مطالبی در باب زبان
مطالبی در باب زبان
کلامى از غزالى
« غزالى » در کتاب « احیاء علوم الدین » ضمن جمله پرمعنایى درباره زبان مى گوید :
فَاِنَّهُ صَغِیْرٌ جِرْمُهُ وَعَظْیِمٌ طاعَتُهُ وَحَرَمُهُ .« زبان عضویست که وزنش اندک و کم ولى عبادت و گناهش بسیار بزرگ است » .
زبان با یک تهمت نابجا ، یا یک دروغ ، قدرت دارد آبروى پنجاه ساله انسان بى گناهى را بریزد ، یا مال و جان بى تقصیرى را بر باد دهد .
تمام جنایاتى که در طول برپا بودن سازمان امنیت طاغوت آمریکایى در ایران، بر آبرو و جان و مال مردم رفت ، محصول زبان مزدوران ساواک کثیف بود ، آرى! این است جرم عظیم و گناه بزرگ زبان .
و زبان مى تواند با گفتار الهى بین دو نفر را اصلاح نموده ، آبروى مسلمانى را حفظ کند ، و مال و عرض مؤمنى را از خطر برهاند آرى ! این است طاعت بزرگ او .
در حالى که هر یک از اعضاى انسان مى تواند وسیله اى براى شیطان و شیطان ها باشد ; ولى بزرگان دین درباره « زبان » فرموده اند :
وَاِنَّهُ اَعْظَمُ آلَةِ الشَّیْطانِ فى اسْتِفْواءِ الاْنْسانِ .« زبان بزرگترین وسیله براى شیطان در گمراهى انسان است » .
آرى ! این مکتب انسان شناس اسلام است که منافع و زیان هاى زبان را به طور مفصل و مشروح بیان مى کند و ایمان به خدا و قیامت را ضامن آراسته شدن زبان به حسنات ، و پاک ماندنش از سیئات قرار مى دهد .
سرعت گیر تقوا
مؤمن در اسلام با کمربند تقوى و خوف از خدا و ایمان به روز جزا ، زبانش را از آلودگى حفظ کرده و سعى مى کند ، این عضو حساس به طور دائم در راه خدا قرار گرفته ، و جز اجراى مسائل ایمانى و گفتار خدایى و کلام نیکو با مردم برنامه اى نداشته باشد .
در کتاب پر قیمت « منهاج العابدین » در باب زبان چنین مى خوانیم :
« بر تو باد اى برادر که زبان نگه دارى و در ضبط و قیدآورى، که او سرکش ترین عضویست از اعضاء و طغیان و فساد و عدوان او بیشتر است »(منهاج العابدین : 61 ).
دو نکته
نکته اول:
از « سفیان بن عبد الله » روایت است که گفت به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) گفتم :
ما اَخْوَفُ ما تَخافُهُ عَلَىَّ فَقالَ هذا وَاَخَذَ بِلِسانِ نَفْسِهِ (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید : 10/27 ).
« اى رسول خدا ! از چه چیز بر من بیشتر مى ترسى؟ فرمود : این و زبان خود با دست گرفت » .
نکته دوم:
و از « یونس بن عبید » نقل کردند که گفت : نفس خود را این گونه یافتم که رنج روزه را در گرماى سخت مى توانست کشید ; اما ترک کلمه اى که به کار نمى آید نمى توانست کرد .
آثار حفظ زبان
اثر اول :
آنچه « ابوسعید خُدْرى » روایت کرده است که : چون بنى آدم بامداد برخیزد ، تمام اعضاى او به نزد زبان او بگریند و گویند به خدا تو را سوگند مى دهم که راست باشى که اگر تو راست باشى ما همه راست شویم و اگر تو کژ روى ما کژ شویم ، و معناى این نشانه آن است که نطق زبان در اعضاى آدمى اثر مى کند ، چه به توفیق و چه به خذلان ، و مؤکد این معنى حکایت « مالک بن دینار » است که گفت : چون در دل خود قساوتى و در تن سستى و در روزى حرمان بینى بدان که سخن بیهوده گفته باشى .
اثر دوم :
آنکه حفظ وقت خویش کنى ، که بیشترین سخنى که آدمى بر زبان آورد ، به غیر ذکر خداى تعالى ، لغو باشد و وقت بدان ضایع گردد .
« حسان بن ابى سنان » به غرفه اى گذشت که نوساخته بودند ، پرسید که چند روز است که این بنا نهاده اند؟ پس روى به نفس خود کرد و گفت : اى نفس مغرور ! تو را به این چکار ، چرا سئوال بى معنا مى کنى؟ و نفس را با یک سال روزه گرفتن عقوبت کرد .
داستان:
مى گویند : فقیه بزرگ ، حضرت آیت الله العظمى بروجردى یک روز در هنگام بحث در یک مسئله فقهى درباره یکى از شاگردان خود عصبانى شد و سخن تندى به او گفت ، پس از درس او را خواست و سخت از او دلجویى کرد ، آنگاه با خداى خود پیمان بست که یک سال تمام روزه بگیرد تا با جریمه شدن نفس با یک سال روزه ، از چنان عملى براى همیشه مصون بماند .
اثر سوم :
حفظ اعمال صالحه است که هر که زبان نگه ندارد و سخن بسیار گوید ، به ناچار در غیبت مردمان افتد و سخن بیهوده و غیبت ، خود صاعقه اى است هلاک کننده که گفته اند : مَثَل غیبت کننده ، چون کسى است که با منجنیقى حسنات خویش را به شرق و غرب دراندازد ، و دیگر از حسنات تهى و خالى گردد .
نقل مى کنند که به یکى از عرفا گفتند : فلان کس غیبت تو را کرد . آن عارف طبقى رطب نزد او فرستاد و گفت : شنیدم که تو حسنات خود را به هدیه نزد من فرستادى ، خواستم که آن را تلافى کرده باشم .
اثر چهارم :
ترک سخن که ترک آن سلامت از آفت هاى دنیا است ، و به تعبیر دیگر حفظ کردن زبان از گفتارى که خدایى نیست و ضربه از پى دارد .
بزرگان مى گویند : با زبان سخن مگو تا دندان هایت نشکند .
و دیگرى گفته : سفره زبان را پهن مکن ، تا قدر و قیمتت از دست نرود .
زبانا ز دستت به رنج اندرم ببرّم سرت تا بزى سرم
اثر پنجم :
ذکر آفات آخرت وعاقبت آن است و در این باب یک نکته بگویم : بدان که آنچه گویى یا سخن حرام باشد یا مباح ، اگر حرام باشد و محظور ، خود عذاب خداى در زیر آن است که طاقت آن ندارى که در حدیث است که : رسول خدا صلوات الله و سلامه علیه فرمود که :
« آن شب که مرا به آسمان بردند ، قومى را دیدم که مردار مى خوردند گفتم : اى جبرئیل ایشان کیستند؟ گفت : کسانى هستند که گوشت مردگان خورند » .
و « معاذ » را گفتند : زبان خود را از حمله به قرآن و طالبان علم بریده دار ، و مردمان را به زبان خود مدر که سگان دوزخ تو را بدرند .
« ابوقلابه » مى گوید :
« در غیبت کردن خرابى دل است از هدى ، تا فرا راه راست نبیند این سخن است که حرام است » .
آثار سخنان مباح
اثر اول :
مشغول کردن کرام الکاتبین به چیزى که در آن فایده و خیرى نباشد . حق مردم عاقل آن است که از ایشان شرم دارد و ایشان را نرنجاند :
( مَا یَلْفِظُ مِن قَوْل إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ) سوره ق 18 .« هیچ سخنى را به زبان نمى گوید جز اینکه نزد آن [ براى نوشتن و حفظش ]نگهبانى آماده است » .
اثر دوم:
فرستادن نامه نزد خداى تعالى ، پر از لغو و هرز و بیهوده . پس بنده باید از این حذر کند و از خداى تعالى بترسد .
گفته اند : یکى به دیگرى نگریست ، و سخنى ناسزا گفت ، او را گفت : اى مرد ! نوشته اى به نزد خداى تعالى مى فرستى ، بدان که چه مى نویسى در آن .
اثر سوم:
خواندن آن در روز قیامت نزد خداى عزوجل در برابر مردمان با رنج ، ترس ، برهنگى ، گرسنگى ، تشنگى ، از بهشت منقطع ، از نعمت محبوس .
اثر چهارم :
ملامت و توبیخ بى حد ، که : چرا گفتى ؟ و به چه سبب گفتى ؟ و حجت منقطع شد . گفته اند :
اِیّاکَ وَالْفُضُولَ فَاِنَّ حِسابُهُ یَطُولُ . « سخن اضافه از حق مگو که حساب آن طولانى است » .
آفات خطرناک زبان
کتاب هاى مهم اخلاقى آفات زبان را در بیست مورد شمرده اند ، و در محور هر یک از آفات به شرح و بسط مسئله اقدام کرده اند . در این مقال به ذکر عناوین بیست گانه اکتفاء کرده و تفصیل آن را به مطالعه واگذار مى کنیم :
1ـ سخن گفتن ، در چیزى که سود و منفعت براى شنونده ندارد .
2ـ اضافه و زیادى گفتن در حدى که ، باعث رنج و زحمت دیگران شود .
3ـ باطل گفتن .
4ـ مراء و مجادله کردن .
5ـ پیچیده و مغلق گفتن ، در حدى که مستمع نتواند از گفتار استفاده کند . به تعبیر دیگر : هنرنمایى کردن براى نشان دادن شخصیت علمى خویش .
6ـ فحش و ناسزا و بد گویى .
7ـ بى جا لعنت کردن مردم .
8ـ غنا .
9ـ شوخى .
10ـ مسخره و استهزاء کردن مردم .
11ـ سخن گفتن به صورتى که در مردم ایجاد دشمنى کند .
12ـ فاش کردن اسرار مردم .
13ـ وعده دروغ .
14ـ دروغ .
15ـ غیبت .
16ـ سخن چینى و نمامى .
17ـ دو زبانه بودن .
18ـ تعریف و تمجید و مدح بى جا یا تملق گویى .
19ـ سئوال بى مورد .
20ـ تهمت .
روایاتى در باب زبان
پس از ذکر فهرست موارد بیست گانه فوق اینک به چند روایت توجه کنید :
از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده است که فرمود :
« در انسان ده خصلت است که زبان آن را آشکار مى کند :
1 ـ شاهدى است که از درون خبر مى دهد . 2 ـ حاکمى است که به دعواها فیصله مى دهد . 3 ـ ناطقى است که به وسیله آن پاسخ داده مى شود . 4 ـ واسطه اى است که با آن مشکلى برطرف مى شود . 5 ـ توصیف کننده اى است که با آن اشیاء شناخته مى شوند . 6 ـ فرماندهى است که به نیکى فرمان مى دهد . 7 ـ اندرزگویى است که از زشتى بازمى دارد . 8 ـ تسلیت دهنده اى است که غم ها را تسکین مى دهد . 9 ـ حاضرى است که به وسیله آن کینه ها برطرف مى شود . 10 ـ دلربایى است که گوش ها به وسیله آن لذت مى برد »
کافى : 8/20 ، خطبة لأمیرالمؤمنین (علیه السلام) ، حدیث 4 ; تحف العقول : 92 ; بحار الانوار : 74/282 ، باب 14 حدیث 1 .
زبان و ایمان
قال رسول الله (صلى الله علیه وآله) :لا یَسْتِقیْمُ اِیْمانُ عَبْد حتّى یَسْتَقِیْمَ قَلْبُهُ وَلا یَسْتَقِیْمُ قَلْبُهُ حَتّى یَسْتَقِیْمَ لِسانُهُ
« ایمان هیچ بنده اى درست نشود تا آنکه دلش درست شود ، و دلش درست نشود تا آنکه زبانش درست شود » .
مستدرک الوسائل : 9/31 ، باب 103 ، حدیث 10121 ـ 13 ; بحار الانوار : 68/299 ، باب 78 ، حدیث 71 .
حق زبان
قال السجاد (علیه السلام) :حَقُّ اللِّسانِ اِکْرامُهُ عَنِ الْخَنا وَتَعْویدُهُ الْخَیْرَ وَتَرْکُ الْفُضُولِ الَّتى لا فائدَةً لَها وَالْبِرُّ بالنّاسِ وَحُسْنُ الْقَوْلِ فِیهِمْ
« حق زبان ، منزّه داشتتن آن از زشتگویى و عادت دادنش به خوبى و هر فروگذاشتن زیاده گویى هاى بیهوده و نیکى به مردم و خوب گفتن درباره آنان است » .
من لا یحضره الفقیه : 2/618 باب الحقوق ، حدیث 3214 ; بحار الانوار : 68/286 ، باب 78 ، حدیث 41 .
حبس زبان
قال على (علیه السلام) :اِحْبِسْ لِسانَکَ قَبْلَ اَن یُطیلَ حَبْسَکَ وَیُردى نَفْسَکَ ، فَلا شَىْءَ اَوْلى بِطُولِ سِجْن مِنْ لِسان یَعْدِلُ عَنِ الصَّوابِ وَیَتَسَرَّعُ اِلىَ الْجَوابِ
« پیش از آن که زبانت تو را به زندان طولانى و هلاکت درافکند ، او را زندانى کن ; زیرا هیچ چیز به اندزه زبانى که از جاده صواب منحرف مى شود و به جواب دادن مى شتابد ، سزاوار زندان طولانى نیست » .
غرر الحکم : 2437 ، حدیث 4180 .