ده پرتو از مشترکات دو بانوی بهشتی(پرتو دهم:مقام شفاعت)
نویسنده: مهدی رضوانی پور
ده پرتو از مشترکات دو بانوی بهشتی
پرتو دهم: مقام شفاعت
«شفاعت» در لغت به معناى آن است که کسى در نزد مَلِک و یا بزرگى حاجتى را براى دیگرى درخواست نماید و در واقع، به معناى واسطه شدن براى در خواست بخشایش گناهان و جرایم دیگرى مىباشد.(131)
شفاعت مقامى است که به دلالت آیات قرآن، نصیب هر کسى نمى شود:
«وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقبَلُ مِنْها شَفَاعةٌ ولاَ یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلاَ هُم یُنصَرُون؛(132)
و از آن روز بترسید که کسى به جاى دیگرى مجازات نمىشود و نه شفاعت او پذیرفته مىشود و نه غرامت و بدل او قبول خواهد شد و نه یارى مىشوند.» و تنها کسانى از موهبت شفاعت برخوردار مىگردند و مىتوانند واسطه نجات دیگران شوند که اذن و اجازه الهى را تحصیل نموده باشند:
«مَا مِن شَفیعٍ اِلاَّ مِنْ بَعدِ اِذْنِهِ؛(133) هیچ شفاعت کنندهاى جز به اذن او وجود ندارد.»
مقام شفاعت کریمه:
کریمه اهل بیت، فاطمه معصومه(س) بانوى والا مقامى است که به تصریح روایات ائمه اطهار(ع) از مقام شفاعت بهرهمند است و مىتواند نجات بخش محبان ولایت و شیعیان اهل معرفت از شعله هاى جانسوز دوزخ و تعالى بخش آنان به فراخناى روحفزاى بهشت باشد.
گستره دایره شفاعت آن خاتون نسبت به همه شیعیان لایق که در پیشگویى صادق آل طهارت(ع) قبل از تولد حضرت معصومه(س) و حتى پیش از میلاد پدر او، امام کاظم(ع)، بیان شده، خود نشانگر عظمت مقام معنوى آن بانو در نزد خداى رحمان است؛ امام صادق(ع) مىفرماید:
«...تُقْبَضُ فیها امرأةٌ مِن ولدى اسمُها فاطمةُ بنتُ موسى و تَدْخُلُ بشفاعَتِها شِیعَتِى الجنَّةِ بِاَجْمعهم؛(134)
زنى از فرزندان من در قم از دنیا مىرود که نامش فاطمه دختر موسى است و تمامى شیعیان با شفاعت او داخل بهشت مىشوند.»
و همچنین در زیارتنامهاى که از على بن موسى الرضا(ع) روایت شده، مىخوانیم:
«یا فاطمةُ اشْفَعى لى فى الجَنَّةِ فَاِنَّ لَکِ عند الله شأناً مِنَ الشَّأنِ؛(135)
اى فاطمه براى من در بهشت شفاعت کن! زیرا که در پیشگاه خداوند داراى مقام والایى هستى.» و در زیارتنامه دوم آن شفیعه روز جزا، حضرت معصومه آل طه(س)، چنین نغمه سرایى مىکنیم:
«أتیتکِ یا سیّدتى یا فاطمةُ زائراً لَکِ عارفاً بِحَقِّکِ و حقِّ اخیکِ و آبائکِ الاطهارِ طَالِباً فَکَاک رَقَبَتِى مِنَ النّارِ مُلْتَمِساً منکِ الشفاعةَ اذَا اِمْتازَ الاَخیارُ مِنَ [الاَشرارِ] فَاشْفَعِى لى عند ربّکِ و آبائکِ الابرار، فاِنَّکِ مِنْ اَهْلِ بیتٍ لا یَخْسَرُ مَنْ تَولاَّهم ولا یَخِیبُ مَن آتاهم؛(136)
اى سرور من! اى فاطمه! به نزدت آمدم در حالى که زیارت کننده تو هستم و عارف به حق تو و حق برادران و پدران پاکت مىباشم و طلب کننده آزادیم از آتش و درخواست کننده شفاعت از تو در هنگامى که خوبان از بدان جدا مى شوند، هستم. پس مرا در نزد پروردگار و پدران نیک خود شفاعت کن؛ چرا که تو از اهل بیتى هستى که هر کس ولایت آنها را بپذیرد، زیان نمىکند و هر کس به سراغشان برود، ناامید نمى گردد.»
