. متاعی هم که می دهد، متاع حسنه است.

تعابیر دیگری از«لا تعبدوا الّا الله» در قرآن

قرآن فراز «لا تعبدوا الاّ الله» را با تعابیر مختلف بیان کرده است. گاهی تعبیر این است: «قل إنّما أنا بشرٌ مثلکم یوحی إلَیَّ، أنّما إلهکم إلهٌ واحد»، پیغمبر ما، به این مردم بگو من در قالب بشر آفریده شدم، با این تفاوت که به من وحی می شود. آن هم وحی با عظمت، که این وحی نبی اکرم(ص) در قرآن و روایات توضیح داده شده است. فرمود وحی من همین است: اله شما اله واحد است. برای خودتان اله دست و پا نکنید. یک اله بیشتر نیست.

گاهی هم تعبیر این است: «ففّروا إلی الله»(ذاریات/50) از آن آلهه خودتان به سمت الله تبارک و تعالی فرار کنید. «إنّی لکم منه نذیر مبین، و لا تجعلوا مع الله الها آخر، إنی لکم منه نذیر مبین»، با الله تبارک و تعالی، اله دیگری اخذ نکنید. من به شما هشدار می دهم، گرفتار می شوید، معذب می شوید، همه عذاب و رنج در همین یک کلمه است که انسان رو به غیر خدا می آورد و غیر خدا را اله می گیرد. به تعبیر قرآن غیر خدا را می پرستد. راه نجات چیست؟ راه نجات اینست که انسان باید از اله خودش به سمت خدای متعال فرار کند.

غفلت از مقام و عظمت پیغمبر(ص)

نکته مهمی که جزء غفلت های ما انسان هاست، اینست که آن پیغمبری که می شود با او تا قرب الهی بروی، این پیغمبری که می شود با او همه حجب را خرق کنی و بشکافی، فقط این بدنی که ما می بینیم نیست. نه اینکه این بدن محترم نیست، این بدن هم فوق العاده است. پیغمبر(ص) جسمشان هم فوق العاده است. ولی فقط این بدن نیست. آن کسی که حجاب ها را شکافته و بعد به سمت عالم دنیا آمده است، این پیغمبر است. آن امامی که ما به دنبالش می رویم کسی است که زیارت جامعه را در حقش می خوانیم و آن، بخشی از وصف آن امام است. به اندازه ای که انسان امام را می شناسد، می تواند با او راه خدا را برود.

آیا مخاطب چنین آیاتی ما هستیم؟

سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که مگر مخاطب این آیات ما هستیم؟ مگر ما غیر خدا را عبادت می کنیم که توبه کنیم و رو به خدا بیاوریم؟ این آیه که مربوط به ما نیست، مربوط به مشرکین و بت پرست هاست. پاسخ این است، ما به اندازه ای که تحت انوار ولایت نبی اکرم(ص) قرار گرفته ایم، به اندازه ای که آن نور به قلب ما رسیده است، به همان اندازه خدا پرست شده ایم. اگر از همه ما سوال کنند که این امکانات اطراف شما چه کاره اند؟ همه می گوییم اگر اراده الهی نباشد، اینها هیچ کاره اند. همه ما این را می دانیم. بنابراین به یک معنا ما اینها را اله خود نمی دانیم، الحمد الله. که این هم ساده به دست نیامده است. پرتو نبی اکرم(ص) است که به قلب ما تابیده است. «بِنا عُبِدَ الله، بِنا عُرِفَ الله»، هر کجا توحید و اخلاصی هست، شعاع نور نبی اکرم(ص) است. حتی اگر انبیاء، نورانی به نور توحید هستند، از وجود مقدس نبی اکرم(ص) است. حتی بیوت ایشان هم که نورانی است، شعاع و پرتو نور نبی اکرم(ص) است.

توضیح «لا تعبدوا الّا الله» با استناد به فراز «الله نور السموات و الارض»

معنای «لا تعبدوا» در آیه نور به خوبی توضیح داده شده است. فرمود نور سماواتیها و زمینی ها خداست. به تعبیر وجود مقدس علی بن موسی الرضا(ع): «هُدی مَن فی السموات و هُدی مَن فی الارض»، سماواتیها و زمینیها با نور الهی هدایت می شوند. در سحر، در دعای ابو حمزه خوانده اید: «بک عَرَفتک و أنت دَلَلتَنی علیک و دَعَوتَنی إلیک»(1) من تو را با تو شناختم، تو مرا به سوی خودت دعوت کردی، تو مرا به سوی خودت دلالت کردی.

