بحث اخلاص (قسمت دوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ...
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن ...
بحث ما در رابطه با اخلاص بود
گفتیم کیمیا را به مس بزنند طلا میشود.یک چیزی به نام نیت داریم که این نیت میتواند کارها را 180 درجه عوض میکند. یعنی نیت خوب، کار بد را هم خوب میکند. شما به یک جنایتکار سلام کنی، فکر میکنی آدم خوبی است، به شما ثواب میدهند. چون شما نمیدانستی جنایتکار است، فکر میکردی آدم خوبی است. یعنی با نیت خوب به آدم بد هم سلام کنی اجر داری.
1- اقدام خالصانه حضرت موسی در کمک به دختران
داستان : به موسی گفتند: شورای نظامی تشکیل شده، تو را بگیرند و اعدام کنند. اعدام انقلابی، صحرایی، فرار کن.
«فَاخْرُج» (قصص/20)
«فخََرَجَ مِنهَْا خَائفًا یَترََقَّب» (قصص/21)
موسی هم از منطقه حکومت فرعون به منطقه مدین رفت، قبل از آنکه وارد شود دید بیرون شهر چوپانها دارند بزغالهها و گوسفندهایشان را آب میدهند ولی دو تا دختر هم یک کنار ایستادند، با اینکه خودش تحت تعقیب و فراری بود، نزد دخترها رفت. گفت: خانمها چرا شما کنار ایستادند؟ گفتند: پدر ما پیر است نمیتواند چوپانی کند. ما دو تا دختر با هم چوپانی میکنیم. آمدیم آب بدهیم، الآن سر چشمه برویم تن ما به تن مردان میخورد. و ما ایستادیم که تن ما به آنان نخورد.ما بزغالههایمان را آب نمیدهیم تا مردها بروند. موسی بزغالهها و میشها را از دخترها گرفت، و رفت آب داد. آنوقت خدا از این آب دادن تعریف کرده است. قرآن میگوید:
«فَسَقى» موسی سقایی کرد، «لَهُماثُمَّ تَوَلَّى» سپس کنار رفت، «إِلَى الظِّل» زیر سایهای رفت، «فَقالَ رَبِّ» خدایا، «إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» (قصص/24)
حضرت موسی برای دو تا خانم سقایی کرد. چون هوا داغ بود، به سایه رفت. گفت: خدایا، هرچه نازل کنی، هر خیری، الآن وقتش است. چون جوان هستم و تحت تعقیب هستم و فرار کردم، دویده، خسته، تشنه، حالا هم چوپانی مفت کردم. یک چیزی بده بیاید. که امام صادق میفرماید: نان میخواست. گرسنهاش بود ولی رویش نشد به خدا بگوید: نان. گفت: خیر، هر خیری برسانی الآن من فقیر هستم. بده بیاید.
نکات:
«فَسَقى لَهُما» است. در این کلمه! خدا این سقایی را تعریف میکند. این سقایی چه خصوصیاتی داشت؟
1-مأموریت در آن نبود. یعنی کسی به موسی نگفته بود باید این کار را بکنی. از سوز دل بود.
2- اضافهکار نبود.
3- بیمه نبود.
4- برای زیبایی دخترها نبود. آخر گاهی وقتها یک تاکسی یک خوشگل باشد ترمز میکند. پیرزن باشد گازش را میگیرد و میرود. اینطور نیست که موسی دید دو تا دخترها زیبا هستند ترمز کند. برای زیبایی نبود.
5- شناخت نبود، چون گاهی وقتها آدم یک کسی را میشناسد، میگوید: حالا فلانی ما را میشناسد بایستیم سوارش کنیم. رودروایسی است.
6- وامدار نبود. گاهی وقتها آدم میگوید: ایشان در انتخابات ریاست جمهوری ما، در انتخابات نمایندگی مجلس ما، شورای شهر ما، در انتخابات خودش را به آب و آتش زده لااقل یک پستی به او بدهیم. فرمانداری، بخشداری، وامدار است. بالاخره این دخترها پدرشان یک خدمتی به ما کرده، شناخت نبود، وامدار نبود، اضافهکار نبود
7- فراری بود. در حال فرار خدمت کرد. خدمت در حال فرار، خود موسی تحت تعقیب بود.
8- گرسنه بود.
9- شرط نکرد که من بزغالهها را آب میدهم به شرطی که شما هم بروید خانهتان و یک چیزی برای من بیاورید بخورم. شرط نکرد.