انواع شفاعـت:
از مجموع سه روایت فوق مىتوان چنین نتیجه گرفت که حضرت فاطمه معصومه(س) شفاعت کننده شیعیان واقعى و مؤمنان لایق در مراحل مختلف است:
1. «شفاعت عام» قبل از ورود به بهشت، براى بخشوده شدن خطاها و گناهان و دریافت شایستگى دخول به جنّت الهى.
2. «شفاعت خاص» پس از ورود به بهشت در نزد رب متعال و حضرات معصومین(ع)، براى ارتقاى مقام و علوّ درجه در مراتب روحبخش بهشتى.
قم گشته از شرافت معصومه با صفا چون روضه بهشت برین گشته پر ضیا
شاهدان به در گهش همه آورده التجا بى شک که مىرود به بهشت از ره عطا(137)
مقام شفاعت مریم علیهاالسلام:
اما مریم عذرا(س) اگر چه دلیل نقلى صریح مبنى بر شفیعه بودن او در قیامت نداریم، ولى دلایل عام، شامل حال او مىباشد و مىتوان چنین استفاده نمود که این بانو نیز برخوردار از مقام شفاعت است.
رسول اکرم(ص) در روایتى شفاعت را به انبیا، اوصیا، ملائکه و مؤمنین نسبت داده، مى فرماید:
«اَلشَّفاعةُ لِلاَنبیاءِ والاْوصیاءِ وَ الْملائکةِ وَ فِى الْمُؤمِنین مَنْ یَشْفَعُ مِثْلَ رَبیعةِ و مضر و اَقَلُّ المؤمنینَ شفاعةً مَنْ یشفعُ لِثلاثینَ انساناً و الشَّفاعةُ لاَ تکونُ لاَهلِ الشَّکِّ و الشِّرکِ وَلاَ لاهلِ الْکفرِ و الجُحُودِ بَل یَکونُ للمؤمنین مِنْ اهلِ التَّوْحیدِ؛(138)
شفاعت براى پیامبران و اوصیا و فرشتگان است و در بین مؤمنین کسى است که مانند دو قبیله ربیعه و مضر را شفاعت مىکند و کمترین اهل ایمان در شفاعت کسى است که سى انسان را شفاعت مىکند و شفاعت براى اهل شک و شرک و اهل کفر و انکار نمىباشد، بلکه براى مؤمنین از اهل توحید مىباشد.»
الگو بودن مریم علیهاالسلام:
بدون شک حضرت مریم(س) نه تنها در زمره مؤمنان است که قرآن مجید در آیه پایانى سوره تحریم او را به عنوان مثال و الگو براى مؤمنین یاد مىکند و یا به جهت حفظ پاکدامنىاش او را به همراه فرزندش، عیساى مسیح(ع) آیه و نشانه براى جهانیان به شمار مىآورد و مى فرماید:
«وَ الَّتِى اَحْصَنتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فیها مِنْ رُوحِنَا و جَعَلْنَاهَا و ابْنَهَا ءَایَةً لِلْعَالَمینَ؛(139)
و آن که (مریم) دامنش را پاک نگه داشت، پس از روح خود در او دمیدیم و او و پسرش را نشانهاى براى عالمیان قرار دادیم.» بلکه او برگزیده خداى رحمان و سرور زنان عالم در عصر خویش و از جمله بهترین زنان اهل بهشت مىباشد:
«اِشْتاقَتِ الجَنَّةُ الى اربعٍ من النِّساءِ: مریمُ بنتُ عمران وَ آسیةُ بنتُ مُزاحم زوجة فرعون و هى زوجة النبى فى الجنة و خدیجةُ بنتُ خویلد زوجة النبى فى الدنیا و الآخرة و فاطمة بنت محمد؛(140)
بهشت نسبت به چهار زن اشتیاق دارد: مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون که در بهشت همسر پیامبر(ص) است و خدیجه دختر خویلد که همسر پیامبر اکرم(ص) در دنیا و آخرت است، و فاطمه دختر محمد(ص).»