اگر انبیاء «داعیاً الی الله» هستند، همه از اوست. اگر وجود مقدس نبی اکرم(ص) ما را به سوی خدا دعوت می کند، «داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً»(احزاب/46) چون باذن الله، داعی الی الله است و واقعاً چراغ روشن کننده عالم است. این همان «الله نور السموات و الارض» است. نکته دیگر این که کسی در عرض خدای متعال نمی تواند هدایت کند. حضرت اگر داعی است، در واقع «داعی الله» است. همین طور سید الشهدا(ع). سید الشهدا ارواحنا فداه، اگر دعوت می کنند و وجودشان، عبادتشان، عاشورایشان همه دعوت است، همه این دعوت ها الی الله است. به خود که دعوت نمی کنند. به دنیا که دعوت نمی کنند. در سوره مبارکه یوسف این طور آمده: «قل هذه سبیلی، أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا و مَنِ اتَّبَعَنی»(یوسف/108) به مردم بگو این راه من است، فقط به سمت خدا دعوت می کنم. نه فقط من، آنهایی هم که دنبال من قدم برمی دارند که ائمه(ع) هستند، آنها هم فقط دعوت الی الله می کنند. این دلالت، دلالت خدا هست.

خدای متعال وقتی می خواهد دلالت کند، از طریق اهل بیت(ع) دلالت می کند و این عظمت اهل بیت(ع) است. که خیلی مقام مهمی است. مهمترین مقام، همین است. که خدای متعال به پیغمبر(ص) می فرماید: «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت و لکنّ الله رَمی»(انفال/17) پیغمبر ما، آنوقت که شما سنگریزه ها را به سمت دشمن پرت می کردی، شما نبودی. خیلی تعبیر عجیبی است. خیلی مقام عجیبی است. این فقط در آن کار خاص پیغمبر(ص) نیست. این پیغمبر(ص) هر کاری می کند، همین است. «ما یَنطِقُ عَنِ الهوی»(نجم/3) نطقش هم همین است. خوردن و خوابیدن و همه کارهایش الهی است. بنابراین اگر داعی است، داعی الی الله است. اگر چراغ است، چراغ هدایت الهی است. «الله نور السموات و الارض، مَثَلُ نوره کمشکوة»(نور/35) یعنی همه هدایتها از خدا است ولی مَثَل نور خدا این پیغمبر(ص) است. همه نور الهی که کائنات را روشن کرده است، این وجود مقدس است.

«مَثَلُ نوره کمشکوة و ...»، در آیه نور این مَثَل را توضیح می دهد. که مثل چراغدان است. در این چراغدان یک چراغ روشن است. این چراغ یک حباب محافظ دارد. از یک درخت زیتون تغذیه می کند تا می رسد به «نورٌ عَلی نور». چراغهایی که در پرتو نبی اکرم(ص) روشن می شوند، «نورٌ علی نور» است. فرمود: «إمامٌ بعد إمام مِن وُلدِ فاطمة»(2) هر امامی چراغی است بر فراز چراغ. «یهدی الله لنوره من یشاء»، خدای متعال کسانی را که مشیتش تعلق بگیرد به این نور هدایت می کند. جریان دعوت الهی در این آیه توضیح داده شده است.

بعد می فرماید این نور در یک خانه هایی است، که اجازه رفعت و ذکر در این خانه ها است. این را تکرار کردم، جهت عرض این نکته، در این خانه ها اجازه ذکر و رفعت و حضور در محضر خدا و توحید و عبادت خدا هست. و در غیر این خانه ها، نماز و روزه هم، ذکر الله نیست. ولی اگر کسی در این خانه آمد، خوابش هم ذکر الله است. اینست که فرمود: «فی بیوتٍ أذنَ اللهُ أن تُرفَعَ و یُذکَرَ فیها اسمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فیها بالغُدُوِّ وَ الأصال»(نور/36) و کسانی که وارد این بیوت می شوند، صبح و شام او را تسبیح می کنند.

«رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجارةٌ وَ لا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللهِ و اِقامِ الصّلوةِ و ایتآءِ الزَّکوةِ، یَخافونَ یوماً تَتَقَلَّبُ فیهِ القُلوبُ وَ الابصارُ»(نور/37)، هر کسی در این خانه آمد، اینطور می شود. البته اصل این رجال، ائمه(ع) هستند. ولی مومن هم در درجه بعد اینگونه است. که هیچ تجارتی او را غافل نمی کند. مشغول خوردن هم که هست، رویش به خدا است. این خوردن موجب نمی شود، رویش از خدا به طرف سفره برگردد. وقتی هم تجارت می کند، رویش از قبله به سمت تجارتخانه برنمی گردد. فرمود تجارت می کند و از ذکر غافل نمی شود، نه اینکه تجارت نمی کند و برای اینکه ذاکر باشد، فقط خلوت درست می کند. نه، دائم در تلاش است، ولی تلاشش هم عن ذکر الله است. چون فی بیوت هستند. کسیکه وارد بیوت می شود و نور نبی اکرم(ص) بر وجودش می تابد، اگر به نور الهی روشن شد، صبغة الله پیدا می کند. «وَ مَن أحسنُ من الله صبغة»(بقره/138) فرمود این صبغة الله، ولایت است.

شیعه، شعاعی از امیرالمؤمنین(ع)

کسی که تحت ولایت امیرالمومنین(ع) قرار گرفت و انوار وجود مقدس نبی اکرم(ص) و اهل بیتش به او تابید و او را روشن کرد، این آدم خودش می شود چراغ. این آدم همه وجودش روشن است. در تاریکی و شرک نیست. اصلاً غیر خدا را نمی بیند، برای غیر خدا حساب باز نمی کند. فرمود مومن وقتی پرتو نور ایمان در قلبش پیدا می شود، که ولایت امیرالمومنین(ع) که همان ایمان است، شعاع امیرالمومنین(ع) در وجودش بیاید. «إنَّ روح المومن اَشَدُّ إتّصالاً بِروح الله من شعاع الشمس بالشمس»(3) روح مومن اتصالش به روح الهی که امیرالمؤمنین(ع) هستند، از اتصال شعاع خورشید به خورشید شدیدتر است. وقتی اینطور شد شعاع امام می شود. که در روایت آمده که اصلاً شیعه یعنی کسی که همه وجودش، سرّش، روحش، حتی جسمش شعاع امام می شود. «شیعَتنا خلقِوا مِن فاضِلِ طینَتِنا»(4) وقتی اینطور شد، خودش شد یک پرتوی از این خورشید، از این مَثَل الهی، از این مشکوة الهی، آنوقت قلبش می شود چراغدان.

الان یک پرتوی از خورشید در این خانه هست و این خانه روشن است. خود خورشید هم که در این خانه نیست. و هر کس هم وارد خانه می شود، روشن است. چون خورشید طلوع کرده است و پرتوی از خورشید در این خانه هست. مومن اینگونه می شود. یک پرتوی از امیرالمومنین(ع) در وجود انسان می آید، می شود مومن. چون کلمه ایمان، امیرالمومنین(ع) است. «حَبِّبَ إلیکم الایمان و زَیَّنهُ فی قلوبکم»(حجرات/7) خدای متعال ایمان را محبوب شما قرار داده، و در قلبهایتان تزئین کرده است. ایمان یعنی امیرالمومنین(ع) ، یعنی وجود مقدس رسول الله(ص). اگر کسی وارد این خانه ها شد و پرتو این خانه ها به او تابید، خودش می شود نورانی، می شود چراغ. وقتی اینطور شد، دیگر هیچ تجارتی او را غافل نمی کند، همیشه مشغول بالله است. می شود: « الَّذینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون»(معارج/23) می شود: «لا تعبدوا إلا الله»، غیر خدا را نمی پرستد. ما به اندازه ای به اخلاص در بندگی و اخلاص در توحید راه پیدا می کنیم که وارد این خانه ها شویم. اگر یک پایمان در خانه امیرالمومنین(ع) بود و یک پایمان در خانه معاویه، به همان اندازه، مشرک هستیم. اگر یک رگه های پنهانی از ته دلمان آنجا بود، کار مشکل می شود. نمی شود بگویی من اینطور نیستم. صفوان جمال، شترش را به هارون کرایه داد. حضرت فرمودند تو که شترت را به هارون الرشید کرایه می دهی، دلت نمی خواهد، زنده بماند و پول تو را بدهد؟ گفت چرا آقا. حضرت فرمود: به همین اندازه شریک می شوی.

