جرائم و آفات زبان
جرائم و آفات زبان
آیات
سایر اعضاء انسان از نظر گناه و معصیت محدود است
مگر زبان که گناهان مختلفى انجام مىدهد
لذا پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم مى فرماید: «ان اکثر خطایا ابن آدم من لسانه» (نهج الفصاحة حدیث 5081)
مرحوم فیض کاشانى حدود 20 گناه را براى زبان شمرده است.
1 - غیبت:
«و لا یغتب بعضکم بعضاً» حجرات، 12 هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند .
2 - کتمان شهادت:
«و لا تکتموا الشهادة» بقره، 283 شهادت را کتمان نکنید .
3 - سخن چینى:
هماّز مشّاء بنمیم» قلم، 11 کسى که بسیار عیبجو است و به سخن چینى آمدوشد مىکند .
4 - همراهى با باطل:
«و کنّا نخوض مع الخائضین» مدثر 45 و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم .
5 - بدعت:
«و لا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا على اللَّه الکذب» نحل، 116 به خاطر دروغى که بر زبانتان جارى مىشود نگویید این حلال است و آن حرام تا بر خدا افترا ببندید .
6 - نفاق:
«یقولون بالسنتهم ما لیس فى قلوبهم» فتح 11 آنها به زبان چیزى مىگویند که در دل ندارند .
7 - استهزاء:
«لا یسخر قوم من قوم عسى ان یکونوا خیراً منهم» حجرات، 11 نباید گروهى از مردان شما گروهى دیگر را مسخره کنند شاید آنها از اینها بهتر باشند .
8 - دروغگوئى:
«انما یفترى الکذب الذین لا یؤمنون بایات الله» نحل، 105 تنها کسانى دروغ مىبندند که به آیات خدا ایمان ندارند .
9 - عیبجوئى:
«ویل لکلّ همزه لمزه» همزه، 1 واى بر هر عیبجوى مسخره کنندهاى .
10 - غناء
11 - مراء ومجادله
13 - فحش
14 - افشاء سرّ
15 - مدح بىجا
16 - ذمّبىجا
17 - مزاح خارج از حد شرعى
18 - سخنان بىجا
19 - سخنان بیش از حدّ و اندازه
20 - سخنان خصومت آفرین.
روایات
1 - زبان وسیله ى شناسایى
قال على علیه السلام :
«تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه». سخن بگویید تا شناخته شوید زیرا شخصیت انسان در زیر زبانش پنهان است. (نهج البلاغه/حکمت392)
2 - زبان میزان عقل
قال على علیه السلام :
«یستدل على عقل کل امرء بما یجرى على لسانه». به آنچه که بر زبان جارى مىشود بر میزان عقل انسان استدلال مىشود . (غرر الحکم / 10957)
3 - زبان عامل سلامت عقل
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم :
«لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه».
ایمان بندهاى درست نمى شود جز آنکه قلب او درست شود و قلب او درست نمى شود مگر آنکه زبان انسان درست شود . (کنز العمال / 24925)
4 - زبان عاقل
قال على علیه السلام :
«لسان العاقل وراء قلبه وقلب الاحمق وراءلسانه». زبان عاقل پشت قلب اوست و قلب احمق پشت زبان اوست . (نهجالبلاغه/حکمت40)
5 - زبان کلید خوبىها و بدىها
قال الباقرعلیه السلام :
«انّ هذا اللسان مفتاح کل خیر و شرّ فینبغى للمؤمن ان یختم على لسانه کما یختم على ذهبه و فضّته».
به درستى که این زبان کلید هر خوبى و بدى است، پس شایسته است براى مؤمن که بر زبانش مهر بگذارد (زبانش را حفظ کند) همانطورى که طلا و نقره خود را نگهدارى مىکند.
(تحف العقول / 298)
6 - آثار حفظ زبان
الف - سلامتى؛
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم :
«سلامة الانسان فى حفظ اللسان». سلامت انسان در نگهدارى زبان است . (بحار/68/286)
ب - تکریم از خویشتن؛
قال على علیه السلام :
«من حفظ لسانه اکرم نفسه».کسى که زبانش را حفظ کند نفس خود را گرامى داشته است . (غرر 8005)
ج - نجات؛
قال الصادق علیه السلام :
«نجاة المؤمن فى حفظ لسانه». نجات مؤمن در نگهدارى زبان است . (ثواب الاعمال / 405)
د - پوشاندن عیب؛
قال على علیه السلام :
«من حفظ لسانه ستراللَّه عورته».کسى که زبانش را حفظ کند، خداوند عیب او را مى پوشاند .(ثوابالاعمال/405)
ه - عزت میان مردم؛
قال الرضاعلیه السلام :
«احفظ لسانک تعزّ». زبانت را نگهدارى کن تا به عزّت برسى .(کافى / 2 / 175)
و - تسلط بر شیطان؛
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم :
«اخزن لسانک الاّ من خیر فانّک بذلک تغلب الشیطان». زبانت را کنترل کن مگر از سخن خوب که بدین وسیله بر شیطان مسلّط مىشوى .(محجة البیضاء / 5 / 195)
7 - خطرات زبان
الف - خونریزى؛
قال على علیه السلام :
«کم من دم سفکه فم».چه اندازه خونهایى که به خاطر زبان ریخته شده است . (غرر الحکم / 6928)
ب - هلاکت؛
قال على علیه السلام :
«کم من انسان اهلکه لسان».چه اندازه انسانهایى که به خاطر زبان نابود شده اند . (غرر الحکم 6929)
ج - رنج و مصیبت؛
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم :
«بلاء الانسان من اللسان». گرفتارى انسان به خاطر زبان اوست . (بحار / 68 / 286)
د - آتش جهنم؛
قال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم :
«من کثر کلامه کثر سقطه و من کثر سقطه کثرت ذنوبه و من کثرت ذنوبه کانت النار اولى به».
کسى که سخن او زیاد شود، سقوط او زیاد مى شود و کسى که سقوط او زیاد شود گناهان او زیاد مى شود و کسى که گناهان او زیاد شود آتش براى او سزاوارتر است .(محجةالبیضاء/ 5 / 196)
اشاره
امام صادق علیه السلام دوستى داشت که همواره ملازم امام بود.
روزى با امام در بازار مىرفتند و او غلامى داشت که پشت سرش مىآمد.
آن شخص نگاه به عقب کرد غلام را ندید تا سه مرتبه،
بار چهارم که او را دید به او نسبت ناروا داد حضرت ناراحت شدند و فرمودند:
«سبحان اللَّه تقذف امّه قد کنت ارى انّ لک ورعاً فاذا لیس لک ورع».
آن شخص گفت: مادرش مشرک است. حضرت فرمود: آیا نمىدانى هر قومى براى خود ازدواجى دارند، بنا بر این از من دور شو. راوى گوید: دیگر ندیدم امام با آن شخص راه برود.
(کافى/ 2 / 324)