تتمه: شفاعت در آیین مسیحیت و دین اسلام
سؤالى که در اینجا مىتوان مطرح نمود، این است که چه تفاوتى بین شفاعت در دین مسیحیت و اسلام وجود دارد؟ و آیا شفاعت از دیدگاه اسلام با عدالت خداوند متعال سازگار است که عدهاى خود را به جرم و معصیت آلوده سازند و سپس با وساطت شفیعى از شافعان بدون آنکه عقاب شوند، روانه بهشت شوند و از نعمات بىپایان بهشتى برخوردار گردند؟ مگر نه این است که به بیان قرآنى
«کُلُّ نفسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»(141)
و «کُلُّ امْرِءٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ»(142)
هر کس در گرو اعمال خویش مىباشد؟
در مسیحیت:
در آیین تحریف شده مسیحیت، اعتقاد بر این است که حضرت عیسى(ع) شفیع و واسطه بخشش گناهان مردم مىباشد؛ بدین صورت که خود را فداى بشر نمود تا تیرگى گناه آدم ابوالبشر(ع) که به همراه همه انسانها مىباشد و گناهانى که خود مرتکب مىشوند، پاک نماید.
در انجیل:
در کتاب انجیل، بخش نوشته هاى رسولان مسیح، از قول عیسى(ع) آمده است: «اى خدا! خون گاو و بز (قربانى) نمى تواند تو را راضى کند تا از سر تقصیرات مردم بگذرى، پس این بدن را براى من آماده کردى تا مثل قربانى، بر قربانگاه تو فدا کنم.» سپس گفته مى شود: «مسیح یک بار جان خود را در راه ما فدا کرد و ما تا ابد بخشیده و پاک شده ایم.»
پولس رسول: و در نوشته پولس رسول، خطاب به مسیحیان روم مىخوانیم: «وقتى حضرت آدم گناه کرد، گناه او تمام نسل انسان را آلوده ساخت. ... آدم با گناه خود باعث مرگ عده زیادى شد، ولى عیسى مسیح از روى لطف عظیم خدا، باعث بخشش گناهان بسیارى گشت...مسیح باعث شد که خدا بسیارى را بىگناه بشناسد، چون از خدا اطاعت کرد و بر روى صلیب کشته شد.»(143)
خطر چنین تفکری:
چنین تفکرى ممکن است جرأت بر ارتکاب معاصى و جرایم را به مردم بدهد و آنان را نسبت به گناه بدون هیچ گونه اضطراب و ناراحتى جسور نماید. از همین جهت است که عدهاى مىگویند: دینى که شفاعت را بیاورد، سبب عقبماندگى تمدن انسانى از رشد معنوى و موجب فساد اجتماعى مىگردد.
نظر اسلام:
دین مبین اسلام بر خلاف آیین تحریف شده مسیحیت، شفاعت را نامحدود و براى هر گنهکارى ثابت نمىداند؛ چنان که در روایتى از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) آمده است:
«وَ الله لَوْ اَنَّ کُلَّ مَلَکٍ مقربٍ اَو نبىٍ مُرسَلٍ شَفَعوا فى ناصبٍ ما شُفِعوا؛(144) به خدا قسم! اگر هر فرشته مقرب و یا نبى مرسلى درباره شخص ناصبى شفاعت کند، آن شفاعت پذیرفته نمىشود.»
اسلام با حدود و قیودى که براى شفاعت قائل است، آن را به عنوان وسیله اى تربیتى براى تکامل بشر مطرح مىنماید؛ چرا که با زنده نگهداشتن روح امید در وجود غافلان گنهکار، راه توبه و بازگشت از ارتکاب گناه و معصیت را هموار مىکند و یأسى که ممکن است باعث شود براى همیشه در مسیر ضلالت گام بردارند، در وجود آنها از بین مىبرد.