تعلق نسبت به تمدن مادی کفار

تمدن مادی کفار در جهان که علناً خدا را انکار می کنند، با صدای بلند می گویند بندگی نباید در زندگی اجتماعی وارد شود، پنهان هم نمی کنند. تمدن شیطانی درست کردند و ما را گرفتار کردند، آیا ما دلمان به دنبال تمدن آنها نیست؟ دنبال کارخانه و ماشین و متاعشان نیستیم؟ یعنی مردم دو قرن قبل، مسلمانهای دو قرن قبل که در همین قم زندگی می کردند، شرایط زندگیشان با الان یکی است؟ ما مثل آنها آزاد هستیم یا همه گرفتار این تعلقاتی هستیم که کفار برایمان ایجاد کرده اند؟ این شرک بالله است و لو خفی. شرک در ولایت و شرک در توحید است. آمریکایی که منکر خدا است، کسی که پرچم جنگ با اسلام را در عالم بلند کرده است، صریحاً هم می گوید و اصلاً شوخی ندارد، با صدای بلند می گوید که با اسلام دارد می جنگد، این کفار که محارب با اسلام هستند، آیا ما دلمان نمی خواهد که اینها سر پا بمانند تا این زندگی ما برقرار باشد؟ حالا نماز هم می خوانیم. مگر آمریکا می گوید نماز نخوان؟ مگر در آمریکا مسجدها بسته است؟ مگر معاویه و یزید مسجدها را می بستند؟ ولی زیر ولایت یزید بودن به اندازه یک رگه پنهانی در وجود انسان، انسان را جهنمی می کند. وقتی بنا شد بر قوم لوط عذاب نازل شود، خداوند به حضرت لوط فرمود: از این شهر بیرون بروید. «وَ لا یَلتَفِت مِنکُم اَحَد»(هود/81) اصلاً التفاتی به پشت سرتان نداشته باشید. مالتان، ثروتتان، حتی اگر برادرتان مانده، نه اینکه نگاه نکنید، اصلاً التفات نکنید. وجودتان را بکنید و بروید. چون اگر التفات کنید این عذاب شما را هم می گیرد. آن زمان، معاویه بیت المال را جمع کرده بود و اشرافیت بود. مردم شام می گفتند خیلی وضع خوب است، می رویم آنجا یک سبیلی چرب می کنیم، نمازمان را هم می خوانیم، روزه هم می گیریم! یزید که نمی گوید نماز نخوان. واقعاً اگر کسی زیر چتر آنها می رفت، دیگر می شد به او گفت مسلمان؟! خدا رحمت کند، استادی داشتیم، اینطور می گفتند که کسانی که می توانند زیر چتر کفار زندگی کنند و در فلان کشور و فلان کشور باشند و سرشان را بالا بگیرند و بگویند ما شیعه هستیم، آیا بویی از تشیع برده اند؟ چطور می شود انسان شیعه امیرالمومنین(ع) باشد و بگوید این تمدن چیز بدی نیست. خوب اینطور می شود که انسان زیر بلیط کفار می رود. مگر ولایت کفار چگونه بر انسان واقع می شود؟ این تعلقات ما هست که ما را اسیر آنها می کند.

تنها راه رسیدن به اخلاص در بندگی

رسیدن به اخلاص در بندگی یک راه بیشتر ندارد. و آن اینست که انسان با همه وجود وارد این بیوت شود. به طوریکه همه وجودش نورانی به نور امیرالمومنین(ع) شود. « الْمُؤْمِنُ یَتَقَلَّبُ فِی خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ کَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَى النُّورِ»(5) مومن همه وجودش نورانی است، ورودش، خروجش، علمش، حرف زدنش، راهش، یعنی شعاع امیرالمومنین(ع) او را گرفته است. نور است، یعنی در شعاع امیر المومنین(ع) حرکت می کند، از خودش چیزی ندارد. همینطور که امیرالمومنین(ع) چیزی از خودش ندارد. نور الله است. نورانی به نور نبی اکرم(ص) و نور الهی است. همینطور که وجود مقدس رسول خاتم(ص)، مَثَل نور الهی است، مومن هم باید مَثَل نور نبی اکرم(ص) بشود. البته به اندازه خودش.

