فضایل و مناقب اخلاقی امام صادق علیه السلام از دیدگاه اهل سنت
فضایل و مناقب اخلاقی امام صادق علیه السلام از دیدگاه اهل سنت
حضرت صادق علیه السلام آنچنان به خلق وخوی روحانی و معنوی آراسته بود که همگان در همان برخورد اول شیفته و شیدای حضرت میشدند. اخلاق حضرت چنان وارسته و الهی بود که هر کس با وی در مجلسی برخورد میکرد، بدون اینکه حضرت سخن گوید، به عظمت حضرت پی میبرد. ازاینرو، بزرگان اهل سنت از عمرو بن ابی مقدام نقل کرده اند که میگفت: «کُنتُ اِذا نَظَرْتُ إِلی جَعْفرَ الصّادِقِ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ عَلِمْتُ أَنَّهُ مِنْ سُلالَةِ النَّبیّینَ؛ چون به جعفر صادق علیه السلام نظر میکردم، متوجه میشدم که آن حضرت از سلاله پیامبران است».1
حسن خلق
حسن خلق مهمترین فضیلت برای پیشوایان دینی است و در جلب دلها و رفعت مقام نزد خدا و مردم نقش بسزایی دارد.
اخلاق نیکوی حضرت همان اخلاق جدّش رسول اللّه صلی الله علیه وآله بود. او با مردم خوشاخلاق بود، در تشییع جنازه شرکت میجست و به عیادت بیماران میرفت و بدیها را با خوبی پاسخ میداد.
ابو زهره مالکی مینویسد:
مالک گفت: من پیوسته به حضور جعفر بن محمد رفت و آمد داشتم. آن حضرت بذله گو بود و بیشتر تبسم میکرد، ولی وقتی نام رسول اللّه نزد او برده میشد، رنگ حضرت به زردی می گرایید.
درباره حسن خلق حضرت نقل کرده اند که مردی از حجاج وارد مدینه شده و خوابیده بود. چون بیدار شد، خیال کرد همیان او را دزدیده اند. پس بیرون آمد و امام صادق را دید. پس دست حضرت را گرفت و گفت: تو همیان مرا برداشتهای! حضرت بدون اینکه ناراحت شود، فرمود: چه چیزی داخل آن بود؟ آن مرد گفت: هزار دینار طلا در آن بود. حضرت آن مرد را به خانه برد و هزار دینار به او بخشید. پس آن مرد به خانه خود برگشت و همیان را در خانه خود یافت. آنگاه به سوی امام صادق علیه السلام برگشت و از حضرت عذرخواهی کرد و خواست هزار دینار را به حضرت برگرداند، ولی امام نپذیرفت و فرمود: ما چیزی را که دادهایم، پس نمیگیریم. پس آن مرد پرسید: این آقا کیست؟ گفتند: امام جعفر صادق.
امام نسبت به همه محبت داشت و با همگان اعم از سیاه و سفید و عرب و عجم، خوشبرخورد و نسبت به دوستان وفادار بود. نقل شده که مردی سیاهچهره ملازم حضرت بود. امام مدتی ایشان را ندید. پس روزی در جمع دوستان از حال او پرسوجو کرد. مردی با حالت تمسخر گفت: «اِنَّهُ نَبَطِیٌّ؛ آن مرد نبطی4 است!» پس امام صادق فرمود: اصل و شخصیت هر انسانی به عقل و حسب و دین و کرم و تقوای اوست و همه مردم (سیاه و سفید...) یکسان هستند. پس آن مرد شرمگین شد.
همچنین عالم معاصر اهل سنت، عبدالحلیم جندی درباره اخلاق نیک حضرت، مینویسد:
روزی امام، عابری را که بر ایشان سلام نکرد، برای خوردن غذا دعوت کرد. حاضران از او پرسیدند: آیا سنت این نبود که آن مرد نخست سلام گوید و سپس به غذا دعوت شود؟ حضرت پاسخ داد: این فقه تنگنظرانه عراقی است... بنابراین، فقه امام «علوی» است که با بخشش شروع میشود و فقه عملی است؛ زیرا ابتکار عمل را در دست دارد و فقه اجتماعی است که فرد بخشنده به گیرنده توجه دارد و فقه اسلامی و انسانی است که سراسر آن احترام و بزرگواری است.