آیین اسلام، تنها مؤمنانى که با وجود ایمان و عمل صالح دچار کمبودها و ضعفهایى هستند، شایسته برخوردارى از نعمت شفاعت در سراى دنیا و جهان آخرت مىداند که مىتوانند با پیوستن به جمع شفاعت شدگان توسط اولیاى الهى، به سوى صلاح و درستى گام بردارند و بدون عذاب استحقاق ورود به جنت ربوبى را و عقاب پیدا کنند، درست مانند بیمارى که دچار ضعف جسمانى شده و طبیب حاذق با تجویز داروهاى تقویتى او را بهبود مىبخشد.
وعده شفاعت یعقوب علیه السلام:
چنان که در جریان داستان حضرت یوسف(ع)، پس از آنکه برادرانش او را در اوج سلامت و عزّت، صاحب مُکنت و تاج و تخت یافتند و پشیمان و نادم از رفتار جاهلانه خویش با آن پیامبر خدا، بشارت زنده بودن او را براى پدر خود، حضرت یعقوب(ع) - که سالها چشم انتظار و نگران فرزند دلبندش بود - آوردند، در برابر گذشته مملو از خطا و گناه و تنگ چشمى، از پدر خواستند که براى آنها در پیشگاه الهى استغفار نماید و شفیع آنها باشد. حضرت یعقوب(ع) نیز با دلى منشرح چون اقیانوسى بیکران، بى آنکه آنها را ملامت و سرزنش کند، به آنها وعده شفاعت و طلب بخشش داد:
«قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اِنَّا کُنَّا خاطِئینَ، قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّى اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ؛(145)
گفتند: اى پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. [حضرت یعقوب(ع)] گفت: به زودى براى شما از پروردگار آمرزش مىطلبم که او غفور و رحیم است.»
البته، در بین فرقههاى اسلامى، بعضى همچون وهابیها که به معناى واقعى شفاعت از دیدگاه قرآن شناخت ندارند، با تمسک به اطلاق آیاتى نظیر
«لاَ یُقْبَلَ مِنها شفاعةٌ؛(146)[در قیامت] شفاعت کسى پذیرفته نمىشود.» مسأله شفاعت را انکار نمودهاند.
دیدگاه وهابیان:
توضیح اینکه وهابیان شفاعت را دو قسم مىدانند:
«قسم اول، شفاعت مثبت است که از آن خداوند مىباشد و آیات بسیارى بر این موضوع دلالت دارد. این نوع از شفاعت، مورد بحث و نزاع نیست.
قسم دوم، شفاعت منفى است و آن شفاعت غیر خداوند، مثل: انبیا و اولیا مىباشد. البته در صورتى که مرده باشند؛ زیرا شفاعت زندگان مورد قبول وهابیون و سلف آنها،ابن تیمیه است.»(147)
«ابن تیمیه از علماى اهل سنت و حنبلى مذهب قرن هفتم هجرى در زمینه توسل و شفاعت مىگوید: خواندن میت، بدون توجه به خداوند، اگر چه آن میّت از انبیا باشد و یا اینکه از میت خواسته شود که او از خداوند بخواهد که حاجت ما برآورده شود و یا اینکه از خداوند چنین بخواهیم: اى خدا! به جاه و مقام فلانى حاجت ما را برآور! و...، اینها مَنْهى و غیر جایز است و سرانجام منتهى به شرک در عبادت مىگردد.
عقیده ابن تیمیه که به صورت محتاطانه اى ابراز گردیده، به عنوان سابقه و ریشه تفکر وهابیت در جامه مسلمین و به عنوان اولین زیر بناى فکرى آنها مطرح شده و محمد بن عبدالوهاب به صورتى شدید و حادّ عقیده توسل و شفاعت و زیارت را حرام نموده است.»(148)
عمده ترین دلیل وهابیان در ردّ اعتقاد به شفاعت و شرک بودن آن، آیه ذیل است:
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه مَا لاَ یَضُرُّهُم وَلاَ یَنفَعُهم وَ یَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَائُنَا عِنْدَ اللَّه؛(149)
و غیر از خدا چیزهایى را پرستش مىکنند که نه به آنها زیان مىرسانند و نه سودى به آنان مىدهند و مىگویند: اینان شفیعان ما نزد خدا هستند.»
