پایگاه تخصصی منبرها

گوشه اى از کرامت ها و شگفتى هاى امام هادى علیه السلام

تاریخ انتشار:
امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش ، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن ترین کرامات و معجزات است ؛ چرا که حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیرى که صرفا الهى است نه تنها از کودک که حتى از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست...
گوشه اى از کرامت ها و شگفتى هاى امام هادى علیه السلام

گوشه اى از کرامت ها و شگفتى هاى امام هادى علیه السلام

امامان معصوم علیهم السلام به جهت مقام عصمت و امامت ، از ارتباط ویژه با خداى متعال و جهان غیب برخوردار بوده اند و مانند پیامبران الهى معجزات و کراماتى داشته اند که مؤیّد مقام امامت و ارتباط آنان با خدا مى بود. نمونه هایى از علم و قدرت الهى آن بزرگواران در موارد مناسب - باذن الله - بروز و ظهور مى کرد، و موجب پرورش و تربیت پیروان و اطمینان خاطر آنان مى شد و نیز حجت و دلیل آشکارى بر حقانیت آن گرامیان محسوب مى گردید.

از امام هادى علیه السلام نیز کرامات و معجزات بسیارى مشاهده شد که چند نمونه را ذکر مى کنیم .

آغاز امامت

امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش ، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن ترین کرامات و معجزات است ؛ چرا که حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیرى که صرفا الهى است نه تنها از کودک که حتى از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست . با توجه به این که علما و محدثان شیعه پس از شهادت و درگذشت هر یک از ائمه در مسائل گوناگون به امام بعدى مراجعه مى نمودند و حتى گاهى او را آزمایش  مى کردند.

همچنین بزرگان از علویان و اقوام امام که در سن کمال بودند به خانه امام رفت و آمد و با آن حضرت معاشرت داشتند؛ غیرممکن است جز به خواست و تایید خدا و جز در ارتباط با عصمت و علم و قدرت الهى ، کودکى بتواند این مقام و مسند را در دست بگیرد و به همه سوالات پاسخ صحیح دهد و در مشکلات رهبرى کامل نماید.

بدیهى است که حتى مردم عادى نیز کودک خردسال معمولى را از یک امام آگاه راهبر تمیز و تشخیص مى دهند.

اجراى تقدیرات الهى

خیران اسباطى مى گوید: از عراق به مدینه رفتم و خدمت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم . آن گرامى از من پرسید: واثق چگونه بود؟

عرض کردم : فدایت شوم در عافیت بود و من از دیگران اطلاع و آگاهى بیشترى دارم ، زیرا هم اکنون از راه مى رسم .

فرمود: مردم مى گویند: او مرده است .

چون این موضوع را فرمود، دریافتم منظور از مردم خود امام مى باشد.

آن گاه به من فرمود: جعفر متوکّل چه کرد؟

عرض کردم : به بدترین وضعى در زندان بود.

فرمود: او خلیفه خواهد شد.

آنگاه فرمود: ابن زیّات چه کرد؟

عرض کردم : مردم با او بودند و امر، امر او بود.

فرمود: ریاست بر او شوم است .

سپس قدرى سکوت کرد و فرمود: چاره اى جز اجراى تقدیرات و احکام الهى نیست . اى خیران ! بدان که واثق مرد، جعفر متوکّل بر جاى او نشست و ابن زیّات کشته شد.

عرض کردم : فدایت شوم چه وقت ؟

فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو.

هنوز بیش از چند روز نگذشته بود که قاصد متوکّل به مدینه رسید و جریان همان طور بود که امام هادى علیه السلام فرموده بود.(ارشاد مفید، ص 309؛ الفصول المهمة ابن صباغ مالکى ، ص 279، با اندکى تفاوت ؛ نورالابصار شبلنجى ، ص 182.)

هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى ؟!

کلینى و ابن شهرآشوب اینگونه نقل کرده اند:

صالح بن سعید مى گوید: در سامرّا خدمت حضرت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم .

آن جناب را در ((خان الصعالیک )) فرود آورده بودند. آن محل ، نزول فقرا و غریبان بى نام و نشان بود. با تاثر شدید عرض کردم : قربانت گردم ! این ستمکاران در همه امور سعى در اطفاى نور شما کردند تا آن که شما را در چنین جایى وارد نمودند.

فرمود: اى پسر سعید! هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى ؟!

آنگاه حضرتش با دست مبارکش اشاره فرمود، بستان هایى را با انواع ریاحین و باغ هاى معطر به اقسام میوه هایى دیدم که نهرها جارى و قصرهاى مرتفع و غلامان و حوریان خوشرو که تاکنون دیده نشده است . از مشاهده این احوال حیران و عقلم پریشان شد.

حضرت فرمود: اى پسر سعید! این از آنِ ماست .

رفتار متفاوت

در کتاب ((مناقب )) آمده است :

سلیمه کاتب گوید: یکى از خطباى متوکّل ملقب به ((هریسه )) به متوکّل گفت : تو با هیچ کس آنگونه که در مورد على بن محمد رفتار مى نمایى ، رفتار نمى کنى . وقتى او وارد خانه تو مى شود همه به او خدمت مى نمایند و همواره براى ورود او پرده را کنار مى زنند.

متوکّل به همه درباریان دستور داد که براى آن حضرت خدمتى نکرده و پرده را کنار نزنند.

کسى خبر داد که على بن محمد علیهماالسلام وارد خانه مى شود، پس کسى بر آن حضرت خدمت نکرده و پرده را در برابرش کنار نزد. وقتى امام هادى علیه السلام وارد شد، بادى وزید و پرده را کنار زد و حضرت وارد شد و موقع خروج هم ، چنین شد.

متوکّل گفت : پس از این براى او پرده ها را کنار بزنید، دیگر نمى خواهم باد براى او پرده را کنار بزند.