تاریخ ارسال:س, 1396/07/25 - 19:09 شناسه: 1331

امام زمان در روز تاسوعا

نویسنده/ سخنران: 
تاسوعا
اول منبر گفت قال رسول الله: وَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛ (بحارالأنوار، ج52، ص 125) نسبت به امام زمان شروع کرد صحبت کردن آقا جاذبة ولایت است که بحث مجلس را می کشاند مگه گوینده دست خودشه گاهی اوقات میره رو منبر اعمال ولایت میشه اینو بگو...

 امام زمان در روز تاسوعا

زمان مرحوم آیت الله العظمی صدر ایشان یکی از فرزندانش آیت الله سیدرضای صدر بود که از علمای برجستة قم بود آیت الله حاج آقا رضا از دوستان صمیمی امام هم بود یک روز می گوید وارد شدم بر پدرم دیدم یک تاجر کرمانشاهی نشسته گفت تا وارد شدم پدرم رو کردند به آن تاجر کرمانشاهی نشسته گفت تا وارد شدم پدرم رو کردند به آن تاجر کرمانشاهی گفتند داستان زندگی ات را برای آقا رضا هم نقل کن یک تاجر کرمانشاهی بود از کرمانشاه آمده بود گفت دوباره این تاجر شروع کرد داستان زندگی اش را نقل کرد گفت من هر سال دهة اول محرم تو منزلم روضه خوانی دارم ده شب روضه می خواند سال گذشته شب دوم روضه بود مردم رفته بودند مجلس تمام شده بود ما در بسته بودیم تو منزل داشتیم اسباب و وسایل ها را مرتب می کردیم دیدم در خانه را دارند در می زنند گفت رفتم دم در دیدم یک آقای سید روحانی سید مُوَقری متینی سلام کردم به آن آقا سید آقا بفرما گفت من غریبم تو این شهر از کربلا دارم میام میخوام برم مشهد رضوی اینجا هم جایی را نمی شناسم کسی را هم نمی شناسم اما دیدم بالای سر در خانة تو بیرق امام حسین(ع) هست معلوم میشه خب تو ولایتی هستی عشق به اهل بیت داری گفتم تو که ارادت به سیدالشهداء داری ما امشب جایی را نداریم بریم بخوابیم اگه اجازه بدی امشب بیایم منزل شما و فردا صبح هم می خواهیم بریم مشهد گفتم آقا بفرما داخل

رواق منظر چشم من آشنانة توست           کرم نما و فرود آ که خانه خانة توست

گفتم آقا مهمان حبیب خداست مخصوصاً شما سید اولاد پیغمبر.

 رسول الله فرمود روز قیامت من سه گروه را شفاعت می کنم ولو به گناه اهل محشر بیایند صحرای محشر ...  یکی از آنها را پیغمبر فرمود:  أَرْبَعَةٌ أَنَا لَهُمْ‏ شَفِیعٌ‏ یَوْمَ الْقِیَامَةِ  الْمُکْرِمُ لِذُرِّیَّتِی وَ الْقَاضِی لَهُمْ حَوَائِجَهُمْ وَ السَّاعِی لَهُمْ فِی أُمُورِهِمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ‏ (احقاق الحق و ازهاق الباطل)کسی که به بچه های من اکرام بکند به فرزندان من احسان بکند .

ما سید را آوردیم داخل آقا اسم شریفتون چیه؟

فرمود: من اسمم سیدحسن هست گفت شامی آوردیم و سفرة شام پهن کردم و آقا شامش را خورد دیدم سید با حقیقتی است تو وجناتش مشخصه که یک آدم دلسوخته اهل البیت هست گفتم خب آقا حالا آمدید تو منزل ما منم

یک خواهشی از شما دارم گفت بفرما گفتم من شب ها تو منزل روضه خوانی دارم امشبم شب دوم محرم بوده ما تا شب عاشورا روضه داریم تو منزل دو تا خواهش ازتون می کنم اول شما تا شب عاشورا خانة ما بمون حالا که آمدی بمون این هشت شب باقی مانده تو مجلس عزای امام حسین شما هم شرکت کن گفت اشکالی ندارد افتخار می کنم تو مجلس امام حسین ماندن چشم.

 گفتم خواهش دوم شما روحانی هستید دلم میخواد شب ها ما منبری داریم منبری هم دعوت کردیم ولی یک مقدار هم شما برای مردم صحبت کنید گفت این خواهش دومت رو من سخنران و منبری نیستم منبر نرفتم ولی می مانم تو مجلست و شرکت هم می کنم گفتیم خیلی خب حالا بمانید ولو منبرم نرید.

شب نشینی

 گفت آیت آلله صدر شب ها که مجلس تمام می شد مردم می رفتند ما در خانه را که می بستیم سفرة شام می انداختیم با سید دو نفری شام می خوردیم بعد از شام یه یک ساعتی به قول عرب ها گعده می کردیم حالا به قول ما عجم ها می گویند شب نشینی شب نشینی اگر با حرام مخلوط نباشد با ذکر روایات اهل البیت باشد که خوب هست ما بنشینیم دور هم فضایل اهل البیت را بگوییم داستان های آموزنده و عبرت آموز را بگوییم اینکه بسیار خوبه ولی به حرام کشانده نشه مجلس مجلس معصیت نشه.