10- در هوای گرم بود. این گرمی هوا را شما میتوانید بگویید از کجا درآوردیم.«ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّل» به سایه رفت، پیداست هوا داغ بود.
11- دست تنها بود. تنها بود.
2- نیّت کار مهم است، نه سختی کار
سختترین کارها جان دادن است. قرآن هرجا میگوید جهاد کنید و جان بدهید، میگوید: اگر خدا هست.
«فی سَبیلِ اللَّه» حتی اگر آدم جان بدهد ولی در راه خدا نباشد، ارزش ندارد. سختی کار هجرت است. «هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّه» (بقره/218) یعنی سختی کار مهم نیست.
نیت کار مهم است. 70 حدیث در جلد 65 بحار از صفحهی 67 به بعد نوشته شده است
نکته:
مرحوم علامه مجلسی(ره) اینقدر کتاب نوشته که قویترین وزنه بردارهای ما از ورق زدن کتابهای او مچشان درد میگیرد. همان مچهایی که وزنههای سنگین بلند میکند، ورق نمیتوانند بزنند. الآن دکترهای ما، فوق لیسانسهای ما یک پایان نامه مینویسند دویست صفحه. مگر میشود این همه آدم کتاب بنویسد؟ چطوری عمرشان با برکت بوده است؟ 70 حدیث راجع به نیت آورده که چند تا اصل است.
3- انسان در امور مادی، در کنار حیوانات
اصل کار نیت است. در جسم و روح اصل با کدام است؟ اصل با روح است. جسم را که حیوانها از ما چشمشان بهتر است. بعضی حیوانها زیر برف را میبینند و ما نمیبینیم. پرواز پرندهها از ما قویتر است. خوراک گاو از ما بیشتر است. آمیزش جنسی خروس و مرغ از انسانها بیشتر است. در هریک از چیزهای مادی حیوانها از ما جلوتر هستند. ارزش ما با روح است.
قرآن وقتی جسم را مطرح میکند میگوید: خودت و گاو و الاغت،
«مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» (نازعات/33)
این سبزی هم برای خودت، هم برای گاوت. یعنی انسان را کنار گاو میگذارد.
در مسائل مادی! در مسائل معنوی انسان را کنار خدا میگذارد. میگوید:
«شَهِدَ اللَّهُ» خدا گواهی میدهد، «وَ الْمَلائِکَةُ» بعد میگوید: «وَ أُولُوا الْعِلْمِ» (آلعمران/18)
یعنی در علم و فهم و عقل در کارهای کمال انسان کنار خدا و فرشتهها است. در شکم و شهوت انسان کنار حیوانها است. «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» انعام یعنی چهارپا! این سبزی برای خودت و برای گاوت. یعنی انسان و گاو در شکم کنار هم هستند.
نکته:
میگوید: امروز روز نحسی است. میگوییم: چرا؟ میگوید: درسم مشکل است. امروز روز خوشی است. چرا؟ درس ندارم. این درست نیست. امروز روز خوشی بود، صبح کله پاچه خوردیم و ظهر کباب برگ! یعنی خوش را مربوط به شکم میدانیم، تا میگویند: مدرسه به مناسبت برف و باران تعطیل است بچه میگوید: جون! معلم میگوید: آخ جون! ببینید این مشکل ما همین است.
مطلب: همینطور که در جسم و روح اصل روح است، در عمل و نیت اصل نیت است. و لذا در قرآن یک آیه داریم که هرکس هم راست میگوید، هر راست گفتنی هم ارزش ندارد.
«لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِم» (احزاب/8)
روز قیامت از صادقین هم میپرسند ریشهی صداقت چه بود؟ گاهی وقتها آدم راست میگوید که خودش اعتبارش به هم نخورد. میگوید: ببین اگر کلک بزنیم ما ممکن است لب چهارراه بایستیم، اما میایستیم چون پلیس جریمهمان میکند. زنده باد کسی که پلیس هم نباشد، میایستد. آن ارزش دارد.
4- نیّت، اساس عمل و برتر از عمل
اصل نیت است.
«النیة أساس العمل» (غررالحکم/ص93)
«لا عمل لمن لا نیة له» (غررالحکم/ص93)
یکی از برکات نماز همین نیت است. میگویند: بفهم چه میکنی؟ آدم نمازگزار باید اگر میپرسند چه میکنی، بفهمند چه میکند. ولذا گفتند: قبل از نماز توجه داشته باش، چه میکنی.