پرهیزگاری
عبادت و اطاعت خدا از معرفت برمیخیزد و معرفت هر که بیشتر باشد، عبادت و پرهیزش نیز بیشتر از دیگران است. آن حضرت که در علم و معرفت سرآمد همگان بود، در عبادت و اخلاص مانند نیاکان پاکش در اوج قله کمال بود.
مالک بن انس، فقیه و امام بزرگ اهل سنت در توصیف حضرت صادق علیه السلام مینویسد:
من پیوسته به حضور حضرت صادق علیه السلام مشرف میشدم. بیشتر اوقات حضرت تبسم بر لب داشت، ولی چون نامی از رسول خدا صلی الله علیه وآله برده میشد، رنگش متغیر و کبود و گاهی زرد میشد. مدت زمان زیادی نزد او میرفتم و او را در یکی از سه حال میدیدم: یا در حال نماز بود یا روزه داشت و یا مشغول قرائت قرآن بود. هرگاه از رسول خدا صلی الله علیه وآله حدیث نقل میکرد، با طهارت بود. از زاهدان و عابدانی بود که خشیت از خدا وجودشان را فراگرفته بود... .
عبدالحلیم جندی از عالمان معاصر اهل سنت از مالک بن انس روایت میکند:
یک سال با او حج به جا آوردم. وقتی سوار بر مرکب، برای احرام مهیا شد، هرچند خواست لبیک بگوید، صدا در گلویش قطع شد و نزدیک بود از مرکب به زیر افتد. عرض کردم: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله (در احرام) ناگزیر نخست باید لبیک بگویی. فرمود: چگونه لبیک بگویم، میترسم خدای عزوجل بفرماید:
«لا لَبَّیْکَ وَ لا سَعْدَیْکَ...».
پیوسته در طاعت خدا بود و عزت را در عبادت و طاعت خدای میجست. همواره این دعا را بر لب داشت که:
«اَللَّهُمَّ اَعِزَّنِی بِطاعَتِکَ؛
خدایا! مرا به طاعت خود عزیز گردان.»9 همچنین به دیگران میفرمود: «هیچ زاد و توشهای برتر از تقوا نیست و چیزی نیکوکارتر از سکوت و کمحرفی نیست».
آراستگی ظاهری
حضرت ظاهری آراسته داشت. قامتش نه کوتاه بود و نه بلند؛ چهرهای داشت که بسان ماه میدرخشید. پوست او لطیف بود و موهایی مجعد و مشکین و پیشانی بلندی داشت. او لباسهایی را که مورد رضای جدش بود، میپوشید که پیامبر فرموده بود: «بدون اسراف و تکبر بخورید و بیاشامید و بپوشید».نقل شده است روزی سفیان ثوری، حضرت را دید که قبایی آراسته و زیبا پوشیده است. سفیان ثوری میگوید: با تعجب به حضرت مینگریستم. پس حضرت فرمود: ای ثوری! چه شده که چنین با تعجب نگاه میکنی؟ آیا از آنچه میبینی، تعجب میکنی؟ گفتم: ای فرزند رسول خدا! این لباس، لباس شما و پدرانت نیست. پس حضرت فرمود: ای ثوری! آن زمان، زمان فقر و نداری امت بود و آنان به اقتضای زمانشان لباس میپوشیدند، ولی این زمان، زمان نعمت است و نعمت به سوی امت روی آورده است .
سپس حضرت قبای رویین را کنار زد و قبای پشمی خشنی را که زیر لباسهایش پوشیده بود، نشان داد و فرمود: ما این لباس خشن را برای خدا پوشیدهایم و لباس رویین و آراسته را برای شما. پس هر آنچه برای خدا باشد، پوشیده میداریم و آنچه برای شما باشد، آشکارش میکنیم.
