پایگاه تخصصی منبرها

دوم محرم اقامه عزا تجلی محبت

تاریخ انتشار:
ریان‌بن شبیب می‌گوید: دخلت علی ابی الحسن الرضا (علیه السلام) فی اول یوم من شهر المحرم
دوم محرم اقامه عزا تجلی محبت

الحَمْدُ للَّهِ الَّذى جَعَلَ الحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِکْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزیدِ مِنْ فَضْلِه‏ وَ دَلیلًا عَلى‏ آلائِهِ وَ عَظَمَتِه‏

ثمّ الصلوة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا اباالقاسم محمد صلی‌الله علیه و علی اهل بیته الطیّبین الطّاهرین المعصومین المکرّمین و اللّعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

قال علی بن موسی الرضا:(علیه السلام)«یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا و عَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أحبّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ[1]

ماه‌های حرام

ماه محرم آخرین ماه از ماه‌‌های حرام است. ماه‌های حرام سه ماه پی‌درپی دارد، ذی القعده و ذی الحجه و محرم و یک ماه جدا که ماه رجب است، این چهار ماه را خداوند متعال عددش را در قرآن ذکر کرده است. می‌فرماید: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عشرشَهْراً فی‏ کِتابِ اللَّهِ»[2] تا این‌جا که می‌فرماید: «مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُم»‏  جنگ و خونریزی در ماه‌‌های حرام در عصر جاهلیت هم مورد نهی بوده و خونریزی نمی‌کردند. قرآن هم می‌فرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیر»[3] این نشان می‌دهد که ماه حرام ماهی است که نزد خداوند متعال هم احترامش لازم است.

 

روایت ریان بن شبیب

در این حدیثِ ریّان که بخشی از آن بیان شد و شأن نزولش هم مربوط به امروز است، ریان‌بن شبیب می‌گوید: دخلت علی ابی الحسن الرضا (علیه السلام) فی اول یوم من شهر المحرم در اول روز محرم خدمت حضرت وارد شدم، دیدم حضرت خیلی گریه کرده‌اند به‌طوری که اشک چشم آن حضرت محاسن‌شان را تر کرده. به حضرت عرض کردم که آقا چرا گریه کردید؟ مناسبت امروز چه است؟

 فرمود: مگر نمی‌دانی امروز روز اول ماه محرم و روز اول عزای جدم حسین(علیه السلام) است. مردمِ جاهلیت، محرم را که ماه حرام بود ارج می‌نهادند، خونریزی و سفک دماء نمی‌کردند، اما این امت (به تعبیر روایت)، نه حرمت ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیامبر را نگه داشتند. در ادامه حضرت می‌فرماید: جدم حسین ‌بن علی(علیه السلام) را به قتل رساندند «ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ» من این عبارت را ترجمه نکنم، به همین عبارت بسنده کنیم. بعد در ادامه حضرت می‌فرماید که: «وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ شَبِیهُون فِی الْأَرْضِ» هجده نفر را با جدم امام حسین(علیه السلام) از اهل‌بیتش شهید کردند که نظیر و بدیل روی زمین نداشتند؛ و این علاوه بر اصحاب امام حسین (علیه السلام)است که شهید شدند. لذا حضرت به ایشان فرمودند که: «یَا‌ ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ علی الْحُسَیْن‏» اگر خواستی گریه کنی برای چیزی، برای حسین ‌بن علی(علیه السلام) گریه کن. روایتِ مفصلّی است، بخشی‌ از آن بیان شد. نکته‌ی قابل توجهی را مطرح کنیم و راجع به آن بحث کنیم.