 گفت می نشستیم دور هم یه یک ساعتی من یک چیزی می گفتم آقا سید یک چیزی می گفت یه روایت ایشون می گفت یک داستان من می گفتم هی یک ساعت یک ساعت و نیمی همن با هم حرف می زدیم بعد هم ایشون می رفت می خوابید ما هم می رفتیم استراحت می کردیم گفت شب چهارم یا پنجم بود بحث مجلس ما افتاد پیرامون امام زمان از آقا امام زمان(عج) موضوع آمد تو مجلس یک دفعه مطلبی جرقه زد به ذهن من گفتم آقای سیدحسن من یک سؤال دارم از شما گفت بپرس گفتم شما سیدی ذریة اهل البیتی درسته گفت ان شاء الله امیدواریم که باشیم گفتم سرباز امام زمان هم هستی هم سیدی، هم روحانی هستی اگر شما فرمانده ای به نام امام زمان داری گفت اولش هم اینو گفتم گفتم من یک سؤال اول از شما دارم سربازها تو پادگان ها حق دارند فرمانده شان را ببینند یا نه؟ گفت بله گفت سرباز تو پادگان می تواند مافوقش را ببیند فرمانده اشو ببیند حقش هست گفت شما سرباز امام زمان هستی یا نه؟ گفت فکر کرد گفت حالا منظورت چیه؟ گفتم آقا سید هستی ذریة اهل البیت هستی توی کَسبت و لباس هم هستی سرباز امام زمان ذریة اهل البیت من یه خواهش ازت دارم اگر فرمانده ای به نام امام زمان داری از آقا بخواه یک شب بیاد تو روضة ما شرکت کند گفت آقای سیدحسن هیچ نگفت رفت توی حال دیگری سکوت گفت دیدم دیگه سید حرف نزد گفت منم ظرف غذا و اینارو جمع کردم سفره دیدم سید تو حال خودش رفت ما هم آمدیم بیرون از اتاق گفتیم نکند این سید را ناراحت کردیم شب یک حرفی زدیم میگه میخواد ما را آزمایش کنه ما را امتحان کنه گفت فردا صبح صبحانه بردم تو اتاق حالا داره نقل می کند آیت آلله العظمی صدر و آیت الله سیدرضای صدر هم می شنود گفت صبحانه را بردم طبق مرسوم هر روز صبح دیدم آقا سیدحسن اینقدر گریه کرده چشم ها ورم کرده قرمز شده قرمز از شدت گریه سلام کردم سفره پهن کردم گفت اول حرفی که به من زد گفت آقا فرمودند ما یک شب تو روضه ات میایم. به به! حالا میخوام امروز صبح جمعه از آقا دعوت کنم یک نظر به دعای ندبه امون داشته باشند بگوئیم آقا این جمعیت به عشق جدت سیدالشهدا آمدند مگه میشه کسی مجلس پدر بزرگش باشد تشکر نکند از مردم مگه میشه کسی به عشق مادر کسی شرکت بکند و ارادت به زهرای مرضیه(س) نگویند ما ممنونتیم آقا این شب ها یه سری هم شما به مجلس این شیعیان سیرجانی بزنید یه عنایتی به مجلس شیعیان خوبتون تو سیرجان بکنید که می کنید آقا بخدا قسم این اشک های چهرة شما دلیل بر عنایت امام زمان هست این دل های شکسته و این قلب های مُنکسر و این وجودهای آتش گرفته عشق حضرت هست تا که از جانب معشوقه نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد.

فضیلت انتظار فرج امام زمان (عج)

گفت سید حسن فرمود آقا فرمودند ما شب تاسوعا به مجلس تو می آییم دو تا علامت هم ذکر می کنیم برای حضور در مجلس علامت اول اون منبری آخر اول از همه می آید می رود منبر این نشانة اول نشانة حضور ما در مجلس علامت دوم موضوع بحث شب تاسوعای آن منبری در رابطة با فضیلت انتظار فرج است همون موقع ما تو مجلسیم این تاجر کرمانشاهی گفت آیت الله صدر وقتی آق سیدحسن این حرف را به من زد دیگه تو پوست نمی گنجیدم آرام نداشتم مثل مرغ سرکنده شدم آقایون شما را به امام زمان قسم بهتون بگویند امام زمان فلان شب میخواد بیاد خونه ات چه کار می کنید؟

چه کار می کنی؟ بگویند عزیزترین عزیز هستی میخواد بیاد تو منزلت گفت آیت الله صدر دیگه تو پوست نمی گنجیدم آرام نداشتم به کسی هم نمی توانم بگم اونکه را اسرار از آموختن مهر کردند و دهانش دوختند همه که قابل نیستند بفهمند چه خبر تو خونة ما گفت شب تاسوعا می خواست برسد از روزش رفتم غسل کردم لباس تمیز پوشیدم شما تو حرم امامزاده و امام می خواهید بروید غسل کرده می روید امام میخواد بیاد خونه ات با طهارت باید به محضرش برید گفت خانه ام را آراسته کردم مرتب کردم خودم را حمام و لباس تمیز و معطر میخوام خدمت امام زندة خودم برسم گفت آمدم در خانه ایستادم که همان آقا تا میخواد بره داخل آ خودم رو بیاندازم رو پای حضرت گفت دیدم یکی یکی مردم آمدند زن و مرد ولی همون کرمانشاهی ها هستند جدید تو اینا نیست رفیق ها دوست ها همکارها بستگان فامیل همة اینارو می شناسم که دارند می آیند .