عبدالحلیم جندی مینویسد:
امام صادق علیه السلام میفرمود: «آنگاه که خداوند نعمتی را به کسی ارزانی میدارد، دوست دارد آن نعمت را نزد او ببیند؛ زیرا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.» و میفرمود: «خداوند زیبایی و تجمل را دوست دارد و از فقر و فقرنمایی ناخرسند است». همچنین میفرمود: «مرد باید لباس خویش را پاکیزه نگه دارد و از بوی خوش استفاده کند و خانه خویش را گچکاری کند و آستانه خود را پاکیزه سازد».
بخشندگی
هیاج بسطام میگوید:
«کانَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ یُطْعِمُ حَتّی لایَبْقی لِعِیالِهِ شَیْءٌ»؛
یعنی امام جعفر بن محمد چنان اطعام میفرمود که حتی برای اهل و عیالش چیزی باقی نمیماند. امام در وصیت به فرزندش میفرمود: «ای فرزند! اگر کسی از تو چیزی خواست، به او احسان کن».
عبدالحلیم جندی در اینباره مینویسد:
عین زیاد، نام مزرعه ای از آنِ امام صادق7 بود. او به کارکنانش دستور میداد که راهی به داخل باغ باز کنند تا مردم به درون آن راه یابند و از میوههای آن بخورند. هر روز ده سفره میانداخت که بر سر هر یک، ده نفر مینشست. هر گاه ده نفر برمیخاستند، ده تن دیگر به جای آنها می نشستند. هر یک از همسایگان که به مزرعه نمیآمد، یک ظرف از آن خرماها را برایشان میفرستاد. زمان برداشت محصول که میرسید، پاداش کارگران را میداد. آنچه بر جای مانده بود، به دستور امام به مدینه برده میشد و میان مردم تقسیم میگردید و به هر یک در خور حال وی چیزی میرسید.
ابن ابی طیفور مینویسد:
میهمانی نزد امام صادق علیه السلام بود. روزی مهمان برخاست که کاری برای امام انجام دهد. حضرت نگذاشت و خود برخاست و کار را انجام داد و فرمود: «پیامبر از کار کردن مهمان جلوگیری میکرد».
فضل بن روزبهان، از علمای اهل سنت در شرح فرازی از صلوات مخصوص آن حضرت مینویسد:
آن حضرت، فریادرس و یاریکننده ضعیفان و عاجزان در پیشآمدها و بلاها بود و این به رحم و عطوفت آن حضرت بر عاجزان اشاره دارد؛ چنانکه روایت کردهاند هرگاه برای کسی حادثه یا فقری پیش میآمد، به جوار لطف و احسان آن حضرت در مدینه پناه میبرد و از خوان نعمت آن حضرت بهره میبرد؛ انگار که شیعه اهل بیت است.
حضرت به همه احسان و محبت میکرد و گناه افراد سبب نمیشد حاجت او را روا نکند. میبخشید و موعظه میکرد. شقرانی18 که فردی گناهکار و شرابخوار بود، میگوید: گرفتار بودم و شفیعی نداشتم. سرگردان بودم که ناگه جعفر بن محمد را دیدم. پس گفتم: فدایت شوم، من غلام شقرانی هستم و حاجت خود را اظهار کردم. پس حضرت به من عطایی کرد و سپس فرمود: ای شقرانی! نیکی از همه خوب است و از تو پسندیدهتر و زشتی از همه بد است و از تو بدتر؛ به خاطر مکانی که نزد ما داری.
زمخشری پس از نقل این جریان مینویسد:
بنگرید امام چگونه احسان میکند و حاجت شقرانی را روا میکند و به او احترام میگذارد، با اینکه از حال او آگاه بود. بنگرید که چگونه او را موعظه میکند؛ این خلق و خو، همان خلق و خوی پیامبران است.