چرا ما باید هر سال عزاداری را تکرار کنیم؟

 این سؤال را مطرح می‌کنند که چرا تکرار کنیم؟

معمولاً عزاداری در شب سوم یا هفت یا چهلم یا سالگرد تمام می‌شود؛ اما امام حسین(علیه السلام) مراسمش هر ساله، بلکه باید بگوییم در طول سال مجالس امام حسین(علیه السلام) هست و تکرار می‌شود، دلیل این تکرار چیست؟ این همه هزینه می‌شود، این همه وقت گذاشته می‌شود، این همه عمرها صرف می‌شود برای اقامه‌ی این مجالس، چرا باید این‌طور شود؟

چرا عزاداری را تکرار کنیم؟

 درپاسخ این مسأله باید توجه کنیم که آیا اساساً‌ در این نظام هستی تکرار امر مذمومی است؟ یا یک امر مطلوبی است؟

تکرار در نظام هستی

خداوند متعال این نظام هستی را به‌گونه‌ای قرار داده که تکرار را ما در آن مشاهده می‌کنیم.

 فرض بفرمایید شب و روز را داریم می‌بینیم، تکرار می‌شود. قرآن مجید می‌فرماید: «جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدا»[4] اگر شب همین‌طور ادامه پیدا می‌کرد و تکرار نمی‌شد، زندگی دیگر نبود؛ روز اگر ادامه پیدا می‌کرد و دائمی بود حیات از بین می رفت. پس نفس این تکرار مشخص است. حکمتش هم روشن است. فصول تکرار می‌شود، گیاهان هرساله زنده می‌شوند و دوباره در پاییز خزان می‌کنند و به خواب می‌روند.

تکرار در اعمال غیر ارادی انسان

 این تکرار را در نظام هستی می‌بینیم؛ در خودمان هم این تکرار هست. ما در شبانه‌روز قریب به بیست هزار مرتبه تنفس می‌کنیم، یعنی ریه‌ی ما اکسیژن هوا را می‌گیرد و به خون منتقل می‌کند و دی اکسید کربن را از خون می‌گیرد و بیرون می‌دهد. این تکرار ادامه‌ی حیات ما هست، اگر این تکرار در حیات ادامه پیدا نکند به زندگی‌مان خاتمه داده می‌شود، پس تکرار هست. ما باید غذا خوردن را تکرار بکنیم، خوابیدن را تکرار بکنیم.

بله وقتی می‌آییم در حوزه‌ی شریعت ممکن است در برخی از جاها تکرار مطلوب نباشد، مثلاً گفتند اگر چیزی را از کسی می‌خواهید اصرار نکنید چون اصرار مطلوب نیست «کثرة الالحاح توجب المنع»[5] تکرار خوب نیست؛ اما همه جا این‌طوری نیست. آیا در درس خواندن هم تکرار خوب نیست؟ سابقاً می‌گفتند که الدرس حرفٌ و التکرار الف باید انسان تکرار بکند. این راجع به نفس تکرار.

مجلس امام حسین (علیه السلام)

 مجالس امام حسین(علیه السلام) یک حیث آلی دارد و یک حیث استقلالی. من توضیح عرض خواهم کرد، یک جهت آلی دارد مجالس امام حسین و یک جهت استقلالی. جهت آلی دارد یعنی یک وسیله‌ای است برای هدفی دیگر، هدف چیز دیگری است، این یک حیث؛ یک حیث دیگری هم دارد مجالس امام حسین (علیه السلام)که حیث استقلالی است، یعنی خود مجلس هدف است نه این ‌که مجلس وسیله‌ باشد برای چیز دیگری. هر دو حیث در مجالس امام حسین(علیه السلام) هست، هم حیث آلی و هم حیث استقلالی، به هر دو حیث تکرار مجلس لازم است. توضیح عرض خواهم کرد که مطلب روشن شود.

مجالس امام حسین (علیه السلام)ترویج معارف دین

اما این ‌که مجلس امام حسین (علیه السلام)وسیله‌ای است برای یک هدف به این بیان که مجلس امام حسین (علیه السلام)تشکیل می‌شود تا پیام‌های دین به برکت امام حسین (علیه السلام)به مردم ابلاغ ‌شود؛ معارف دین، اخلاقیات دین، احکام دین در مجالس امام حسین (علیه السلام)به مردم منتقل می‌شود. این کار لازمی است، تکرارش هم لازم است. کسانی که بالغ نبودند بالغ می‌شوند، جوان می‌شوند، می‌آیند و خصوصاً در مجالس مطالب متنوعی مطرح می‌شود، این‌ها جزء معارف دین است و این معارف دین باید تکرار شود که اگر تکرار نباشد مردم از معارف دین بهره نمی‌برند.