داستان:
آقای بروجردی(ره) میگفت: حضور بیاورید بعضی مراجع میگویند: لازم نیست. پیداست چه میکنید. ولی آقای بروجردی عنایت داشت، به اینکه میفرمود: نه، در ذهنت بیاور که بفهمی چه میکنی. ما داریم احضار ارواح، که روح را حاضر کن. خودت روحت را حاضر کن که چه میکنی؟ داری با چه کسی حرف میزنی. نماز آقای بروجردی خیلی طول میکشید. آنهایی که میخواستند نماز آقای بروجردی بروند میگفتند: خودتان را آماده کنید. چقدر رکوعش طول میکشید. سجدهاش چقدر طول میکشید. یک نماز طولانی میخواند. آخر ببینید یک کسی یک کسی را دوست دارد، تند تند حرف نمیزند. مثلاً شما یک عروس را دوست داری. حال شما خوب است؟ غذا چیه؟ لباس پوشیدی؟ رفتی؟ نرفتیم؟ خداحافظ... میگوید: بابا اگر من عروس هستم، من را دوست داری، یک خرده شمردهتر حرف بزن. آنها وقتی با خدا حرف میزنند، با معشوقشان حرف میزنند. ما گیر کرده نماز میخوانیم ولذا میگوییم: نماز خواندیم، راحت شدیم. یعنی گیر افتاده بودیم. اصلاً خودمان کلمه راحت را میگوییم. فرق است بین اینکه پیغمبر با اذان راحت میشد ما از اذان راحت میشویم.
قصه:
یک کسی میگفت: من و فلانی هردو میگوییم: در مسجد را ببندید. فلانی که منبر میرود اینقدر شلوغ میشود، میگوید: در را ببندید، دیگر جا نیست. من تا منبر می روم همه اینها هم که هستند، فرار میکنند. میگویم آقا در را ببندید چهار نفر لااقل بنشینند. میگفت: هردو میگوییم: در را ببندید.
دکترها دو بار میگویند: هرچه میخواهد بخورد، بخورد. یکی مریض خوب شده، میگویند دیگر پرهیز ندارد، هرچه میخواهد بخورد، آزاد بخورد. یک دیگر مردنی است بگذارید هرچه میخواهد بخورد، بخورد. یعنی دو تا هرچه میخواهد بخورد دارم، دو تا در را ببندید داریم. با اذان لذت ببریم یا از نماز فارغ شویم لذت ببریم. نیت برتر از عمل است.
روایات داریم
«نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِه» (کافی/ج2/ص84)
نیت مؤمن از عمل بهتر است. چرا؟ چون در عمل ریا هست. آدم ممکن است یک عملی را بکند برای خودنمایی، تظاهر، غرور او را بگیرد. عجب او را بگیرد. در عمل ریا است اما نیت در ذهن است. چون چیزی نیست که مردم ببینند و لذا در نیت اخلاص پیش میآید. اما در عمل خطر غرور هست. امام صادق چنین فرمود. نیت بدون عمل هم دریافت پاداش دارد. کسی نیت بکند ولو عمل نکند، نیت من این است که این کار را بکنم، ولی نشد. میخواستم بیست نفر را افطاری بدهم به هرکس زنگ زدم گفت: من جای دیگر قول دادم. خیلی خوب، به سه نفر افطاری بدهی ولی شما ثواب بیست تا را داری. نیت کار نکرده را هم قبول میکند. نقش نیت! در قیامت هم محاسبهها براساس نیت است. حساب نمیکنند چند رکعت نماز خواندی. چقدر پول دادی؟ میگویند: نیتت چه بود؟
«لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِم»
حتی اگر راست هم گفتیم، میگویند: انگیزهی صداقت شما چه بود؟ گاهی وقتها یک جوان در کوچه یک دختری را یک ساعت نگاهش میکند. ولی وقتی خانه پدرزن خواستگاری میرود، چنان چشمهایش را پایین میاندازد، بله امیدوارم که ما را به فرزندی خودتان قبول کنید. چنان چشمها پایین است، که مثلاً چقدر این جوان باادبی است! اوه.... ( سرش را بالا نکرد. این آنجایی که باید دید بزند دیدهایش را زده است. ولذا هر نگاه نکردنی هم تقوا نیست. گاهی وقتها یک خانم میآید با من صحبت میکند، من اگر هیچکس نباشد نگاهش میکنم.
«لِیَسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِم»
هر صداقتی ارزش ندارد. هر تقوایی هم ارزش ندارد. آن تقوایی که برای تقوا باشد. هر ترمز لب چهارراه ارزش ندارد. آن ترمزی که از ترس جریمه، از ترس سوت پلیس است، هرچه نگاه میکنم گیر هستم.
5- تفاوت مخلِص و مخلَص در قرآن
مخلِص کیست و مخلَص کیست؟
در قرآن هم مُخلِص داریم، هم مُخلَص. مُخلِص یعنی کارش را خالص کند. مُخلَص یعنی خودش خالص باشد. گاهی کار خالص است، گاهی خود طرف هم خالص است. مُخلِص یعنی کار خالص ارائه میدهد، مُخلَص یعنی خودش پاک پاک است. هیچ شیله پیلهای در روحش نیست. آدم اگر مخلِص شد، قدم بعدی آن است که مُخلَص شود. در دنیا کارهای قشنگ ثبت میشود. فلانی چند طبقه ساخت؟ فلانی چند تا سخنرانی کرد؟ فلانی چند وزنه سر دست بلند کرد؟ فلانی چند نفر در مجلس به او رأی اعتماد دادند؟ در دنیا این کارها ثبت میشود. در آخرت اصلاً کار به آمار نیست. به نیت نگاه میکنند. ولذا حدیث داریم
«کَانَ أَقَلَّکُمْ تَطَوُّعاً» (بحارالانوار/ج67/ص232)
میگویند: «أَتَمُّکُمْ عَقْلا» (بحارالانوار/ج67/ص232)
خیلی وقتها کار میکنند ولی طرف که کار میکند خیلی عاقل نیست. گاهی هم ممکن است خل باشد.
قصه :
یک کسی مناجات میکرد، چطور گریه میکرد. یکی از بندگان خدا گفت: خدایا! این چقدر گریه میکند؟ اگر بنده من بود هرچه میخواست به او میدادم. به او الهام شد که برو به او بگو: از خدا چه میخواهی با همین گریهها، دو لیتر گریه میکند، برو ببین چه میخواهد؟ رفت گفت: چه میخواهی؟ گفت: از خدا میخواهم دو سه تا خر و گاو بفرستد این چمنها را بخورد. گفت: ببین، عقلش...
قصه:
کسی آمد از یه منبری دعوت کند برای روضه خوانیاش ، آقا فرمودند میشود نیتت را به من بگویی. راستش را به من بگو. به چه دلیل آمدی از من دعوت میکنی؟ گفت: راستش را بگویم به تو برنمیخورد؟ گفتم: نه بگو. گفت: حساب کردیم اگر شلهزرد بدهیم 50 تا میآیند. پلو و قیمه بدهیم دویست تا میآیند، تو را دعوت کنیم هزار تا. من میخواهم حسینیهام پر شود. چه میدانم تو چه میگویی. حاج آقا و شله زرد را کنار هم گذاشتم،هرکدام حسینیه من پر شود او را دعوت میکنم.
روز قیامت چه خبر خواهد بود! پرده کنار میرود میبینی اِ... اِ... هزار تا سلام میکنیم، ده تایش رئیس بود، پنج تا مدیر کل بود. فلان بازرس بود. فلانی روی دروایسی بود. فلان استاد... یک سلام به یک کارگر افغانی در خیابان کردی. به یکی از این کارمندهای شهرداری دارند خیابانها را تمیز میکنند، بگویی سلام علیکم! به یک رفتگر یک سلام کردیم؟ دو میلیون سلام کردی، یکی برای خدا نبود. افطاری میدهی، همهی آنهایی را افطاری میدهی که رفتی خوردی
6- ارزش کار به نیّت است، نه نتیجه آن
ارزش کار نزد مردم خروجی است. این باغ چقدر میوه دارد؟ یک هکتار زمین چند تن برنج میدهد. خروجی این زمین چیست؟ این دانشگاه، این دبیرستان همه دیپلمههایش وارد دانشگاه میشوند. اینها چند درصد وارد دانشگاه میشود؟ در دنیا آنچه را که آمار خروجی است حساب میکنند، اما در قیامت اینطور نیست. در قیامت هرچه اخلاص داری. کلاس اول خالص باشی قبول میشود، استاد دانشگاه خالص نباشی قبول نمیشود.