در جواب مىتوان گفت:
اولاً: آیه فوق، شفاعت بتها را نفى مىکند، نه شفاعت انسان را،
ثانیاً: اطلاق و عمومیت آیاتى که نافى شفاعت غیر خداست با آیاتى که شفاعت بندگان خاص الهى را اثبات مىکند، تقیید و تخصیص مىخورد.
ثالثا: در میان احادیث اهل سنت در کتابهاى صحاح سته نیز روایات متعددى وجود دارد که صراحت در شفاعت انبیاى الهى دارد.
به عنوان مثال، در روایتى نقل شده است که خداوند در روز قیامت سه بار پیامبر اکرم(ص) را مورد خطاب قرار مىدهد و مى فرماید:
«اِرْفَعْ مُحَمَّدُ و قُلْ یُسْمَعُ و سَلْ تُعْطَهُ و اشْفَعْ تُشَفَّعُ؛(150) اى محمد! سربردار و بگو که شنیده مىشود و در خواست کن که عطاى مىگردد و شفاعت کن که پذیرفته مىشود.»
اما با توجه به آیات قرآن کریم، مسأله شفاعت در قیامت، داراى سه شرط اساسى است:
1. کسى مىتواند شفاعت کند که از جانب خداوند رحمان که مالک همه چیز است، اذن داشته باشد.
2. کسى مىتواند داراى مقام شفاعت شود که سخنش پسندیده باشد و به عهد الهى که همان حقیقت ایمان است، وفادار باشد.
3. و کسى مىتواند از شفاعت شافعان بهرهمند گردد که رضایت الهى را براى خود تحصیل نموده باشد.
چنان که قرآن مجید مىفرماید:
«یَوْمَئذٍ لاَ تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الاَّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ و رَضِىَ له قَوْلاً؛(151)
در آن روز شفاعت هیچ کس سود نبخشد، جز آن کسى که خداى رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش پسند او گردیده باشد.» همچنین:
«لاَ یَمْلکُونَ الشَّفاعَةَ الاَّ مَنِ اتَّخذَ عندَ الرَّحمنِ عَهْداً؛(152)
در آن روز هیچ کس مالک شفاعت نباشد، مگر کسى که نزد خداوند رحمان عهدى را گرفته باشد.» - شیخ طوسى در تفسیر این آیه فرموده است:
«وَ الْعَهد المراد به الایمان و الاقرار بوحدانیته و تصدیق انبیائه؛(153) مراد از عهد، ایمان و اقرار به وحدانیت خداوند و تصدیق پیامبران اوست.» -
و نیز آیه
«وَلاَ یَشْفعونَ الاَّ لِمَنِ ارْتَضَى؛(154) و شفاعت نمىکنند، مگر کسى را که خداوند از او راضى است.»
بدین ترتیب، آیاتى که به طور مطلق شفاعت را انکار مىکنند، شفاعت به نحو مستقل را نفى مىکنند؛ چرا که در اصل، شفاعت مخصوص خداى متعال است که مالکیت آسمانها و زمین را در اختیار دارد:
«قُلْ لِلَّه الشَّفاعَةُ جمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّمَوَاتِ و الاَرض؛(155)
بگو همه شفاعت براى خداست که سلطان آسمانها و زمین است.» و آیاتى که شفاعت را براى غیر حضرت حق اثبات مىکنند، شفاعت به شرط اذن و تملیک را بیان مىنمایند که
«مَنْ ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ؛(156) کیست که در نزد او شفاعت کند، مگر با رخصت او.»