 شاید این‌که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در آن حدیث مشهور فرمودند: «و انا من حسین» [6] من هم از حسین هستم، از این جهت است که دین پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به‌ وسیله‌ی همین مجالس که به ‌نام مقدس امام حسین(علیه السلام) تشکیل می‌شود ترویج می‌شود و به مردم می‌رسد؛ این جهت آلی مجالس امام حسین(علیه السلام) است.

 اما جهت استقلالی مجالس امام حسین(علیه السلام)، که خودِ مجلس امام حسین (علیه السلام)مطلوب است، کاری نداریم که مقدمه باشد برای یک هدف دیگری، باز هم با این بیانی که عرض می‌کنم تکرار در آ‌ن مطلوب است: ما هم عقلاً و هم کتاباً و هم سنتاً مأمور هستیم به این ‌که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و خاندان پیامبر را دوست داشته باشیم. این تولی یکی از اموری است که عقل هم حکم می‌کند به آن «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّه‏»[7]  ما وظیفه داریم عقلاً کسانی که چکیده‌ی این عالم هستند و هدف از خلقت این عالم هستند، یعنی این ذوات مقدسه، را دوست داشته باشیم. قرآن مجید هم ما را به این دوست داشتن خوانده، می‌فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[8]. پیغمبر خدا هم ما را به این محبت خوانده است که هم احادیث خاص داریم و هم احادیث عام. در احادیث عامی که از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به ما رسیده است، مانند این خبر که فرمود: ایمان به من نیاورده مگر آن کسی که من را از خودش بیشتر دوست داشته باشد و اهل‌بیت من را بیشتر از اهل‌بیت خودش دوست داشته باشد.

و اما حدیث خاص؛ این حدیث را که در جوامع روایی عامه آمده: «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا»[9] خدا دوست دارد آن کسی را که حسین را دوست بدارد. انسان تعجب می‌کند عامه از این احادیث خیلی راحت عبور می‌کنند، این حدیث خیلی حدیث عجیبی است آن هم در منابع دست اول عامه در صحاح‌شان «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا» خدا دوست دارد آن کسی که حسین را دوست دارد. خب ما این دوستی را اگر امروز بخواهیم به نمایش بگذاریم چگونه باید به نمایش بگذاریم؟

تجلی محبت امام حسین(علیه السلام)

 علاقه یک امری است مکنون در وجود انسان «إن للحسین محبة مکنونة فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینِ»[10] در دل‌های مؤمنین یک محبتی برای حسین نهفته هست‌. این محبت را اگر مردم بخواهند اظهار کنند چه کاری باید انجام دهند؟ اظهار این محبت به همین مجالس و محافل است. امروز، جز این راهی نیست. یا مجلس است یا زیارت است یا گریستن است، این‌ها تجلیات آن محبت است، چیزهایی است که آن محبت را نشان می‌دهد و محبت توسط این‌ها بارز می‌شود و نشان داده می‌شود. خب این یک مقصودی است خودش مطلوب است که انسان محبت را این‌طور نشان بدهد و این‌طور بنمایاند که من مُحب این خاندان هستم به عنوان یک وظیفه‌ی الهی که باید پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را دوست داشته باشم، اهل‌بیت را دوست داشته باشم.

حضرت فرمود: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى اگر تو را شاد می‌کند روز قیامت در آن درجات بالای بهشت با ما باشی «فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا» با حزن ما محزون باشد، با فرح ما شاد باش  «أَنَّ رَجُلًا احبّ حَجَراً لَحَشَرهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»   اگر انسان یک سنگی را دوست داشته باشد خدای متعال او را با همان سنگ روز قیامت محشورش می‌کند. یعنی بت‌پرست‌هایی که سنگ را می‌پرستیدند با همان محشور می‌شوند.

«إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم‏ واردون»[11] بنابراین ما این مجالس و محافلی که برپا می‌کنیم و تکرار هم می‌کنیم، می‌خواهیم محبت خودمان را نسبت به خاندان پیامبر عرضه کنیم. مضافاً بر این‌که شما امروز در دنیا ملاحظه می‌کنید، این‌ها همه در راستای پاسخ به آن سؤال است، یک روز ملی یا چند روز ملی توی دنیا هست، این کشور یک روز ملی دارد خب این روز ملی را به یک سال که بسنده نمی‌کند، این روز ملی را هر سال جشن می‌گیرد. یا یک حادثه‌ای اتفاق افتاده، به یادبود آن حادثه هر سال روز آن حادثه را گرامی می‌دارند تکرار می‌کنند، مضافاً بر این‌که سیره‌ی ائمه بر همین بوده است.

حالت امام رضا(علیه السلام) با شروع ماه محرم

حضرت رضا (علیه السلام)روز اول محرم می‌نشیند گریه می‌کند. در حدیثی حضرت رضا (علیه السلام)فرمود: «کانَ اَبى اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا یُرى ضاحِکاً وَ کانَتِ الْکِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتّى یَمْضِىَ مِنْهُ عَشْرَةُ اَیّامٍ، فَاِذا کانَ الْیَوْمُ العْاشِرُ کانَ ذلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ...» پدرم ]موسی بن جعفر (علیه السلام) [ را وقتی ماه محرم فرا می رسید کسی خندان نمی‌دید. این حزن در چهره‌ نمایان بود تا روز دهم. روز دهم که می‌رسید آن روز اوج اندوه پدرم بود.

ائمه صلوات الله علیهم مجلس عزا می‌گرفتند، این مجلس عزا را تکرار می‌کردند، مشوق مردم بودند به این‌که مجالس عزا را برپا کنند «إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا»[12] این متن یک روایت است؛ فرمود این مجالس را من دوست دارم.

مرثیه خوانی در حضور امام صادق(علیه السلام)

نمونه‌ای را که مقدمه‌ی روضه‌ام است را عرض می‌کنم، یک شخصی است از اصحاب حضرت صادق(علیه السلام) و حضرت باقر(علیه السلام)، به‌نام اباهارون مکفوف؛ ایشان آمد محضر حضرت صادق(علیه السلام) حضرت به ایشان فرمود که: «تنشد الشعر فی الحسین؟ قال: نعم»  حضرت به ایشان فرمود: تو برای حسین(علیه السلام) شعر می‌خوانی؟ می‌گوید شروع کردم این ابیات را خواندن: امْرُرْ عَلَى جَدَثِ الْحُسَیْنِ و َقُلْ لِأَعْظُمِهِ الزَّکِیَّة.

فرمود نه نه «انشد کما تنشدون عند قبره» آن‌طوری که کنار قبرش می‌خوانید با آهنگ تکیه به صوت آن‌ طور بخوان. ایشان شروع کرد به خواندن، خدمت امام صادق (علیه السلام)

أمررعَلَىْ جَدَثِ الحُسَیْنِ وقُلْ لِأعْظُمِهِ الزَّکِیَّةْ                    یَا أَعْظُمَاً لَا زِلْتِ مِنْ وَطْفَاءَ سَاکِبَةً رَوِیَّة

ما لَذَّ عَیْشٌ بَعْدَ رَضِّکِ بِالجِیَادِ الأَعْوَجِیَّة             قَبرٌ تَضِمّنَ طیّبّاً آباؤُهُ خَیرُ البرِیّة

آباؤه أهل الریاسةِ والخِلافَةِ وَالوصیّه                   وَالخَیرِ والشِّیمِ المهذَّبةِ المَطیّبةِ الرّضیّة

فإذا مَرَرْتَ بِقبرِهِ فأطِل بِهِ وقفَ المَطیّة              وَابْکِ المُطَهّرَ للمطهَّرِ والمطَهَّرةِ الزکیَّة