گفت آن شب با ادب می آمدند یک وضع عجیبی بود اینا هر کی وارد می شد با یک ادب خاصی وارد می شد گفت یک وقت دیدم آن منبری آخر داره میاد گفت آمد بره تو دستش رو گرفتم گفتم اقا وقت شما الان نبود چرا الان آمدید شما باید دو ساعت دیگه بیائید گفت آقا من امشب شب تاسوعاست فردا روز تاسوعا منبر زیاد قول دادم آمدم اگر اجازه بدی زودتر بروم منبرم را برم برم استراحت کنم برای فردا که روز تاسوعاست گفتم آقا خب بفرمائید گفتم این علامت اول رفت منبر اول منبر گفت قال رسول الله: وَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛ (بحارالأنوار، ج52، ص 125) نسبت به امام زمان شروع کرد صحبت کردن آقا جاذبة ولایت است که بحث مجلس را می کشاند مگه گوینده دست خودشه گاهی اوقات میره رو منبر اعمال ولایت میشه اینو بگو شب تاسوعایی که باید نسبت به حضرت ابوالفضل و عاشورا بگویند آمد از انتظار فرج گفت،

گفت دیدم دو تا علامت تحقق یافت اما آقا نیامدند خدایا چرا آقا نیامدند آقا که مظهر خوبان هست وعده اش باید عمل کند گفتم برم تو مجلس به آقا سیدحسن گله کنم گفت آمدم تو مجلس که بگم آق سیدحسن آقا که نیامدند این دو علامت که تحقق یافت من که دم در همین طور ایستادم خودم رو قربان حضرت کنم گفت تا رفتم تو مجلس سیدحسن مثل عبد ذلیل در برابر مولای جلیل زانو زده گفتم آق سیدحسن آقا نیامدند چرا آقا نیامدند گفت یه وقت آق سیدحسن با دست اشارة به اون سمت مجلس کرد گفت آقا مدتی در مجلس نشسته است گفت نگاه کردم به اون سمت مجلس پشتی هایی زده بودیم مردم تکیه بزنند عزیز فاطمه تکیه زده بود دو نفر کرمانشاهی با لباس محلی دو طرف آقا نشسته بودند گفت بدن من شروع کرد لرزیدن دیگه نمی توانستم حرف بزنم چه دیدم آن شب تو را به خوبی تشبیه ماه کردند آقاجان تو خوب تر زماهی من اشتباه کردم تو خوب تر زماهی من اشتباه کردم گفت به زحمت چند قدم خودم رو کشاندم فقط گریه می کردم می خواستم بگویم آقا خوش آمدی نمی توانستم حرف بزنم گفت با این قطرات اشکم به آقا خیر مقدم می گفتم یه وقت آقا یک نگاهی به من کردند یک تبسم کردند فرمودند: برو در منزل بایست آی کسانی که تو مجلس دعای ندبه آمدید می دانید صاحب این مجلس کیه بشنو برو در مجلس بایست از مهمان های ما پذیرایی کن ما تو مجلسیم آی مردم میزبان شما امام زمان شماست آی خواهرا میزبان شما یوسف زهراست صاحب مجلس مهدی فاطمه است گفت آمدم در منزل ایستادم منبری ها عوض می شدند هی می آمدم تو مجلس یه نگاهی یه چهرة مهدی می کردم پیش خودم برنامه ریزی کردم گفتم بگذار مجلس که تمام شد مردم که رفتند در خانه رو می بندم می روم سر میزارم روی زانوی امام زمان عقدة دلمو وا می کنم درد و دل می کنم برای آقا عقدة دل می گشایم گفت مجلس که تمام شد مردم رفتند در خانه را بستم آمدم تو اتاق دیدم آقا نیست با دست تو سر خودم زدم خودمو کف اتاق انداختم آی آقا سیدحسن آقا چرا رفتند آقا کجا رفتند گفت آقا رفتند اما یک پیغامی هم برات گذاشتند فرمودند به این تاجر کرمانشاهی بگید یه پیرزنی یه پیرزنی یه مجلس دعای توسلی گرفته بود ما رفتیم به مجلس او هم یه سری بزنیم آقا یکسری هم تو این مجلس دعای ندبة ما بیا مولا بیا مولا بیا.

استفاده از این مطلب  با ذکر منبع مجاز است.
بخش تهیه محتوای سایت تخصصی منبرها

کلمات کلیدی: