حیاء
نویسنده : علی محمودی
حیا
حیا در لغت به معنی خودداری نفس است از زشتیها[1] و به معنی شرمساری و خجلت میباشد و از جمله موضوعات اخلاقی است که در قرآن از آن یاد شده است،[2] به تعبیر دیگر تأثر نفس است از امری که قباحت آن امر بر انسان ظاهر شود و باعث انزجار او، از آن عمل گردد.[3]
در اصطلاح علم اخلاق، یکی از انواع دوازدهگانه جنس عفت به شمار میآید، چون انسان بنگرد که انجام دادن کردارهای زشت و پرداختن به کارهای ناروا موجب نکوهش او میگردد به ترک آن کردارها همت میکند.[4]
حیا مانع از آن میشود که انسان هر چیزی را که از قلبش میگذرد بر زبان آورد، حیا برای هر انسانی نیکو است اما در بانوان نیکوتر و زیبندهتر میباشد، لذا در روایات، حیا به ده قسمت تقسیم شده است که نُه قسمت آن، از آن زنان و یک قسمت از آن مردان شمرده شده است.[5]
کسانی که پردۀ حیا را دریده و در ملأ عام مرتکب گناه میشوند از نظر اسلام آبرو و احترام و شخصیتی ندارند و لذا غیبت چنین افرادی جایز شمرده شده است.[6]
امام صادق (ع) میفرماید:
«اَلْحَیاءُ نورٌ جوَهُرهُ صَدْرُ الاْیمانِ و تفسیرهُ التَّثَبُّتُ غَیْرَ کُلَّ شَیءٍ یُنکِرُهُ الَتّوْحیُد والْمَعْرِفَةُ »[7]
«شرم نوری است که گوهر آن سینۀ ایمان است، معنای شرم این است که در برابر هر آنچه با توحید و معرفت ناسازگار است خویشتن داری کنی.»
علمای اخلاق حیا را دو گونه دانستهاند:
1-نفسانی و ایمانی: نفسانی حیایی است که در سرشت و نهاد انسان نهاده شده است مثل شرمساری از عریان شدن و خجلت از آمیزش میان مردم.
2-حیاء ایمانی: خصلتی است که مؤمن را به سبب ترس از خدا از انجام دادن کردارهای گناه آلود باز دارد، بنابراین پرهیز از محرمات معلول حیاء ایمانی است.[8]
حیا در قرآن:
زمانی که موسی (ع) از چنگال ظلم فرعون رها یافته و از راه دور خسته و گرسنه به کنار چاه مدین رسیده بود دختران شعیب را دید که برای سیراب کردن گوسفندان به آنجا آمدهاند، حضرت موسی (ع) با دلوآب گوسفندان آنها را سیراب کرد،[9] به دنبال آن قرآن میفرماید:
« فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ...»[10] «ناگهان یکی از آن دو زن، به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام بر میداشت گفت: پدرم از تو دعوت میکند...»
پیدا بود که از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد وقتی به سراغ موسی آمد تنها این جمله را گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا پاداش و مزد آبی را که برای گوسفندان ما، از چاه بیرون کشیدی به تو دهد.[11]
مراد از اینکه راه رفتن او بر استحیا بوده، این است که عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پیدا بود.[12] (در این داستان حیا را میتوان به حیای گفتار و حیای رفتار تقسیم کرد و دختران شعیب یکی از بهترین الگویهای قرآنی برای زنان مسلمان در برخورد با نامحرمان باشند.)
« إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا...»[13] «خداوند از این که به (موجودات ظاهراً کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمیکند...»
مثال باید موافق مقصود باشد و مثال وسیلهای است برای تجسم حقیقت، گاه در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است، بلاغتِ سخن ایجاب میکند که برای نشان دادن ضعف آنها موجود ضعیفی را برای مثال زدن انتخاب کند.[14]
«إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ...»[15] «... این عمل، پیامبر را ناراحت مینماید: ولی از شما شرم میکند (و چیزی نمیگوید) اما خداوند از (بیان) حق، شرم ندارد...»
هنگامی که پیامبر(ص) با "زینب بنت جحش" ازدواج کرد ولیمۀ نسبتاً مفصلی داد، مردم دسته دسته میآمدند و غذا میخوردند و از اطاق خارج میشدند، بعد از پایان مهمانی سه نفر همچنان در اطاق پیامبر (ص) ماندند و مشغول گفتگو شدند و سخنان آنها به طول انجامید، آیۀ فوق نازل شد و دستورات لازم را در برخورد با این مسائل به آنها تفهیم کرد، برای نزول این آیه روایات دیگری نیز وجود دارد.[16] (که ناظر به قسمتهای دیگر این آیه است) البته پیامبر خدا (ص) نیز از بیان حق در مواردی که جنبۀ شخصی و خصوصی نداشت هیچ ابا نمیکرد اما در این مورد شخصی اصول اخلاقی ایجاب میکرد که پیامبر (ص) به دفاع از خود نپردازد.[17]
حیاء مذموم:
گاهی انسان بسیار خجالت میکشد در حدی که حتی حاضر نمیشود مسائل شرعی خود را بپرسد، مشکلات علمیاش را مطرح سازد یا عبادتی را ترک میکند یا از گفتن حقی شرم میکند، قطعاً این گونه حیا مورد تأئید شرع و اخلاق نیست.[18]
حضرت صادق (ع) میفرماید: «مَنْ رَقَّ وَجْهُهُ رَقَّ عِلْمُهُ » «هر کس کم رو باشد، کم دانش شود.»[19]
پی نوشتها
[1] . راغب اصفهانی؛ مفردات، ترجمه غلامرضا خسروی، تهران، مرتضوی، 1375، دوم، ج1، ص 573.
[2] . خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامۀ قرآن، قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1371، اول، ج 1، ص 969.
[3] . مجلسی، محمد باقر؛ عین الحیاة، تحقیق مهدی رجایی، قم، بیتا، 1376، اول، ج 2، ص 101.
[4] . صدر حاج سید جوادی، احمد و بهاءالدین فرشاهی و کامران خانی؛ دایرة المعارف تشیع، تهران، شهید سعید محبی، 1376، اول، ج 6، ص 583.
[5] . محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمید رضا شیخی، قم، دار الحدیث، 1377، ج 3، ص 1360.
[6] . همان.
[7] . همان، ص 1352.
[8] . دایرة المعارف تشیع، پیشین، ص 583.
[9] . شریعتمداری، جعفر؛ شرح و تفسیر لغات بر اساس تفسیر نمونه، مشهد، بنیاد نشر آستان قدس رضوی، 1372، اول، ج 1، ص 644.
[10] . قصص/25، (ترجمه آیات از آیةالله مکارم شیرازی میباشد).
[11] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371، نهم ج 16، ص 58.
[12] . طباطبائی، محمد حسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، تهران، کانون انتشارات محمدی 1363، سوم، ج 31، ص 41.
[13] . بقره/26.
[14] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 1، ص 146.
[15] . احزاب/53.
[16] . طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران، فراهانی، 1380، اول، ج 11، ص 547-543.
[17] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 17، ص 400.
[18] . سلطانی، غلامرضا؛ تکامل در پرتو اخلاق، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1372، چهاردهم، ج 2، ص 22.
[19] . میزان الحکمة، پیشین، ص 1356.
منبع:www.pajoohe.com
- بازدید: 110
- نسخه مناسب چاپ