همه انوار هدایت الهی، در وجود نبی اکرم(ص) مجسم و ممثل است. هیچ پیغمبری به خدا نمی رسد، مگر از این راه. این از مسلّمات معارف اهل بیت(ع) است. حتی ابراهیم خلیل اگر از راه این پیغمبر نمی آمد، رجمش می کردند. هیچ تردیدی در این امر نیست. « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»(بقره/124) فرمود حضرت ابراهیم امام شد، چون خدای متعال او را به کلماتی امتحان کرد و حضرت تا آخر ایستاد. سوال کردند که این کلمات یعنی چه؟ فرمود: همان کلماتی که حضرت آدم وقتی می خواست توبه کند، به آن کلمات رجوع کرد. «فَتَلَقّی آدم من ربّی کلمات فتاب علیه»(بقره/37) کلمات یعنی چه؟ یعنی خداوند متعال ولایت خمسه طیبه راعرضه کرد، حضرت آدم تلقی کرد و خدای متعال توبه اش را قبول کرد. حضرت ابراهیم تمام کرد، یعنی چه؟ یعنی عهد خدا را فهمید. تا امام زمان (عج) همه را قبول کرد و امام شد. یعنی ابراهیم خلیل هم اگر امام شده، اینطور امام شده است.

وسعت «قرآن و معرفة الله»

وجود مقدس نبی اکرم(ص)، مَثَل نور خداست. و هر کس دیگری در وادی توحید است، ذیل نبی اکرم(ص) است. خانه اش هم خانه نبی اکرم(ص) است. لذا ائمه(ع) هم بیوتشان، بیوت نبی اکرم(ص) است. مومن وقتی وارد این بیوت می شود، درسش، بازارش، کتابش و ... همه حضور حضرت حق و توحید است. اینست که می فرماید، من انذارتان می کنم که اگر از وادی توحید خارج شوید، معذب می شوید. غیر خدا توهم است، عذاب است، رنج است. راه خیلی طولانی تر از چیزی است که ما فکر می کنیم. این قرآن و معرفة الله خیلی از این رنگین تر، عمیق تر و وسیع تر است. توحیدی که نبی اکرم(ص) آورده اند خیلی از این بالاتر است. و این خیلی شگفتی است که این پیغمبر(ص) این توحید را آورده و ما همچنان در بتکده های خودمان زندگی می کنیم. ممکن است کسی بگوید ما که اینطور نیستیم، ولی من که خودم را ارزیابی می کنم، می بینم خیلی گرفتاریم. الحمد الله یک پرتوی از حضرت در ما هست، ولی همه وجود ما نورانی به نور نبی اکرم(ص) با همه شعاعش نشده است.

حضرت در حدیث عقل و جهل فرمودند: باید همه صفات نورانی نبی اکرم(ص) در شما ظاهر شود، باید این خورشید با همه اشعه اش بر شما بتابد، باید 75 صفت نورانی حضرت را داشته باشیم و از همه 75 صفت شیطان و اولیاء طاغوت بیرون برویم. وقت با همه قوا آمدیم، همه وجود هدایت می شود. وقتی با همه قوا آمدیم در خانه امیرالمومنین(ع)، این خانه ای است که نور الله و رفعت در آن است. مثل کسیکه سوار هواپیما می شود. هواپیما که بالا رفت او هم بالا می رود. در صورتیکه کاری نمی کند و فقط در هواپیما نشسته است، ولی پرواز می کند. «بنا عبد الله» یعنی شما دستتان را در دست ما بگذارید، ما شما را می بریم. شما فقط ولایت ما را قبول کنید. اگر تمام قوا و وجود انسان، ظاهر و باطن و سرش را شکافتی و دیدی جز نبی اکرم(ص) و اهل بیتش چیزی نیست، حضرت هم با همه وجود به شما توجه می کند. همه قوا و صفات حضرت به اندازه خودمان در ما ظهور پیدا می کند. این نور خورشیدی که در خانه من می تابد که همه خورشید نیست. همسایه هم خورشید دارد. همسایه دیگر هم دارد. از ما هم کم نمی کنند، تا به دیگری بدهند. این نور خیلی عظیم است. وجود مقدس نبی اکرم(ص) که مَثَل نور خداست بر خانه همه انبیا و اولیا تابیده و از کسی هم کم نگذاشته است تا به دیگری بتابد.