   کبکاء مُعْوِلَةٍ غَدَتْ یَوماً بِواحِدِها المنیَّة                والعَنْ صَدى عُمَرَ بْن سَعدٍ والمُلمّع بالنَقیّة  

دیدم اشک امام صادق(علیه السلام) جاری شد، شروع کرد گریه کردن؛ حضرت فرمود: ادامه بده. دیدم زن‌ها پشت پرده نشسته می‌گریند، این سیره‌ی امام صادق(علیه السلام) هست در مراسم عزای امام حسین(علیه السلام) ما باید همین سیره را زنده کنیم و داشته باشیم.

روضه:

السلام علیک یا اباعبدالله

حضرت رسید به قصر بنی مقاتل، یک ملاقاتی داشت با دو نفر در آن‌جا، عمربن قیس مُشرقی است یا مَشرقی و یک کس دیگر از دوستانش، می‌گوید رسیدیم خدمت حضرت در قصر بنی مقاتل؛ من نگاه کردم به صورت حضرت دیدم محاسن حضرت سیاه است ...، فرمود: «اسرع الشیب الینا». پیری بر ما وارد شده . بعد می‌گوید حضرت به من فرمودند که تو ما را یاری می‌کنی؟ گفتم که آقا من دیونی به مردم دارم که باید این‌ها را تسویه حساب کنم، به آن کسی هم که با من بود حضرت همین پیشنهاد را کرد، گفت آقا اماناتی پیش من هست نمی‌توانم الان شما را همراهی کنم. حضرت فرمودند: پس اگر چنین است از این بیابان بیرون بروید، فردا صدای مظلومی من در این صحرا بلند خواهد شد. اگر صدای مظلومی من بلند شد و من را یاری نکردید خدا به صورت شما را به آتش خواهد انداخت «فوالله لایسمع واعیتنا احد و لاینصرنا الا اکبه الله فی نار جهنم» [13]امشب را حضرت در راه بودند، معمولاً شب‌ها طی طریق نمی‌کردند، شب‌ها را می‌ماندند؛ اما شب دوم محرم که صبح روز دوم و پنج‌شنبه هم بوده دوم محرم، حضرت رسیدند سرزمین کربلا شب را راه می‌رفتند و در مسیر بودند و شاید این هم یک حکمتی در آن بوده، به‌ هرحال این قافله در مسیر است و دارند می‌آیند به سمت کربلا و به کربلا نزدیک می‌شوند. زینب کبری دختر امیرالمؤمنین(علیهم السلام)و فاطمه‌ی زهرا(علیهم السلام)میان این قافله هست و احیاناً اگر بخواهد پیاده بشود برادرها هستند، برادرزاده‌ها هستند.

با عزت زینب را آوردند به سرزمین کربلا، اما یازده روز بعد وقتی خواست زینب حرکت کند از سرزمین کربلا یک نگاهی کرد دید تمام عزیزانش قطعه‌قطعه شده روی زمین  افتادند. صدا زد برادر حسین جان برخیز خواهرت را سوار کن،...

            مَحرم زینب رسیده وقت سواری                               بر شتر من نه مَحمل و عِماری

وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ

تهیه و تدوین:                

دفتر مطالعات، پژوهش ها و ارتباطات حوزوی

                                                                                                   مرکز رسیدگی به امور مساجد      

پی نوشت ها:


[1]. عیون اخبار الرضا، جلد اول صفحه 446

[2]. سوره توبه، آیه 36

[3] . سوره بقره، آیه 217

[4]. سوره قصص، آیه 71

[5] . غررالحکم و دررالکلم، آمدی صفحه 447

[6]. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۵۸

[7]. سوره آل عمران، آیه 31

[8]. سوره شورا، آیه 23

[9]. جامع ترمذی

.[10]  بحار43، صفحه 272

[11].  سوره انبیاء ، آیه 98

[12]. قرب الإسناد، جلد۱، صفحه۳۶

[13]. شیخ مفید، الارشاد، موسسة آل البیت، ج 2، ص 81 و 82