نظریه علامه طباطبائی ره:
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى فرماید:
«شفاعت تا آن حدّى که محذورى ناشایسته به ساحت کبریایى خدایىاش نیاورد، ثابت است... ثواب و پاداش دادن به نیکوکار حقیقتى است که عقل آن را صحیح دانسته و حق بنده نیکوکار مىداند؛ حقى که به گردن مولا ثابت شده؛ همچنان که عقاب و امساک کردن از رحمت به بنده مجرم را حقى براى مولا مىداند. اما میان این دو حق از نظر عقل فرقى هست و آن این است که عقل ابطال حق غیر را صحیح نمىداند؛ چون ظلم است و اما ابطال حق خویش و صرف نظر کردن از آن را قبیح نمىشمارد و بنابراین، عقل جایز مىداند که مولایى به خاطر شفاعت شفیعى از عقاب بندهاش و یا امساک رحمت به او که حق خود مولاست، صرف نظر کند و حقیقت شفاعت هم همین است.»(157)
نتیجه:
بنابراین، شفاعت هرگز به معناى جواز ارتکاب جرم و گناه، یا فرار از زیر بار مسؤولیت و یا دعوت به سستى و تنبلى نمىباشد، شفاعت در حقیقت دعوت به استقامت در راه نیکوکارى و کاهش گناه، به امید برخوردارى از نسیم روحفزاى بخشایش رحیمى است و نیازمند به ایجاد نوعى ارتباط با مقربان درگاه الهى در پرتو عشق و ارادت معنوى براى حصول شایستگى بهرهمند شدن از شفاعت آنان مىباشد؛ ارتباطى که جز با تمسک به عروه وثقاى اولیاء الله و پیروى از هدایت آسمانى ایشان حاصل نمىگردد؛ چنان که امام خمینى مىفرماید:
«جلوه شفاعت شافعان در این عالم، هدایت آنهاست و در آن عالم، باطن هدایت، شفاعت است. تو از هدایت اگر بىبهره شدى، از شفاعت بىبهرهاى، و به هر قدر هدایت شدى، شفاعت شوى.»(158)
و در واقع، چون اولیاى الهى جلوههاى کامل رحمانى در عالم ناسوت هستند، قرار گرفتن در پرتو هدایت و شفاعت ایشان، همان بهرهمندى از هدایت و شفاعت خداى رحمان مىباشد.
خاک مقدس:
خاک قم گشته مقدس از جلال فاطمه نور باران گشته این شهر از جمال فاطمه
گر چه شهر قم شده گنجینه علم و ادب قطرهاى باشد ز دریاى کمال فاطمه
تابش شمع و چراغ و کهرباى نورها باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه(159)
پی نوشتها:
131 . لسان العرب، ج 8، ص 184: «الشفاعة: کلام الشفیع للملک فى حاجة یسألها لغیره...و هى السؤال فى التجاوز عن الذنوب والجرائم«.
132 . سوره بقره: 2، آیه 47.
133 . سوره یونس: 10، آیه 3.
134 . بحارالانوار، ج 57، ص 227.
135 . همان، ج 102، ص 267، ح 4.
136 . انوارالمشعشعین، ج 2، ص 286.
137 . مجله «هنر دینى»، ش 10، ص 104، شعر از زکى باغبان.
138 . بحارالانوار، ج 8، ص 58، ح 75.
139 . سوره انبیاء: 21، آیه 91.
140 . کشف الغمّة، ج 1، ص 466.
141 . سوره مدثر: 74، آیه 38: «هر نفسى در گرو آنچه کسب کرده مىباشد«.
142 . سوره طور: 52، آیه 21: «هر شخصى در گرو آنچه کسب کرده مىباشد«.
143 . همان، ص 195.
144 . تفسیر القمى، ج 1، ص 46.
145 . سوره یوسف: 12، آیه 97 و 98.
146 . سوره بقره: 2، آیه 47.
147 . تحلیلى نو بر عقاید وهابیان، محمدحسین ابراهیمى، ص 55.
148 . همان، ص 59.
149 . سوره یونس: 10، آیه 18.
150 . صحیح بخارى، ح 6861.
151 . سوره طه: 20، آیه 109.
152 . سوره مریم: 19: آیه 87.
153 . التبیان، ج 7، ص 150.
154 . سوره انبیاء: 21، آیه 28.
155 . سوره زمر: 39، آیه 44.
156 . سوره بقره: 2، آیه 255.
157 . المیزان، ج 1، ص 156.
158 . چهل حدیث، ص 150.
159 . گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 17.
- بازدید: 669
نسخه مناسب چاپ