 چگونگی رسیدن به مقام محبوبیت خداوند

«قُل إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یُحبِبکُمُ الله»(آل عمران/31) اگر تبع من بشوید، من شما را تا جایی می برم که خدا شما را دوست بدارد. وجودتان ، چشمتان، گوشتان، قلبتان، زبانتان، سرّتان همه بشود تبع. این پیغمبر حبیب الله است، در وادی محبت پیش می رود، شما را هم به تبع سیر می دهد و بعد خدا شما را دوست می دارد. به مقام محبوبیت خدا می رسید. به شرط اینکه تبع نبی اکرم(ص) بشوید. اگر کسی تبع نبی اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) شد، تا مقام رضوان می رود. «بکم یُسلَکُ الی الرّضوان»(6) تا مقامی می رود که خدا از او راضی می شود، خدا بنده را دوست می دارد، یعنی تا مقام رضوان. این خیلی عجیب است اگر ما خدا را دوست می داریم، طبیعی است، چون او صاحب همه کمال و جمال است. ولی اینکه خدا بنده را دوست بدارد، یعنی چه؟ «لا حبیبَ اِلا هو و أهله»(7) خدا این پیغمبر را دوست دارد. «إنّ الله وتر و یحبّ الوتر»(8) می دانید آن واحدی که خدای متعال دوست می دارد چیست؟ «أن أرواحکم و نورکم و طینتکم واحدة»، این سرّ اهل بیت(ع) است. این را خداوند دوست می دارد. اگر وجود ما تبع شد، چیزی از خودمان نداریم و همان محبوبیت به ما هم می رسد. ولی اگر تبع نشد، در وجود ما، خودمان هستیم. و از وادی توحید بیرون هستیم.

«لا تعبدوا» یعنی با همه وجود بیاید زیر چتر امیرالمومنین(ع). نه اینکه امیرالمومنین(ع) را هم دوست بدارد، نه، فقط امیرالمومنین(ع) را دوست بدارد. از طرفی بیرون ولایت امیرالمومنین(ع)، حتی به اندازه یک نگاه کردن، وادی شرک و وادی سقیفه است. به تعبیر دیگر همین طور که توحید به این واقع می شود که نبی اکرم(ص) به وجود انسان بتابد واهل توکل، یقین، صبر، رضا، ایمان، اخلاص، رغبت فی الله بشوی و آن 75 صفت نورانی در وجودت پیدا شود، شرک هم به این است که انسان اگر در وادی ولایت اولیاء طاغوت برود، شرک و ظلمت و بت پرستی آنها می آید.

عدم احتیاج ما به زرق و برق دنیا

نباید با ولایت امیرالمومنین(ع) چیزی را شریک قرار بدهیم. اصلاً نباید چشممان به دست غیر باشد. خبری نیست. « وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِه»(طه/131) چشمتان را به زرق و برق هایی که دست کفار است ندوزید. چیزی دست آنها نیست. این فتنه آنها است. رزق پروردگار که از خانه امیرالمومنین(ع) می رسد، خیلی بهتر است. پس اینکه خدای متعال دستور می دهد که «الّا تعبدوا الا الله»، یعنی مطلقاً پایتان را از خانه امیرالمومنین(ع) و نبی اکرم(ص) بیرون نگذارید. مطلقاً نگاهی به دست کفار و ولایت اولیاء طاغوت و زرق و برقشان نداشته باشید. اصحاب سقیفه بخصوص بعد عاشورا، کاری کردند که مستحق همه عذاب الهی شدند. ذره ای به آنها التفات داشته باشید، جهنمی هستید. بعد آنها دنیایی به پا کردند. این امپراطوری کفار که امروز می بینید، ادامه سقیفه است. ادامه امپراطوری معاویه است. اگر کسی ذره ای به اینها التفات داشت، از ولایت امیرالمومنین(ع) بیرون می آید. اینها زرق و برق دنیا است و ما به اینها محتاج نیستیم. مگر اجداد ما از این امکانات برخوردار بودند؟ نه برقی بوده، نه توربینی بوده و نه این ماشین بوده است. از ما هم خیلی خوبتر زندگی می کردند. خیلی هم خوشتر بودند. همه این را می دانند که آنها از ما خوش تر بودند. پدران ما با اینکه ظاهر زندگی شان از ما تنگ تر بوده، ولی همه از ما خوشتر بودند. «لا تَمُدَّنَ عَینَیکَ»، چشمتان را به این جلوه های دنیا که اینها را متمتع کردیم، ندوزید. پس نجات از آنها، «ففّروا إلی الله» و «لا تعبدوا الّا الله» یعنی همه وجودتان خالص بشود. به تعبیر دیگر یعنی از غیر خدا نترسید، به غیر خدا دل نبندید. آیا ما می توانیم بگوئیم از غیر خدا نمی ترسیم؟

اخلاص یعنی حالت اضطرار دائم

همه زندگی ما عبادت است، دائم داریم عبادت می کنیم. یا عبادت الله و یا عبادت ابلیس و اولیاء طاغوت. حال سوال اینست آیا ما عبادت غیر خدا داریم یا نداریم؟ آلهه ای غیر خدا داریم؟ بله فراوان. البته الحمد الله در پرتو نور امیر المومنین(ع) شرک جلی نداریم؛ همه شرکهایمان شرک خفی است. از این شرک خفی باید نجات پیدا کنیم. اگر کسی خودش را به امیرالمومنین(ع) سپرد، امیرالمومنین(ع) او را سلمان می کند. موحد می شود. از آن موحدهایی که همه عالم باشد و نباشد، برای او برابر است. آن چیزی که باید از امیرالمومنین(ع) دریافت کرد این است، مقام توحید است. این است که انسان باید توحید و ایمان در وجودش مستقر شود. آن حالت غریقی که قرآن مثال می زند، باید در ما دائمی باشد. اگر اینطور شد، خالص هستیم. اگر دائمی نشد، خالص نیستیم. اگر ما روی زمین که نشستیم، زمین هم آرام است، حالتمان، حالت آن غریق بود، این می شود اخلاص. یعنی علی الدوام مضطر به خدای متعال بودیم، علی الدوام خدا را دیدیم، با همه وجودمان حالت اضطرار داشتیم، این می شود اخلاص.

انسان اگر پایش را از خانه امیرالمومنین(ع) بیرون گذاشت، هزار تا شرک در دلش پیدا می شود. رسیدن به مقام توحید، باید ذیل معلّم توحید باشد. حال ما که دچار شرک شدیم، چه کنیم؟ باید استغفار کنیم. توبه کنیم. این استغفار و توبه چیست؟ توبه در امر توحید و ولایت است. توبه لطیف است. لازم نیست که کسی گناه کبیره داشته باشد. حضرت آدم در وادی ولایت ترک اولی کرده و بعد 200 سال گریه کرده است.

«کلمة لا اله الّا الله حصنی...» ، «ولایة علی بن ابیطالب حصنی...»

«کلمة لا اله الّا الله حصنی...»(9) وادی توحید حصن خداست. هر کس وارد این وادی توحید شد، وارد این حصن شد، هیچ عذابی ندارد، «أَمِنَ مِن عَذابی»، یعنی در وادی ایمن است. روز قیامت هم که زمین می لرزد، آرامِ آرام و مطمئن است. ولی اگر وارد وادی توحید نشد، اینطور نیست. تا وقتی که سماورش روشن و آشپزخانه اش گرم است، خیالش راحت است. همین که نفت سماورش تمام شد، می ترسد. حق هم دارد، چون پایش را از وادی توحید بیرون گذاشته است. مضطرب است. پول جیبش تمام می شود، مضطرب است. لازم نیست اتفاق دیگری بیفتد. چون یک کلمه بیش نیست: «کلمة لا اله الّا الله حصنی...». مگراین پول تکیه گاه شما بود که حالا که تمام شده، غصه می خورید؟ اینها شرک های خفی ما است. به تعبیر دیگر «ولایة علی بن ابیطالب حصنی...»، وادی توحید، وادی ولایت است. امیرالمومنین(ع) باب الله است. حبیب الله است، وجه الله است، ید الله است.

پی نوشت ها:

(1) إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج 1، ص: 67 – دعای ابوحمزه ثمالی

(2) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 195

(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 166

(4) الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 16

(5) الخصال، ج 1، ص: 277

(6) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 616 - زیارت جامعه کبیره

(7) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 2، ص: 494

(8) الکافی (ط - دارالحدیث)، ج 5، ص: 82

(9) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص: 134

منبع:mirbaqeri.ir

برچسب‌ها