کارهای غیر خدا سراب است. سراب یعنی آب نما است. مثل انگور پلاستیکی هست که شوفرهای تاکسی کنار آینه آویزان میکنند. چه وقت آدم میفهمد سراب است؟ وقتی عقلش بزرگ شد، میگوید: اِ... چه کارهایی کردیم، برای چه کسی؟ که چه؟ برای چه؟ یا لحظه ای که میخواهد جان بکند،
حضرت امیر میگوید: انسان لحظهای که میخواهد جان بکند، انسان نگاه میکند که «اغمض فی حلالها و حرامها» از حلال و حرام جمع کرد و اغماض کرد. کار نداشت چه حلال است و چه حرام است؟ هی جمع کرد. حالا که میخواهد بکند میگوید: عجب!
«ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ» (حاقه/28) ما جمع کردم هیچ فایدهای نداشت.
«هَلَکَ عَنىِّ سُلْطَانِیَهْ» (حاقه/29)
من سلطنت و قدرت داشتم، پودر شد. تمام کارهایی که غیر خدا باشد، وقتی انسان عقلش قوی شد یا وقتی میخواهد جان از بدنش بیرون بیاید، یا روز قیامت، در سرش میزند که عجب باختم! برای چه کسی کار کردی؟
عمرم را کار کردم که برای من سوت بکشند؟ کینهی من به خاطر این بود که ایشان پیش ما بلند نشد. حالا ایشان یکی از عضوهایش به زمین چسبیده بود، شما که وارد شدی این عضوی که چسبیده بود تکانش داد. حالا مثلاً چقدر این حرکت عضوی که به زمین چسبیده، اصلاً تکان بخورد و تکان نخورد، در شخصیت ما... یعنی انسان یک عمری فکر کند که چه کسی جلوی پای من بلند شد، بلند نشد.
انسان وقتی بالا رفت، به کارهای قبلیاش میخندد. مثل سرشیشهای بچه که هست خوشمزه است. بزرگ که شود و یک سرشیشهای به او بدهند، توهین به او است. میگوید: به من سرشیشهای میدهی بمکم؟ در آن سن طوری نیست. ما وقتی بزرگ شویم یعنی عقل ما رشد کند، به بسیاری از کارهایمان میخندیم. برای اینکه این بخندد، برای اینکه این خوشش بیاید.
7- ارزش ضربت حضرت علی(علیهالسلام) در جنگ خندق
چرا «ضربة علی یوم الخندق» شمشیر امیرالمؤمنین، روز خندق از عبادت ثقلین بیشتر است. شاید یک معنایش این باشد. آن عمرو بن عبدود، آب دهان پرتاب کرده، گفتند: یا علی چرا وقتی آب دهان پرتاب کرد، او را نکشتی؟ گفت: تنها آب دهان نبود. هم به من آب دهان پرتاب کرد، هم به مادرم فحش داد. سوختم. منتهی دیدم اگر آنوقتی که سوختم شمشیر بکشم قصد قربت ندارم. رفتم قدم زدم که خودم را نگه دارم، وقتی کنترل شدم برگشتم برای خدا شمشیر بزنم نه به خاطر اینکه به من فحش مادر داد یا به من آب دهان پرتاب کرد. اخلاص این است.
عکس شهید را میبینی نمیدانی چه کسی است؟ بالاخره عکسش که در خیابان هست. نمیدانم که هستی ولی بالاخره جان دادی تا این کشور آزاد شد. «اللهم صلی علی محمد و آل محمد» یک صلوات میفرستی و بگو ثوابش برای این شهید. نمیدانی، این میماند. این غیر آن فاتحهای است که با دسته گل بزرگ میروی که خودت را نشان بدهی. ایشان فاتحهی عمه شما آمده و شما هم میخواهی فاتحهی خالهاش بروی. بده و بستان دارید. یا از دری میروی که تو را ببینند.
نکته : پیغمبر، محمد رسول الله را پاک کرد. در صلح حدیبیه، محمد رسول الله را پاک کرد، وقتی پاک کرد آیه نازل شد. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» (فتح/29) یعنی پیغمبر خودش را پاک کرد، خدا هم ثبت کرد. هرچه خودت را پاک کنی خدا مینویسد. هرجا خودت را مطرح کنی خدا پاک میکند.
- بازدید: 1006