بردباری
رویدادهای زندگی امام صادق علیه السلام بسان یک مدرسه است. او در برابر نعمتها، شکور و در بلاها، صبور بود. هنگام پدید آمدن بلاها، یادآور نعمت بود و این همان صبر جمیل است که قرآن ما را بدان فرا میخواند.
در تاریخ آمده است حضرت صادق علیه السلام فرزندی داشت که پیش چشمان ایشان از دنیا رفت. پس حضرت گریست و در همان وقت نعمتهای خداوندی را به یاد آورد و فرمود:
«لَئِنْ اَخَذْتَ لَقَدْ اَبْقَیْتَ وَ لَئِنْ اِبْتَلَیْتَ لَقَدْ عافَیْتَ؛
خداوندا! تو منزهی، اگر چیزی از ما گرفتی چیزهایی دیگر را برایمان نگه داشتی. اگر مصیبتی دادی، عافیت نیز بخشیدی».
سپس کودک را نزد زنان برد و آنها را سوگند داد که شیون نکنند. آنگاه فرزندش را برای خاکسپاری برد؛ در حالی که میگفت:
پاک و منزه است خدایی که فرزندانمان را از ما میستاند، ولی دوستی و محبت او در دل ما فزونی مییابد. ما افرادی هستیم که آنچه را دوست داریم، از خدا میطلبیم و او به ما عنایت میکند. آنگاه که به یکی از عزیزانمان مصیبتی رسید، بدان رضایت میدهیم.20
عفو و گذشت
احسان و کرم، سجیه و عادت اهل بیت پیامبر اسلام است. امام صادق علیه السلام نیز در این بیت رشد یافته و از همان کودکی، درس عفو و گذشت را از پدران بزرگوارش فراگرفته بود. ما در اینجا نمونههایی از عفو و گذشت امام را که در کتابهای اهل سنت آمده است، ذکر میکنیم.
علامه یوسف بن محمد اندلسی در کتاب الف باء مینویسد:
روایت شده است حضرت کنیزی داشت که در ظرفی، آب بر دستان حضرت میریخت. پس در این هنگام، ظرف به پیشانی امام خورد و بهشدت درد گرفت. وقتی کنیز متوجه شد، گفت: ای مولای من «وَ الْکاظِمیِنَ الْغَیْظِ؛ مؤمنان کسانی هستند که در ناراحتی کظم غیظ میکنند» و حضرت فرمود: کظم غیظ کردم. پس گفت: «وَ الْعافِینَ عَنِ النّاس ِ؛ مؤمنان، اهل گذشت هستند». حضرت فرمود: تو را بخشیدم. کنیز گفت: خدا نیکوکاران را دوست دارد. حضرت فرمود: تو در راه خدا آزادی و هزار درهم نیز به تو بخشیدم.21
عبدالحلیم جندی مینویسد:
آن حضرت اعضای خانوادهاش را از رفتن روی بلندی بازمیداشت. روزی امام به خانه آمد. یکی از کنیزکانش که کودک او را نگهداری میکرد و با کودک بالای نردبان رفته بود، تا چشمش به حضرت افتاد، از خطایی که کرده بود، هول شد و بدنش لرزید و کودک از دستش به زمین افتاد و از دنیا رفت.
حضرت با چهرهای برافروخته بیرون رفت و هنگامی که سبب آن را از وی پرسیدند، فرمود: رنگ چهرهام به سبب مردن کودک نیست، بلکه بدین جهت است که کنیزک از آمدن من به وحشت افتاد. پس از آن به کنیز فرمود: تو در راه خدا آزادی و از تو گذشتم.
جوانمردی
شقیق بلخی از حضرت در زمینه فتوت و جوانمردی پرسید. حضرت فرمود: شما در مورد جوانمردی و فتوت چه نظری دارید؟ شقیق گفت: اگر بر ما عطا شود، شکر کنیم و اگر عطا نشود، صبر میکنیم. حضرت فرمود: سگان مدینه هم اینگونه اند. پس شقیق گفت: ای پسر رسول خدا! پس فتوت نزد شما چیست؟ فرمود: «اگر بر ما عطا شود، ایثار میکنیم و میبخشیم و اگر عطا نشود، شکر میکنیم».
شجاعت
شجاعت فقط زور بازو و شمشیر زدن نیست. شجاعت، نیرویی درونی و قلبی است که مظاهر آن در اعضا و جوارح، گاه بر زبان و گاهی بر دست و بازو ظاهر میشود. اهل بیت پیامبر و از جمله امام صادق علیه السلام تمام مظاهر شجاعت را داشتند که در موقعیتهای مختلف ظاهر میشد. در تاریخ آمده است روزی حضرت در حضور منصور دوانیقی بود. پس مگسی بر صورت منصور نشست. منصور مگس را میراند، ولی او بازمیگشت تا منصور آزردهخاطر شد. پس به امام صادق علیه السلام رو کرد و گفت: یا ابا عبداللّه! به چه علت و حکمتی خدا مگس را خلق کرده است؟ حضرت فرمود: «لِیُذِلُّ بِهِ الْجَبابِرَةَ؛ تا به وسیله آن متکبران و ستمگران را خوار کند». منصور چون سخن را شنید، ساکت شد و چیزی نگفت.
ذهبی مینویسد:
وقتی نزد حضرت صادق علیه السلام از بخل منصور سخن گفته شد، حضرت فرمود: حمد خدایی را که او را از دنیایش هم محروم ساخت و دینش را هم بر او باقی نگذارد.
وصیت به فرزندان
وصیت و نصیحت به فرزندان، سیره و سجیه ائمه معصومین علیهم السلام بوده است. این روش، درسی است از مکتب ائمه معصومین علیهم السلام برای شیعیانشان در بهتر تربیت کردن فرزندان. این سیره نشان میدهد که نصیحت و وصیت فرزندان از وظایف پدری است و پدران باید بدان توجه کنند.
یکی از اصحاب حضرت میگوید: به محضر امام صادق علیه السلام مشرف شدم. فرزندش موسی بن جعفر (امام هفتم) را در مقابل حضرت دیدم، در حالی که امام صادق این سخنان را به او وصیت میکرد و میفرمود:
فرزندم! وصیت مرا حفظ کن که اگر آن را به خاطر داشته باشی، به سعادت و بزرگی خواهی زیست و به درستکاری و خوبی خواهی مرد.
ای فرزندم! هر که به قسمت خدا قانع شود، غنی خواهد شد. هر کس چشمش به آنچه در دست دیگران است باشد، فقیر خواهد شد. هر کس به قسمت خدا راضی نباشد، خدا را در قضا و قدرش متهم ساخته است... هر کس عیبهای دیگران را آشکار سازد، رسوا خواهد شد و هر که شمشیر ستم پیشه کند، به همان کشته خواهد شد و هر کس چاهی برای دوستش بکند، خود در آن گرفتار شود... .26
توصیه به خلفای جور
ابوجعفر منصور دوانیقی از ستمکاران زمان حضرت بود، ولی امام حتی از توصیه و نصیحت وی نیز باز نمیایستاد. منصور، خود را در رتبه و نسبت به رسول خدا با امام یکی میدانست و برخی نیز با منصور همعقیده بودند. روزی منصور بیشرمانه نزد حضرت این اعتقاد را بیان کرد و گفت: ما و شما نسبت به رسول خدا در یک رتبه هستیم. حضرت با فراست پاسخ داد: اگر رسول خدا زنده بود و همسری از شما برمیگزید، جایز بود، ولی بر پیامبر جایز نبود از خانواده ما همسری برگزیند؛ به این دلیل که ما از پیامبر و او از ماست.27
بلاذری در انساب الاشراف از ابن مسیب نقل میکند که :
منصور کسی را خدمت امام صادق علیه السلام فرستاد و حضرت را خواست تا درباره مردم مدینه با ایشان مشورت کند. چون حضرت تشریف آورد، منصور گفت: همانا من با مردم مدینه چندین مرتبه مدارا کردم و به آنان مهلت دادم، ولی میبینم آنان از کارهای خود (علیه ما) دست برنمیدارند. میخواهم کسی را به سوی آنان بفرستم که نخلهای آنان را قطع و چشمههایشان را خراب کند... . حضرت فرمود: «به سلیمان نعمت داده شد و او شکر کرد. ایوب گرفتار شد، ولی صبر پیشه ساخت. یوسف قدرتمند شد و بخشید. حال، خدا این خلافت را به تو داده و علمی به تو عطا کرده است. پس تو از همه سزاوارتر هستی به بخشش و عفو از خطاکاران.» در پی سخن امام، غضب منصور از میان رفت و آرام شد.
تعلیم دعا
سفیان ثوری آهنگ بیت اللّه داشت و مسافر کعبه بود. پیش از حرکت خدمت امام مشرف شد. حضرت به او فرمود: وقتی به بیت خدا رسیدی، دست بر دیوار بگذار و بگو: «ای خدایی که فراتر از فنا و فوتی و شنونده هر نجوایی هستی و ای خدایی که پس از مرگ، گوشت بر استخوان میرویانی». سپس هرچه خواستی دعا کن.
آنگاه سفیان از امام موعظه و تعلیم درخواست کرد. حضرت فرمود: «ای سفیان! چون چیزی را که میپسندی به تو روی آورد، بیشتر حمد خدا کن و چون چیزی که نمیپسندی، پیش آید، بیشتر بگو: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ» و هرگاه رزقت کم شد، بیشتر استغفار کن».29
حرز امام صادق علیهالسلام
فضل بن روزبهان پس از ذکر ماجرایی که میان حضرت و منصور دوانیقی رخ داد و حضرت به برکت حرز و دعایی که با خود داشت، از دست منصور نجات یافت، مینویسد:
حرز مشهور آن حضرت را که به حرز امام جعفر مشهور است، اول آن چنین است:
«ماشاءَ اللّهُ تَوَجُّها إلَی اللّهِ، ماشاءَ اللّهُ تَقَرُّبا إلَی اللّهِ، تَلَطُّفا إلَی اللّهِ، ماشاءَ اللّهُ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ...».
بحمدللّه تعالی این فقیر ضعیف آن را یاد دارم و از اوراد فقیر است که سالهاست بدان مواظبت میکنم و تمام عمر در پناه آن حرز «بِحَمْدِللّهِ وَ حَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ» از شر دشمنان مصون و محروسم ان شاء اللّه تعالی. چون آن حرز بسیار مشهور است، در این مقام گفته شد. ان شاءاللّه هر کس بدان مواظبت کند، به یقین، از شر انس و جن در پناه حق تعالی خواهد بود.
بنا بر نقل ذهبی، حضرت فرمود:
ای سفیان! اگر خدا نعمتی بر تو بخشید و تو بقا و دوام آن نعمت را دوست داشتی، بیشتر حمد و شکر خدا کن که همانا خدا فرموده است:
«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزِیدَنَّکُمْ»
و هرگاه روزیات کم شد، بیشتر استغفار کن که خدا فرموده است:
«اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفّارا یُرسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرارَا و یُمْدِدْکُمْ بِأمْوالٍ...».
و هر گاه ناراحتی و غصهای از سلطان و یا کس دیگری داشتی بیشتر بگو:
«لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ»
که همانا این ذکر، کلید گشایش و گنجی از گنجهای بهشت است.
پی نوشت :
1. جمالالدین یوسف مزى، تهذیب الکمال، بیروت، دارالفکر، 1414 ه . ق، ج 3، ص 421؛ ابىنعیم اصفهانى، حلیة الاولیاء، بیروت، دارالکتب، بىتا، ج 3، ص 193؛ ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج1، ص 444؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، بیروت، دارالفکر، 1417 ه . ق، چ1، ج 6، ص 440.
2. ابو محمد ابو زهره، الامام المالک، حیاته و عصره و آرائه، مصر، طبع مخیم، بىتا، ص 104.
3. احقاق الحق، ج 12، ص 231، به نقل از: عبدالکریم بن هوازن شافعى، الرسالة القشیریة، قاهره، ص114؛ ترجمه رساله قشیریه با تصحیحات و تعلیقات بدیع الزمان فروزانفر، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالى، 1361، چ2، ص 344.
4. نبطى: یعنى عامى، مردم عوام.
5. کمال الدین محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1419 ه . ق، چ 1، ص 286؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 198؛ الفصول المهمة، ج 2، ص 916.
6. عبدالحلیم جندى، امام صادق علیهالسلام، ترجمه: عباس جلالى پیشواى علم و معرفت، ص 200.
7. نک: ابو زهره، الامام الصادق علیهالسلام، ص 77. به نقل از: مدرک خطى در دارالکتب مصر.
8. الامام الصادق علیهالسلام، ص 212.
9. تهذیب الکمال، ج 5، ص 90.
10. همان.
11. عبدالحلیم جندى، الامام الصادق علیهالسلام، ص 204.
12. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 193؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 425؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 443.
13. عبدالحلیم جندى، الامام الصادق علیهالسلام، ص 204.
14. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 194؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 443؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 426؛ مطالب السؤول، ص 285.
15. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 195.
16. عبدالحلیم جندى، الامام الصادق علیهالسلام، صص 361 و 362.
17. فضل بن روزبهان، وسیلة الخادم الى المخدوم، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى، 1372، چ 1، صص 184 و 186.
18. از اولاد شقران، غلام رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله بود.
19. سید کاظم قزوینى، موسوعة الامام الصادق علیهالسلام، قم، بصیرتى، 1414، چ1، ج 1، ص 337؛ به نقل از: زمخشرى، ربیع الابرار، ج 2، ص 513؛ ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 18، ص 205؛ سبط بن جوزى، تذکره الخواص، قم، منشورات الرضى، 1418ه . ق، ص 310.
20. ابو زهره، الامام الصادق علیهالسلام، ص 80، به نقل از: کتاب الصادق، ج 1، ص 269.
21. الامام ابى الحجاج یوسف بلوى، الف باء، بیروت، عالم الکتب، 1405 ه . ق، چ 3، ج 2، ص 499.
22. ابوزهره، الامام الصادق علیهالسلام، ص 151.
23. احقاق الحق، ج 12، ص 235؛ به نقل از: الرسالة القشیریة، ص 115؛ ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 217.
24. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 198؛ الفصول المهمة، ج 2، ص 915؛ مطالب السؤول، ص 286؛ شبلنجى، نورالابصار، بیروت، دارالکتب رحلى، ص 148؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 429.
25. سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 445؛ ابى سعید منصور آبى، نثر الدرّ، تحقیق: منیر محمد مدنى، مصر، 1991 م، ج 1، ص 352.
26. براى دیدن تفصیل وصیت حضرت نک: حلیة الاولیاء، ج 3، ص 195؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 427؛ جمال الدین ابى الفرج جوزى، المنتظم، بیروت، دارالفکر، 1420 ه . ق، ح 5، ص 2274؛ حوادث سنة، ص148.
27. راغب اصفهانى، محاضرات الادباء، ج 1، ص 344.
28. سید کاظم قزوینى، موسوعة الامام الصادق علیهالسلام، قم، بصیرتى، 1414، چ1، ج 1، ص 217؛ به نقل از: انساب الاشراف، ج 3، ص 194. این ماجرا با اندکى اختلاف در نثر الدرّ آمده است. سعد منصور آبى، نثر الدرّ آبى، تحقیق: منیر محمد مدنى، مصر، 1991 م.، ج 1، ص 351.
29. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 196؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 429.
30. وسیلة الخادم الى المخدوم، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى، 1372، چ 1، ص 186.
31. سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 442.